English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
beforehand قبلا اماده
Search result with all words
forearm قبلا اماده کردن
forearms قبلا اماده کردن
forespeak قبلا اماده کردن
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
Other Matches
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
erst قبلا
erstwhile قبلا
aforehand قبلا
the reinbefore قبلا
supra قبلا
previously قبلا"
already قبلا
formerly قبلا
i went before من قبلا` رفتم
presentient قبلا متوجه
pre arrange قبلا قرارگذاشتن
prepay قبلا پرداختن
foretoken قبلا اگاهانیدن
presentient قبلا مستعد
prerecord قبلا ضبط
heretofore سابقا قبلا
prescient قبلا اگاه
predetermine قبلا تعیین کردن
predetermine قبلا مقدر کردن
predestine قبلا تعیین کردن
predesignate قبلا تعیین شده
preassigned قبلا تعیین شده
preconceive قبلا عقیده پیداکردن
preconceive قبلا تصور کردن
prearrange قبلا ترتیب دادن
prearrange قبلا تهیه کردن
as previously agreed upon <adv.> همینطور که قبلا موافقت شد
pre appoint قبلا معین کردن
destine قبلا انتخاب کردن
foresee قبلا تهیه دیدن
preheated قبلا حرارت دادن
preheats قبلا گرم کردن
preheats قبلا حرارت دادن
prepaid قبلا" پرداخت شده
preheated قبلا گرم کردن
preheat قبلا گرم کردن
previews قبلا رویت کردن
preview قبلا رویت کردن
preheat قبلا حرارت دادن
foresees قبلا تهیه دیدن
predigest قبلا هضم کردن
preexist قبلا وجود داشتن
to prerecord قبلا ضبط کردن
primes قبلا تعلیم دادن
prifix قبلا تعیین کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
pretypify قبلا نشان دادن
prifixal قبلا تعیین کردن
advance قبلا تهیه شده
advance قبلا تجهیز شده
advances قبلا تهیه شده
primed قبلا تعلیم دادن
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
prime قبلا تعلیم دادن
advances قبلا تجهیز شده
advancing قبلا تهیه شده
prenominate قبلا نامبرده شده
prenominate قبلا ذکر کردن
preordain قبلا مقرر داشتن
premonish قبلا برحذر داشتن
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
prenominate قبلا ذکر شده
preform قبلا تصمیم گرفتن
prepossess قبلا بتصرف اوردن
preform قبلا بشکل دراوردن
advancing قبلا تجهیز شده
pretreat قبلا معالجه کردن
preselect قبلا انتخاب کردن
presanctified قبلا تقدیس شده
preform قبلا تشکیل دادن
prerecord قبلا ثبت کردن
predict قبلا پیش بینی کردن
predicting قبلا پیش بینی کردن
predicts قبلا پیش بینی کردن
preassigned قبلا تخصیص داده شده
preconcert قبلا فرار ومدار گذاردن
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
preset قبلا چیدن و قرار دادن
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
postpaid مخارج پستی قبلا پرداخت شده
preform قبلا شکل چیزی رامعین کردن
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
predefined آنچه قبلا معرفی شده است
pre- آنچه قبلا توافق شده است
preexist ازلی بودن قبلا موجود شدن
pre آنچه قبلا توافق شده است
preordain قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
thereinbefore در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
forebode قبلا بدل کسی اثر کردن
ingrain نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
rest on one's laurels <idiom> خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
revocation of probate بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
Thats no news to me. این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
have a go at <idiom> سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
cost indexes ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
predestinate قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
forlorn hope دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
postpaid پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
prepossess تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
yalta conference م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
post race مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
supply اماده
set اماده
lief اماده
minded اماده
setting up اماده
susceptible اماده
sets اماده
supplied اماده
in store اماده
ready made اماده
accoutrements اماده
provided اماده
yare اماده
yoi اماده
ablest اماده
abler اماده
equipped اماده
in form اماده
in full fig اماده
in gear اماده
in kelter اماده
accoutred اماده
in the saddle اماده
ready-made اماده
prompt اماده
handier اماده
readied اماده
handy اماده
readying اماده
readies اماده
stocked اماده
freshest اماده
prompted اماده
handiest اماده
prompts اماده
fresh- اماده
supplying اماده
ready اماده
fresh اماده
stock اماده
fore : پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
premeditate قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fourth generation computers فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
ready mixed concrete بتن اماده
presents موجود اماده
present موجود اماده
ready for duty اماده کار
prompt to go اماده رفتن
insusceptible غیر اماده
fledge اماده پروازکردن
supply اماده کردن
presenting موجود اماده
presented موجود اماده
ready for duty اماده خدمت
at call اماده فرمان
ready for operation اماده کار
transit mixed concrete بتن اماده
primes اماده کردن
unlimber اماده کردن
aforehand اماده راحت
action mission ship ناو اماده
acoutre اماده جنگ
at or within call اماده فرمان
battailous اماده جنگ
belay اماده کردن
to gird up one's loins اماده کارشدن
detonative اماده انفجار
to pickle a rod for اماده کردن
confect اماده کردن
combat ready اماده به رزم
combat available اماده به پرواز
combat available اماده به رزم
to string up اماده کردن
accoutered اماده جنگ
ready use اماده مصرف
sets اماده کردن
setting up اماده کردن
pre treatment اماده کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com