Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English
Persian
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
Other Matches
pretypify
قبلا نشان دادن
pretypify
قبلا اعلام کردن
preheats
قبلا حرارت دادن
preheat
قبلا حرارت دادن
preheated
قبلا حرارت دادن
preform
قبلا تشکیل دادن
primes
قبلا تعلیم دادن
primed
قبلا تعلیم دادن
prearrange
قبلا ترتیب دادن
prime
قبلا تعلیم دادن
preset
قبلا چیدن و قرار دادن
preordain
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
prepossess
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
previews
قبلا رویت کردن
preheated
قبلا گرم کردن
prifixal
قبلا تعیین کردن
preheat
قبلا گرم کردن
prifix
قبلا تعیین کردن
preheats
قبلا گرم کردن
destine
قبلا انتخاب کردن
pretreat
قبلا معالجه کردن
preselect
قبلا انتخاب کردن
predestine
قبلا تعیین کردن
preview
قبلا رویت کردن
prerecord
قبلا ثبت کردن
predetermine
قبلا تعیین کردن
forespeak
قبلا اماده کردن
predigest
قبلا هضم کردن
preconceive
قبلا تصور کردن
to prerecord
قبلا ضبط کردن
predetermine
قبلا مقدر کردن
forearms
قبلا اماده کردن
prearrange
قبلا تهیه کردن
prenominate
قبلا ذکر کردن
pre appoint
قبلا معین کردن
forearm
قبلا اماده کردن
predicting
قبلا پیش بینی کردن
predict
قبلا پیش بینی کردن
predicts
قبلا پیش بینی کردن
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
forebode
قبلا بدل کسی اثر کردن
preform
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
aforehand
قبلا
previously
قبلا"
supra
قبلا
formerly
قبلا
erst
قبلا
the reinbefore
قبلا
erstwhile
قبلا
already
قبلا
pre arrange
قبلا قرارگذاشتن
i went before
من قبلا` رفتم
prepay
قبلا پرداختن
prerecord
قبلا ضبط
heretofore
سابقا قبلا
presentient
قبلا متوجه
presentient
قبلا مستعد
foretoken
قبلا اگاهانیدن
beforehand
قبلا اماده
prescient
قبلا اگاه
advancing
قبلا تهیه شده
advancing
قبلا تجهیز شده
prenominate
قبلا ذکر شده
prenominate
قبلا نامبرده شده
preform
قبلا تصمیم گرفتن
preordain
قبلا مقرر داشتن
prepossess
قبلا بتصرف اوردن
presanctified
قبلا تقدیس شده
preform
قبلا بشکل دراوردن
advances
قبلا تجهیز شده
preassigned
قبلا تعیین شده
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
advance
قبلا تهیه شده
predesignate
قبلا تعیین شده
premonish
قبلا برحذر داشتن
advance
قبلا تجهیز شده
prepaid
قبلا" پرداخت شده
advances
قبلا تهیه شده
preexist
قبلا وجود داشتن
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
foresee
قبلا تهیه دیدن
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
foresees
قبلا تهیه دیدن
as previously agreed upon
<adv.>
همینطور که قبلا موافقت شد
preconcert
قبلا فرار ومدار گذاردن
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
preassigned
قبلا تخصیص داده شده
postpaid
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
preexist
ازلی بودن قبلا موجود شدن
predefined
آنچه قبلا معرفی شده است
pre
آنچه قبلا توافق شده است
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
thereinbefore
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
ingrain
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
revocation of probate
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
have a go at
<idiom>
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
Thats no news to me.
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
postpaid
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
predestinate
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
cost indexes
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
turnkey system
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
yalta conference
م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
post race
مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
fore
: پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
fourth generation computers
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
re attachment
در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
heralded
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
herald
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
displaying
نشان دادن ابراز کردن
display
نشان دادن ابراز کردن
earmark
نشان کردن اختصاص دادن
represented
بیان کردن نشان دادن
represent
بیان کردن نشان دادن
displayed
نشان دادن ابراز کردن
to set out
نشان دادن تعیین کردن
earmarks
نشان کردن اختصاص دادن
displays
نشان دادن ابراز کردن
project
فاهر کردن نشان دادن
projects
فاهر کردن نشان دادن
represents
بیان کردن نشان دادن
projected
فاهر کردن نشان دادن
actions
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
belie
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
brazenly
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
demonstrated
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
belied
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
demonstrating
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
featuring
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featured
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
features
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
to give publicity to
بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
demonstrate
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
simulate
تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulates
تقلید نشان دادن وانمود کردن
feature
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
belying
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
brazen
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
simulating
تقلید نشان دادن وانمود کردن
demonstrates
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
introduces
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
cerebrate
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
to prove oneself
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
religionize
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
auto
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos
توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
images
نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
illustrating
شرح دادن نشان دادن
illustrate
شرح دادن نشان دادن
illustrates
شرح دادن نشان دادن
flag
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
evinces
نشان دادن
actuate
نشان دادن
evince
نشان دادن
demonstrates
نشان دادن
introduced
نشان دادن
demonstrated
نشان دادن
visions
یا نشان دادن
demonstrating
نشان دادن
exerted
نشان دادن
registering
نشان دادن
exerting
نشان دادن
exert
نشان دادن
showŠetc
نشان دادن
introduces
نشان دادن
vision
یا نشان دادن
evincing
نشان دادن
ante
نشان دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com