English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
party boat قایق بزرگ حامل مشتریان
Other Matches
cigarrette قایق مسابقه بزرگ موتوری
port بزرگ کردن لوله اگزاست سمت چپ قایق
sportfisherman قایق موتوری بزرگ برای ماهیگیری دورازساحل
room-sized rug فرش های ایرانی [فرش های درباری] [بافت این فرش ها که برای مفروش کردن تالارها و سالن های بزرگ استفاده می شود در ایران در اواخر قرن دوازدهم رواج یافت. بیشتر مشتریان کشورهای حوزه خلیج فارس و اروپایی اند.]
canopies روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopy روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
obstruction خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstructions خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
weapon carrier کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
clientele مشتریان پیروان
clientage مشتریان پیروان
loyalty discount تخفیف مشتریان دائم
loyalty rebate تخفیف مشتریان دائم
mains electricity منبع الکتریسیته محلی مشتریان
credit rating رتبه بندی اعتباری مشتریان
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
backwind حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
long pull اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
mock-ups مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
mock-up مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
cover charges مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover charge مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
fielded مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
fractional reserve banking روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
fields مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
My grandparents are six feet under. <idiom> پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
tack سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacks سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
macropterous دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
big game صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
fossil آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
bartender کسی که در بار مشروبات برای مشتریان می ریزد متصدی بار
fractional اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
bartenders کسی که در بار مشروبات برای مشتریان می ریزد متصدی بار
boat space فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
so large چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparent پدر بزرگ یا مادر بزرگ
showboat قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
conveyer حامل
vectors حامل
gerent حامل
vector حامل
carrier حامل
carriers حامل
porter حامل
stave حامل
vehicle حامل
bearer حامل
porters حامل
bearer cheque چک حامل
conveyor حامل
bearers حامل
vehicles حامل
oem Equipment Original شرکت یا سازمانی که کامپیوترها وتجهیزات دستگاه جانبی را به منظور استفاده از انها درمحصولات و تجهیزاتی که بعدا" به مشتریان فروخته خواهد شد خریداری می نمایدسازنده تجهیزات اصلی anufacturer
video carrier حامل ویدئو
carrier gas گاز حامل
carrier detect کشف حامل
data carrier حامل داده
bearer bond سند حامل
carrier detect تشخیص حامل
carrier frequency بسامد حامل
tape transport حامل نوار
vector حامل بردار
bearer در وجه حامل
bearing angle زاویه حامل
carrier system سیستم حامل
payable to the bearer در وجه حامل
thurifer حامل بخوردان
osborne shackle قلاب حامل
bearers در وجه حامل
bearer cheque چک در وجه حامل
image carrier حامل تصویر
vectors حامل بردار
carrier wave موج حامل
data carrier حامل داده ها
messenger طناب حامل
vehicles حامل رسانه
messenger wire سیم حامل
radius vector شعاع حامل
messengers طناب حامل
color carrier حامل رنگ
gestatorial حامل پاپ
transports ترابری حامل
transporting ترابری حامل
transported ترابری حامل
transport ترابری حامل
linkmen حامل مشعل
linkman حامل مشعل
sound carrier حامل صوت
carrier frequency فرکانس حامل
bearing زاویه حامل
linkboy حامل مشعل
vehicle حامل رسانه
vectorial حامل بردار
thurifer حامل مجمر
breech block carrier حامل کولاس
available cash موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
caddies حامل وسایل بازیگر
pay to the bearer دروجه حامل بپردازید
stretcher bearer حامل تخت روان
persi حامل راس الغول
perseus حامل راس الغول
stretcher-bearer حامل تخت روان
gestatoraial chair کرسی حامل پاپ
slaver کشتی حامل بردگان
comport دربرداشتن حامل بودن
stretcher-bearers حامل تخت روان
carrier frequency فرکانس موج حامل
bearer stock اسناد در وجه حامل
armor bearer حامل اسلحه زرهدار
carrier color signal پیام رنگی حامل
current carrying conductor رسانای حامل بار
victualler کشتی حامل خواربار
stave روی خط حامل نوشتن
carriers حامل غلطک حمال
carriers برنامه حامل میکرب
telephone carrier current جریان حامل تلفنی
carrier حامل غلطک حمال
carrier برنامه حامل میکرب
caddying حامل وسایل بازیگر
caddied حامل وسایل بازیگر
caddie حامل وسایل بازیگر
platforms رسانگر حامل گیرنده
caddy حامل وسایل بازیگر
platform رسانگر حامل گیرنده
comported دربرداشتن حامل بودن
comports دربرداشتن حامل بودن
bearer bond سند در وجه حامل
comporting دربرداشتن حامل بودن
warrant to bearer به حواله کرد حامل
weapon carrier حامل جنگ افزار
conversion angle زاویه حامل مسیر ناو
flag ship ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
payable to bearer قابل پرداخت در وجه حامل
flagship کشتی حامل پرچم امیرالبحری
color carrier reference فاز مبنای حامل رنگ
ignitor محفظه حامل باروت اشتعال
signaled هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
signalled هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
signal هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
Please pay the bearer . دروجه حامل بپردازید ( چک وغیره )
flagships کشتی حامل پرچم امیرالبحری
carrier wave موج حامل امواج رادار یا بی سیم
vectors شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vectorial شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
frequency medulation تعدیل تناوب یا بسامد موج حامل
vector شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
common carrier متصدی حمل ونقل حامل مشترک
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
carabinier سرباز حامل تفنگ کارابین کوتاه
bank note چک تضمین شده سند در وجه حامل
airdrop container جعبه حامل بار دربارریزی هوایی
carriage paid to هزینه حمل به حامل پرداخت شده
signpost تیر حامل اعلان تابلو راهنما
carrier frequency فرکانس حامل امواج بی سیم یا رادار
carabineer سرباز حامل تفنگ کارابین کوتاه
signposts تیر حامل اعلان تابلو راهنما
radar picket cap هواپیمای گشتی هوایی حامل رادار
outriggers اعضای سازنده اولیه حامل قسمت دم هواپیما
light quantum کوچکترین ذره حامل انرژی درنورواشعه تابشی
carriage and insurance paid to هزینه حمل و بیمه به حامل پرداخت شده
taperer حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
destination carrier کشتی حامل ناو تعمیراتی بمقصد یاتعمیرگاه
guided missile cruiser زره شکن حامل موشک هدایت شونده
black endorsement براتی که در وجه حامل فهرنویسی شده باشد
blank endorsement فهر نویسی بدون ذکر نام حامل
scabbing بوش گذاری در فضای دیواره واگنهای حامل مهمات
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
information box قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
led line خط کوتاهی که در بالایاته حامل برای نت هابیرون ازحامل می افزایند
ensigns سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
ensign سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
strop ریل بندیهای داخل هواپیمابرای اتصال کابل چتر حامل بار
re issuable notes اوراق بهادار در وجه حامل که پس از یک بار پرداخت دوباره قابل استفاده هستند
common carrier شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
air delivery container جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
ignite اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
igniting اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignited اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignites اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ferry boat قایق
bilge کف قایق
boat tail دم قایق
boatdeck پل قایق
boat قایق
caique قایق
ark قایق
boats قایق
barge قایق
lighter قایق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com