Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English
Persian
predestine
قبلا تعیین کردن
predetermine
قبلا تعیین کردن
prifix
قبلا تعیین کردن
prifixal
قبلا تعیین کردن
Other Matches
predesignate
قبلا تعیین شده
preassigned
قبلا تعیین شده
predestinate
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
cost indexes
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
re attachment
در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
preselect
قبلا انتخاب کردن
pretreat
قبلا معالجه کردن
pretypify
قبلا اعلام کردن
preheat
قبلا گرم کردن
preheats
قبلا گرم کردن
destine
قبلا انتخاب کردن
forespeak
قبلا اماده کردن
preheated
قبلا گرم کردن
forearm
قبلا اماده کردن
forearms
قبلا اماده کردن
to prerecord
قبلا ضبط کردن
prerecord
قبلا ثبت کردن
predigest
قبلا هضم کردن
pre appoint
قبلا معین کردن
predetermine
قبلا مقدر کردن
preview
قبلا رویت کردن
prenominate
قبلا ذکر کردن
prearrange
قبلا تهیه کردن
preconceive
قبلا تصور کردن
previews
قبلا رویت کردن
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
predict
قبلا پیش بینی کردن
predicts
قبلا پیش بینی کردن
predicting
قبلا پیش بینی کردن
preform
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
forebode
قبلا بدل کسی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
slate
تعیین کردن
ascertian
تعیین کردن
tell off
تعیین کردن
fix
تعیین کردن
appoints
تعیین کردن
appoint
تعیین کردن
formulation
تعیین کردن
determining
تعیین کردن
slates
تعیین کردن
slated
تعیین کردن
appointe
تعیین کردن
fix on
تعیین کردن
identifies
تعیین کردن
determines
تعیین کردن
blood type
تعیین کردن
identify
تعیین کردن
identifying
تعیین کردن
specify
تعیین کردن
specifying
تعیین کردن
blood group
تعیین کردن
blood types
تعیین کردن
determine
تعیین کردن
specifies
تعیین کردن
blood groups
تعیین کردن
fixes
تعیین کردن
bound
تعیین کردن
identified
تعیین کردن
fixes
تعیین کردن قراردادن
delimit
تعیین کردن حدود
delimited
تعیین کردن حدود
admeasure
تعیین حصه کردن
state
تعیین کردن حال
delimiting
تعیین کردن حدود
fix
تعیین کردن قراردادن
abound
تعیین حدود کردن
delimits
تعیین کردن حدود
state-
تعیین کردن حال
demarcating
تعیین حدود کردن
demarcates
تعیین حدود کردن
demarcated
تعیین حدود کردن
pegs
تعیین حدود کردن
peg
تعیین حدود کردن
identifying
تعیین هویت کردن
assessing
تعیین کردن بستن
pin point
تعیین محل کردن
stated
تعیین کردن حال
states
تعیین کردن حال
stating
تعیین کردن حال
assess
تعیین کردن بستن
assessed
تعیین کردن بستن
assesses
تعیین کردن بستن
genealogize
تعیین نسب کردن
identify
تعیین هویت کردن
identifies
تعیین هویت کردن
locate
تعیین محل کردن
quantified
کمیت را تعیین کردن
quantifies
کمیت را تعیین کردن
quantify
کمیت را تعیین کردن
quantifying
کمیت را تعیین کردن
locating
تعیین محل کردن
locates
تعیین محل کردن
located
تعیین محل کردن
rezone
از نومحدوده تعیین کردن
appraisals
تعیین قیمت کردن
to fix quota
تعیین سهمیه کردن
demarcate
تعیین حدود کردن
identified
تعیین هویت کردن
appraisal
تعیین قیمت کردن
clearance
تعیین صلاحیت کردن
qualifies
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualify
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
quantitate
چندی چیزی را تعیین کردن
to set out
نشان دادن تعیین کردن
subrogate
قائم مقام تعیین کردن
states
تعیین کردن وقرار دادن
stated
تعیین کردن وقرار دادن
routes
مسیر چیزیرا تعیین کردن
route
مسیر چیزیرا تعیین کردن
stating
تعیین کردن وقرار دادن
prescribe
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribes
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribed
نسخه نوشتن تعیین کردن
state-
تعیین کردن وقرار دادن
state
تعیین کردن وقرار دادن
prescribing
نسخه نوشتن تعیین کردن
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
grant a period of grace
ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
exact location
تعیین کردن محل دقیق نقاط
appraised
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraising
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
to orient compound
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
quantize
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
authentication
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
dosimetry
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
define
تعیین کردن تعریف کردن
locating
تعیین کردن معلوم کردن
limit
محدود کردن تعیین کردن حد
locates
تعیین کردن معلوم کردن
located
تعیین کردن معلوم کردن
locate
تعیین کردن معلوم کردن
assign
ارجاع کردن تعیین کردن
defining
تعیین کردن تعریف کردن
defined
تعیین کردن تعریف کردن
assigns
ارجاع کردن تعیین کردن
assigning
ارجاع کردن تعیین کردن
assigned
ارجاع کردن تعیین کردن
defines
تعیین کردن تعریف کردن
erst
قبلا
aforehand
قبلا
previously
قبلا"
erstwhile
قبلا
already
قبلا
formerly
قبلا
supra
قبلا
the reinbefore
قبلا
doctrines
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
air priorities committee
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
applied
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
foretoken
قبلا اگاهانیدن
i went before
من قبلا` رفتم
prescient
قبلا اگاه
pre arrange
قبلا قرارگذاشتن
heretofore
سابقا قبلا
prerecord
قبلا ضبط
presentient
قبلا مستعد
presentient
قبلا متوجه
beforehand
قبلا اماده
prepay
قبلا پرداختن
preheat
قبلا حرارت دادن
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
foresee
قبلا تهیه دیدن
foresees
قبلا تهیه دیدن
preheats
قبلا حرارت دادن
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
as previously agreed upon
<adv.>
همینطور که قبلا موافقت شد
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
advances
قبلا تهیه شده
preheated
قبلا حرارت دادن
advance
قبلا تهیه شده
prepossess
قبلا بتصرف اوردن
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com