Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
landing craft assault
قایق نیرو پیاده کن
Other Matches
landing ship
ناو نیرو پیاده کن
canopies
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopy
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
disembarkation
به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
grenadier
سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
detrain
از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
backwind
حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
secondary landing
منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
tacks
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tack
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
overhauled
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
boat space
فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
showboat
قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
interim overhaul
پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
equipotential
هم نیرو
fibreless
بی نیرو
tucking
نیرو
materials
نیرو
sinewless
بی نیرو
tonus
نیرو
loads
نیرو
tuck
نیرو
equipollent
هم نیرو
material
نیرو
sapless
بی نیرو
load
نیرو
zip
نیرو
zipped
نیرو
zipping
نیرو
blood
نیرو
puissance
نیرو
strengths
نیرو
strength
نیرو
gutting
نیرو
guts
نیرو
gut
نیرو
powers
نیرو
high-powered
پر نیرو
forces
نیرو
force
نیرو
PR
نیرو
vis
نیرو
vim
نیرو
vigor
نیرو
troop carrier
نیرو بر
forcing
نیرو
tucks
نیرو
powering
نیرو
life blood
نیرو
thrusting
نیرو
thrust
نیرو
pep
نیرو
power
نیرو
leverage
نیرو
letter of attorney
نیرو
powered
نیرو
thrusts
نیرو
vigour
نیرو
zips
نیرو
energy
نیرو
energies
نیرو
line of force
خط نیرو
force field
میدان نیرو
force constant
ثابت نیرو
entireforce
کلیه نیرو
field of force
میدان نیرو
mecanical advantage
نیرو دهی
energy production
تولید نیرو
on one's/its last legs
<idiom>
نیرو وسودمندی
lines of force
خطوط نیرو
load factor
ضریب نیرو
invigorating
نیرو بخش
load spread
انتشار نیرو
energising
نیرو بخشیدن
tucks
نیرو روحیه
might
نیرو انرژی
force
بردار نیرو
generating plant
پست نیرو
weaken
کم نیرو شدن
emphasized
نیرو دادن به
application of a force
کاربرد نیرو
emphasizes
نیرو دادن به
forces
بردار نیرو
application of a force
فرود نیرو
world power
جهان نیرو
emphasize
نیرو دادن به
emphasising
نیرو دادن به
order of battle
ترتیب نیرو
emphasises
نیرو دادن به
bandeung ryouic
نیرو- واکنش
emphasised
نیرو دادن به
emphasizing
نیرو دادن به
afforce
نیرو دادن
weakening
کم نیرو شدن
weakens
کم نیرو شدن
mechanical disadvantage
نیرو گیری
forcing
بردار نیرو
breath
نیرو جان
breaths
نیرو جان
powering
توان نیرو
moment of force
گشتاور نیرو
armies
نیرو زمینی
army
نیرو زمینی
superpower
ابر نیرو
superpowers
ابر نیرو
nervine
نیرو بخش پی
refreshments
نیرو بخشی
ti lift one's head
نیرو گرفتن
couple
جفت نیرو
impoverish
بی نیرو کردن
powered
توان نیرو
impoverished
بی نیرو کردن
power
قدرت نیرو
impoverishes
بی نیرو کردن
invigorate
نیرو دادن
instinct with force
نیرو یافته
impoverishing
بی نیرو کردن
generations
تولید نیرو
generation
تولید نیرو
prosternation
تحلیل نیرو
power
توان نیرو
incapacitate
بی نیرو ساختن
powerlessly
با نداشتن نیرو
couple
زوج نیرو
powers
توان نیرو
power down
قطع نیرو
pound force
پوند نیرو
powers
قدرت نیرو
couples
جفت نیرو
juice up
نیرو و جان به
powering
قدرت نیرو
powered
قدرت نیرو
power mains
شبکه نیرو
coupled
زوج نیرو
coupled
جفت نیرو
power system
شبکه نیرو
incapacitated
بی نیرو ساختن
incapacitates
بی نیرو ساختن
incapacitating
بی نیرو ساختن
extends
باحداکثر نیرو
energize
نیرو بخشیدن
torque
گشتاور نیرو
energizes
نیرو بخشیدن
energizing
نیرو بخشیدن
refreshment
نیرو بخشی
heam yoei vooly
نظریه نیرو
ground state
کمترین نیرو
dynamometer
نیرو سنج
moment of a force
گشتاور یک نیرو
tuck
نیرو روحیه
super power
ابر نیرو
tucking
نیرو روحیه
extending
باحداکثر نیرو
energised
نیرو بخشیدن
life force
زیست نیرو
couples
زوج نیرو
weakened
کم نیرو شدن
resultant of force
برایند نیرو
extend
باحداکثر نیرو
energises
نیرو بخشیدن
mechanics
نیرو برد
reinvigorate
باز نیرو بخشیدن
point of application of a force
نقطه فرود نیرو
pep
چالاکی نیرو دادن
reanimate
دوباره نیرو دادن
newton
واحد نیرو دردستگاه .S.K.
brawn
نیرو نیروی عضلانی
power generating plant
تاسیسات تولید نیرو
kinetics
علم جنبش و نیرو
self energizing
مولد نیرو در خود
transfer case
جعبه انتقال نیرو
generating station
پست نیرو نیروگاه
upload
همنه قائم نیرو
potentiometer
نیرو سنج برق
power plant
مرکز تولید نیرو
power plant
دستگاه مولد نیرو
power plants
مرکز تولید نیرو
power plants
دستگاه مولد نیرو
to exert force
[on]
نیرو وارد کردن
[بر]
anticathexis
نیرو گذاری بازداشتی
deployment
به کاربردن نیرو تفرقه
arms
نشان دولتی نیرو
encourage
دوباره نیرو دادن
reanimate
دوباره نیرو دادن
acopon
داروی نیرو بخش
hearten
دوباره نیرو دادن
energy plant
کارخانه تولید نیرو
exoergic
ازاد کننده نیرو
pep pill
قرص نیرو بخش
countenance
[encourage]
دوباره نیرو دادن
embolden
دوباره نیرو دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com