English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 131 (7 milliseconds)
English Persian
marriage bed قباله ازدواج
Other Matches
deeds قباله
deed قباله
title deeds قباله
conveyancer قباله نویس
title-holders دارندهی قباله
title-holder دارندهی قباله
title deed قباله مالکیت
purchase by a deed قباله کردن
certificate of land قباله زمین
conveyancing قباله نویسی
marriage ازدواج پیمان ازدواج
marriages ازدواج پیمان ازدواج
abstract a deed قباله ایی را خلاصه کردن
matrimony ازدواج
spousal ازدواج
marriageable age ازدواج
hymen ازدواج
marriages ازدواج
hymens ازدواج
marriage ازدواج
wive ازدواج کردن
civil marriage ازدواج محضری
post nuptial بعد از ازدواج
civil marriages ازدواج محضری
sole ازدواج نکرده
soles ازدواج نکرده
gamophobia ازدواج هراسی
wedded ازدواج کرده
wedded وابسته به ازدواج
dissolution of marriage انحلال ازدواج
join ازدواج کردن
marriage line گواهینامه ازدواج
nullity of marriage بطلان ازدواج
registration of marriage ثبت ازدواج
temporary marriage ازدواج موقت
termination of marriage فسخ ازدواج
misogamy ازدواج ستیزی
misogamy بیزاری از ازدواج
misogamist بیزار از ازدواج
mismatch ازدواج ناجور
mesalliance ازدواج با زیردستان
marriages of convenience ازدواج مصلحتی
to take to wife ازدواج کردن با
married under a contract unlimited perio ازدواج کردن
marriage registry دفتر ازدواج
wedder ازدواج کننده
intermarriage ازدواج با خویشاوندان
single ازدواج نکرده
marry ازدواج کردن
marries ازدواج کردن
matches ازدواج زورازمایی
match ازدواج زورازمایی
remarriages ازدواج مجدد
remarriage ازدواج مجدد
joined ازدواج کردن
A marriage of convenience . ازدواج مصلحتی
pop the question <idiom> تقاضای ازدواج
tie the knot <idiom> ازدواج کردن
affiance پیمان ازدواج
premarital پیش از ازدواج
matrimony ازدواج نکاح
matrimonial مربوط به ازدواج
joins ازدواج کردن
marriage of convenience ازدواج مصلحتی
matchmaker دلال یا دلاله ازدواج
endogamy رسم ازدواج قبیلهای
ban اعلان ازدواج در کلیسا
common law marriage ازدواج غیر رسمی
marriage line عقدنامه سند ازدواج
matchmakers دلال یا دلاله ازدواج
break up of the a proposed marriage به هم خوردن ازدواج احتمالی
adultery بی دینی ازدواج غیرشرعی
bans اعلان ازدواج در کلیسا
newlywed تازه ازدواج کرده
celibacy بی شوهری امتناع از ازدواج
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
nubile قابل ازدواج و همسری
banning اعلان ازدواج در کلیسا
exogamy ازدواج با افرادخارج از قبیله
hetaerism ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
in law خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
Nothing is further from my mind than marriage . اصلا" فکر ازدواج نیستم
ask for a lady's hand تقاضای ازدواج با بانویی کردن
physical capacity for marriage قابلیت صحی برای ازدواج
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
annul a marriage عقد ازدواج را فسخ کردن
medical fitness for marriage قابلیت صحی برای ازدواج
levirate ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
cohabited با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to fix somebody up with somebody [American E] دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
to get somebody paired off with somebody دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
intermarriage ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
bastard eigne بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
cohabit با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
Congratrlation on your marriage . ازدواج شما بسیار مبارک باشد
She married for love ,not for money . بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
To marry below ones station. با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
morganatic ازدواج کننده باپست تراز خود
sororate رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
intermarried ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarrying ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
shack up with <idiom> هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
miscegenation ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
to marry at a registry office در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
young people دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
win a lady's hand موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
She married a man old eonugh to be her father. با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
polygeny پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
free love عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
fornication رابطه جنسی [قبل از] بیرون از ازدواج [دین] [حقوق]
in love - engaged - married عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
prothalamion ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
rob the cradle <idiom> دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
polyandry اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
If only she would marry me ! اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
prothalamium ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
morgantic marriage ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
Oedipus ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
banns اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
restraint of marriage شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
special bastard هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
judicial separaion در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
connexion خویشاوندی سببی معادل affinity به معنی خویشاوندی ناشی از ازدواج
interwed در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
to pair somebody off [up] with somebody کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com