Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (34 milliseconds)
English
Persian
pretypify
قبلا اعلام کردن
Search result with all words
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
Other Matches
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
predetermine
قبلا تعیین کردن
preheats
قبلا گرم کردن
forearms
قبلا اماده کردن
forespeak
قبلا اماده کردن
prenominate
قبلا ذکر کردن
forearm
قبلا اماده کردن
predestine
قبلا تعیین کردن
predigest
قبلا هضم کردن
preheated
قبلا گرم کردن
prifixal
قبلا تعیین کردن
preselect
قبلا انتخاب کردن
destine
قبلا انتخاب کردن
preheat
قبلا گرم کردن
pretreat
قبلا معالجه کردن
prerecord
قبلا ثبت کردن
prearrange
قبلا تهیه کردن
preconceive
قبلا تصور کردن
predetermine
قبلا مقدر کردن
prifix
قبلا تعیین کردن
pre appoint
قبلا معین کردن
to prerecord
قبلا ضبط کردن
preview
قبلا رویت کردن
previews
قبلا رویت کردن
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
predict
قبلا پیش بینی کردن
predicting
قبلا پیش بینی کردن
predicts
قبلا پیش بینی کردن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
preform
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
forebode
قبلا بدل کسی اثر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
acclaimed
اعلام کردن
enunciates
اعلام کردن
proclamation
اعلام کردن
enunciated
اعلام کردن
enunciate
اعلام کردن
proclamations
اعلام کردن
statements
اعلام کردن
statement
اعلام کردن
enunciating
اعلام کردن
enouce
اعلام کردن
quote
اعلام کردن
damm
بد اعلام کردن
broadcast
اعلام کردن
promulge
اعلام کردن
acclaim
اعلام کردن
broadcasts
اعلام کردن
acclaiming
اعلام کردن
acclaims
اعلام کردن
quoted
اعلام کردن
quotes
اعلام کردن
announcing
اعلام کردن
blazon
اعلام کردن
promulgating
اعلام کردن
exclaims
اعلام کردن
exclaiming
اعلام کردن
promulgated
اعلام کردن
promulgate
اعلام کردن
exclaimed
اعلام کردن
enounce
اعلام کردن
announce
اعلام کردن
exclaim
اعلام کردن
promulgates
اعلام کردن
announces
اعلام کردن
announced
اعلام کردن
relay
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
announce in advance
از پیش اعلام کردن
acknowledging
اعلام معرف کردن
hailing
اعلام ورود کردن
acknowledging
اعلام وصول کردن
absolved
اعلام بی تقصیری کردن
impeaching
اعلام جرم کردن
absolve
اعلام بی تقصیری کردن
impeaches
اعلام جرم کردن
impeached
اعلام جرم کردن
impeach
اعلام جرم کردن
acknowledging
اعلام نشانی کردن
absolving
اعلام بی تقصیری کردن
absolves
اعلام بی تقصیری کردن
early-warning
اعلام خطر کردن
early warning
اعلام خطر کردن
indicted
اعلام جرم کردن
indicting
اعلام جرم کردن
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
indicts
اعلام جرم کردن
acknowledge
اعلام وصول کردن
acknowledges
اعلام وصول کردن
call out
اعلام خطر کردن
acknowledge
اعلام معرف کردن
hail
اعلام ورود کردن
acknowledge
اعلام نشانی کردن
indict
اعلام جرم کردن
hails
اعلام ورود کردن
acknowledges
اعلام معرف کردن
hailed
اعلام ورود کردن
acknowledges
اعلام نشانی کردن
to announce one's arrival
ورود خود را اعلام کردن
to render homage
اعلام رسمی بیعت کردن
enunciated
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciate
اعلام کردن صریحا گفتن
to pay homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to do homage
اعلام رسمی بیعت کردن
enunciating
اعلام کردن صریحا گفتن
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
warning
اعلام خطر کردن هشدار
warnings
اعلام خطر کردن هشدار
acknowledge
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
lay an information against someone
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
acknowledges
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
lay an information against some one
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
to ring the knell of anything
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
tolling
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
herald
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
authentication
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
tolls
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
toll
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlawing
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
heralded
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
outlawed
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
heralds
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
outlaws
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
notifies
اعلام کردن اخطار کردن
notify
اعلام کردن اخطار کردن
notified
اعلام کردن اخطار کردن
notifying
اعلام کردن اخطار کردن
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
formerly
قبلا
previously
قبلا"
the reinbefore
قبلا
supra
قبلا
already
قبلا
erstwhile
قبلا
erst
قبلا
aforehand
قبلا
i went before
من قبلا` رفتم
prescient
قبلا اگاه
pre arrange
قبلا قرارگذاشتن
beforehand
قبلا اماده
prerecord
قبلا ضبط
presentient
قبلا مستعد
foretoken
قبلا اگاهانیدن
presentient
قبلا متوجه
prepay
قبلا پرداختن
heretofore
سابقا قبلا
over capitalised
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
pretypify
قبلا نشان دادن
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
advancing
قبلا تهیه شده
advancing
قبلا تجهیز شده
prime
قبلا تعلیم دادن
advances
قبلا تجهیز شده
prenominate
قبلا ذکر شده
advance
قبلا تهیه شده
predesignate
قبلا تعیین شده
presanctified
قبلا تقدیس شده
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
advances
قبلا تهیه شده
advance
قبلا تجهیز شده
prearrange
قبلا ترتیب دادن
preform
قبلا تشکیل دادن
preform
قبلا بشکل دراوردن
preform
قبلا تصمیم گرفتن
premonish
قبلا برحذر داشتن
prenominate
قبلا نامبرده شده
preordain
قبلا مقرر داشتن
primes
قبلا تعلیم دادن
preexist
قبلا وجود داشتن
primed
قبلا تعلیم دادن
preheat
قبلا حرارت دادن
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
preheated
قبلا حرارت دادن
preassigned
قبلا تعیین شده
preheats
قبلا حرارت دادن
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
prepossess
قبلا بتصرف اوردن
as previously agreed upon
<adv.>
همینطور که قبلا موافقت شد
foresees
قبلا تهیه دیدن
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
prepaid
قبلا" پرداخت شده
foresee
قبلا تهیه دیدن
preset
قبلا چیدن و قرار دادن
preconcert
قبلا فرار ومدار گذاردن
preassigned
قبلا تخصیص داده شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com