Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
night boat
قایق اماده
Other Matches
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
canopies
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopy
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
backwind
حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
tack
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacks
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
boat space
فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
showboat
قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
stock
اماده
handy
اماده
handiest
اماده
in full fig
اماده
in gear
اماده
stocked
اماده
susceptible
اماده
minded
اماده
prompts
اماده
ready
اماده
readied
اماده
lief
اماده
in the saddle
اماده
readying
اماده
in form
اماده
supply
اماده
readies
اماده
in store
اماده
supplied
اماده
supplying
اماده
in kelter
اماده
prompted
اماده
freshest
اماده
ablest
اماده
accoutred
اماده
set
اماده
handier
اماده
provided
اماده
accoutrements
اماده
yare
اماده
yoi
اماده
fresh
اماده
equipped
اماده
prompt
اماده
setting up
اماده
ready made
اماده
ready-made
اماده
fresh-
اماده
abler
اماده
sets
اماده
presented
موجود اماده
present
موجود اماده
presenting
موجود اماده
beforehand
قبلا اماده
ready mixed concrete
بتن اماده
drafts
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
drafted
اماده کردن
draft
اماده کردن
apt
متمایل اماده
presents
موجود اماده
indispose
اماده ساختن
ready for use
اماده مصرف
taut
اماده کار
prompt to go
اماده رفتن
harnessed
اماده کردن
on tap
اماده کشیدن
harness
اماده کردن
mission ready
اماده پرواز
preparatory
اماده کننده
make ready
اماده کردن
ready for duty
اماده کار
malcontents
اماده شورش
warlike
اماده جنگ
kelter
انتظام اماده
malcontent
اماده شورش
johnny on the sopt
حاضر و اماده
ready for duty
اماده خدمت
insusceptible
غیر اماده
ready for operation
اماده کار
pre treatment
اماده کردن
acceptancy
اماده قبول
combat available
اماده به پرواز
combat ready
اماده به رزم
confect
اماده کردن
coaching
اماده سازی
detonative
اماده انفجار
belay
اماده کردن
fledge
اماده پروازکردن
provides
اماده کردن
combat available
اماده به رزم
coach
اماده ساز
coached
اماده ساز
accoutered
اماده جنگ
acoutre
اماده جنگ
action mission ship
ناو اماده
aforehand
اماده راحت
at call
اماده فرمان
at or within call
اماده فرمان
bellicose
اماده بجنگ
battailous
اماده جنگ
obliging
اماده خدمت
coaches
اماده ساز
provide
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
alerted
اماده باش
alert
اماده باش
rigged
اماده شدن
he is ready at excuses
اماده است
readying
اماده کردن
ready
اماده کردن
readies
اماده کردن
bound
: اماده رفتن
readied
اماده کردن
alerts
اماده باش
accommodated
اماده کردن
rigs
اماده شدن
rig
اماده شدن
get ready
اماده کردن
giglet
دخترسبک که اماده
preparing
اماده کردن
giglot
دخترسبک که اماده
prepares
اماده کردن
prepare
اماده کردن
snug
اماده ومجهز
in gear
اماده حرکت
finest
بسیار اماده
transit mixed concrete
بتن اماده
ripely
بطور اماده
setting up
اماده کردن
to bargain for
منتظریا اماده
unlimber
اماده کردن
preparations
اماده کردن
set
اماده کردن
primes
اماده کردن
primed
اماده کردن
fine
بسیار اماده
to pickle a rod for
اماده کردن
to gird up one's loins
اماده کارشدن
seaworthy
اماده دریا
fined
بسیار اماده
to buckle oneself
اماده شدن
prime
اماده کردن
to string up
اماده کردن
sets
اماده کردن
preparations
اماده سازی
preparation
اماده سازی
ready use
اماده مصرف
ready service
اماده به کار
supplying
اماده کردن
supply
اماده کردن
supplied
اماده کردن
ready to die
اماده مردن
preparation
اماده کردن
to a. the ball
اماده انداختن
alert station
ایستگاه اماده باش
air alert
اماده باش هوایی
forthcoming
اماده ارائه دادن
set up
اماده بکار استقرار
strip alert
اماده باش 5 دقیقهای
mind to do a thing
اماده انجام کاری
armed mine
مین اماده انفجار
standby
به حال اماده بودن
forearms
قبلا اماده کردن
standbys
به حال اماده بودن
on offer
اماده برای فروش
susceptive
پذیرنده اماده پذیرش
refitted
دوباره اماده کارکردن
refits
دوباره اماده کارکردن
refit
دوباره اماده کارکردن
set position
اماده در نقطه اغاز
set up
اماده تیراندازی کردن
knock-ups
سردستی اماده کردن
he is liable to become sick
اماده ناخوشی است
he is indisposed to go
اماده رفتن نیست
spot goods
کالاهای اماده تحویل
armed ammunition
مهمات اماده انفجار
acoutre
اماده جنگ شدن
effective
سرباز اماده به خدمت
preparations
امادگی اماده سازی
in perfect trim
کاملا اراسته یا اماده
forearm
قبلا اماده کردن
prepare
اماده شدن ساختن
knock-up
سردستی اماده کردن
knock up
سردستی اماده کردن
to fly to arms
اماده جنگ شدن
preparing
اماده شدن ساختن
to deliver battle
اماده جنگ شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com