Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English
Persian
preform
قبلا تشکیل دادن
Other Matches
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
yalta conference
م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
preheats
قبلا حرارت دادن
primes
قبلا تعلیم دادن
prime
قبلا تعلیم دادن
pretypify
قبلا نشان دادن
primed
قبلا تعلیم دادن
preheated
قبلا حرارت دادن
prearrange
قبلا ترتیب دادن
preheat
قبلا حرارت دادن
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
preset
قبلا چیدن و قرار دادن
preordain
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
prepossess
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
constituted
تشکیل دادن
constitute
تشکیل دادن
constitutes
تشکیل دادن
forms
تشکیل دادن
constituting
تشکیل دادن
organising
تشکیل دادن
organises
تشکیل دادن
formed
تشکیل دادن
organizing
تشکیل دادن
form
تشکیل دادن
organize
تشکیل دادن
to erect into
تشکیل دادن از
organizes
تشکیل دادن
gangs
جمعیت تشکیل دادن
pods
تشکیل نیام دادن
colonising
تشکیل مستعمره دادن
colonises
تشکیل مستعمره دادن
colonised
تشکیل مستعمره دادن
colonize
تشکیل مستعمره دادن
beds
تشکیل طبقه دادن
colonizes
تشکیل مستعمره دادن
to form a habit
تشکیل عادت دادن
colonizing
تشکیل مستعمره دادن
bed
تشکیل طبقه دادن
differentiate
دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiates
دیفرانسیل تشکیل دادن
pod
تشکیل نیام دادن
differentiating
دیفرانسیل تشکیل دادن
syndicates
اتحادیه تشکیل دادن
convened
تشکیل جلسه دادن
convenes
تشکیل جلسه دادن
convene
تشکیل جلسه دادن
syndicates
تشکیل اتحادیه دادن
convening
تشکیل جلسه دادن
syndicate
تشکیل اتحادیه دادن
syndicate
اتحادیه تشکیل دادن
form
تشکیل دادن ساختن
nucleate
تشکیل هسته دادن
colonized
تشکیل مستعمره دادن
formed
تشکیل دادن ساختن
forms
تشکیل دادن ساختن
gang
جمعیت تشکیل دادن
circlet
تشکیل دایره کوچک دادن
federate
تشکیل کشورهای متحد دادن
semicircle
نیم دایره تشکیل دادن
federated
تشکیل کشورهای متحد دادن
federates
تشکیل کشورهای متحد دادن
federating
تشکیل کشورهای متحد دادن
vocalize
تلفظ کردن تشکیل دادن
semicircles
نیم دایره تشکیل دادن
circlets
تشکیل دایره کوچک دادن
federate
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
high light
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
federates
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
to crust
[snow]
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
federating
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
clubbing
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
club
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbed
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubs
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
raises
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
raise
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
surge
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surges
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surged
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
polymerize
باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
constituting
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
incrust
با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
erstwhile
قبلا
formerly
قبلا
aforehand
قبلا
already
قبلا
previously
قبلا"
erst
قبلا
supra
قبلا
the reinbefore
قبلا
prescient
قبلا اگاه
heretofore
سابقا قبلا
foretoken
قبلا اگاهانیدن
presentient
قبلا مستعد
beforehand
قبلا اماده
prepay
قبلا پرداختن
presentient
قبلا متوجه
pre arrange
قبلا قرارگذاشتن
prerecord
قبلا ضبط
i went before
من قبلا` رفتم
preheated
قبلا گرم کردن
preheat
قبلا گرم کردن
advances
قبلا تهیه شده
foresee
قبلا تهیه دیدن
to prerecord
قبلا ضبط کردن
advance
قبلا تهیه شده
forearms
قبلا اماده کردن
advance
قبلا تجهیز شده
preview
قبلا رویت کردن
pre appoint
قبلا معین کردن
forearm
قبلا اماده کردن
prifixal
قبلا تعیین کردن
preheats
قبلا گرم کردن
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
prepaid
قبلا" پرداخت شده
as previously agreed upon
<adv.>
همینطور که قبلا موافقت شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
presanctified
قبلا تقدیس شده
forespeak
قبلا اماده کردن
foresees
قبلا تهیه دیدن
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
advances
قبلا تجهیز شده
preform
قبلا تصمیم گرفتن
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
prenominate
قبلا ذکر شده
predigest
قبلا هضم کردن
predesignate
قبلا تعیین شده
premonish
قبلا برحذر داشتن
predestine
قبلا تعیین کردن
predetermine
قبلا مقدر کردن
predetermine
قبلا تعیین کردن
previews
قبلا رویت کردن
preexist
قبلا وجود داشتن
destine
قبلا انتخاب کردن
pretypify
قبلا اعلام کردن
preform
قبلا بشکل دراوردن
pretreat
قبلا معالجه کردن
prifix
قبلا تعیین کردن
preconceive
قبلا تصور کردن
prenominate
قبلا نامبرده شده
prearrange
قبلا تهیه کردن
prerecord
قبلا ثبت کردن
preassigned
قبلا تعیین شده
prepossess
قبلا بتصرف اوردن
advancing
قبلا تهیه شده
advancing
قبلا تجهیز شده
preselect
قبلا انتخاب کردن
prenominate
قبلا ذکر کردن
preordain
قبلا مقرر داشتن
predicting
قبلا پیش بینی کردن
preconcert
قبلا فرار ومدار گذاردن
preassigned
قبلا تخصیص داده شده
predict
قبلا پیش بینی کردن
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
predicts
قبلا پیش بینی کردن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
pre
آنچه قبلا توافق شده است
forebode
قبلا بدل کسی اثر کردن
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
thereinbefore
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
postpaid
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
preform
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
preexist
ازلی بودن قبلا موجود شدن
predefined
آنچه قبلا معرفی شده است
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
ingrain
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
revocation of probate
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
Thats no news to me.
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
have a go at
<idiom>
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
postpaid
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
predestinate
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
cost indexes
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
turnkey system
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
establishment
تشکیل
establishments
تشکیل
incorporation
تشکیل
entelechy
تشکیل
endomorphy
تشکیل
endomorphism
تشکیل
gleization
تشکیل خاک رس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com