English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
presentient قبلا متوجه
Other Matches
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
on ones guard متوجه
heedful متوجه
tenty متوجه
regardful متوجه
attentive متوجه
overhanging متوجه
advertent متوجه
see-through متوجه شدن
to waken متوجه کردن
tendentious متمایل متوجه
lend متوجه کردن
lend متوجه شدن
lends متوجه کردن
lends متوجه شدن
point متوجه ساختن
see through متوجه شدن
heliotropic متوجه پرتوافتاب
theocentric متوجه بخدا
particular redemption متوجه فقره
directs متوجه ساختن
directed متوجه ساختن
direct متوجه ساختن
Be carful . متوجه باش
wistful متوجه ارزومند
finical متوجه جزئیات
erstwhile قبلا
aforehand قبلا
already قبلا
supra قبلا
the reinbefore قبلا
previously قبلا"
erst قبلا
formerly قبلا
acroscopic متوجه به بالا صعودی
I see now . I got it now . I understand now. حالافهمیدم ( متوجه شدم )
earthbound متوجه بسوی زمین
Oh, I see! آه، الان متوجه شدم!
otherworldly متوجه دنیای دیگر
to point to something به چیزی متوجه کردن
Now I understand! حالا متوجه شدم!
It dawned on me. بعدش من متوجه شدم.
to not be [any] the wiser <idiom> باز هم متوجه نشدن
He is attentive to his work . متوجه کارش است
I am beginning to realize ( understand ) . کم کم دارم متوجه می شوم
reentrant متوجه بسمت داخل
point به سمت متوجه کردن
he aimed it at me سخنش متوجه من بود
I am sorry, I don't understand. متاسفم، من متوجه نمیشوم.
self centered متوجه نفس خود
It has come to my notice that… اخیرا"متوجه شده ام که ...
see the light <idiom> متوجه اشتباه شدن
i went before من قبلا` رفتم
beforehand قبلا اماده
foretoken قبلا اگاهانیدن
pre arrange قبلا قرارگذاشتن
prerecord قبلا ضبط
heretofore سابقا قبلا
prescient قبلا اگاه
presentient قبلا مستعد
prepay قبلا پرداختن
diverted متوجه کردن معطوف داشتن
divert متوجه کردن معطوف داشتن
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice . کسی را متوجه چیزی کردن
great dangers impend over us خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
falloff متوجه بودن منحرف شدن
animadvert اعتراض کردن متوجه شدن
She is not mindful of her social position ( status ) . متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
I am concentrating on my studies . افکارم متوجه مطالعاتم است
great dangers overhang us خطرهای بزرگی متوجه ما است
Be carful of your health . متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
diverts متوجه کردن معطوف داشتن
premonish قبلا برحذر داشتن
preform قبلا بشکل دراوردن
predigest قبلا هضم کردن
preform قبلا تشکیل دادن
preexist قبلا وجود داشتن
preform قبلا تصمیم گرفتن
prenominate قبلا ذکر شده
prenominate قبلا نامبرده شده
prerecord قبلا ثبت کردن
presanctified قبلا تقدیس شده
preordain قبلا مقرر داشتن
preselect قبلا انتخاب کردن
pretreat قبلا معالجه کردن
pretypify قبلا نشان دادن
prenominate قبلا ذکر کردن
prifix قبلا تعیین کردن
prifixal قبلا تعیین کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
prepossess قبلا بتصرف اوردن
primed قبلا تعلیم دادن
to prerecord قبلا ضبط کردن
preheat قبلا حرارت دادن
preheat قبلا گرم کردن
preheated قبلا حرارت دادن
preheated قبلا گرم کردن
preheats قبلا حرارت دادن
preheats قبلا گرم کردن
as previously agreed upon <adv.> همینطور که قبلا موافقت شد
primes قبلا تعلیم دادن
advance قبلا تهیه شده
advance قبلا تجهیز شده
advances قبلا تهیه شده
advances قبلا تجهیز شده
advancing قبلا تهیه شده
advancing قبلا تجهیز شده
preview قبلا رویت کردن
previews قبلا رویت کردن
prime قبلا تعلیم دادن
foresee قبلا تهیه دیدن
foresees قبلا تهیه دیدن
prearrange قبلا ترتیب دادن
prearrange قبلا تهیه کردن
preassigned قبلا تعیین شده
preconceive قبلا تصور کردن
preconceive قبلا عقیده پیداکردن
predesignate قبلا تعیین شده
predestine قبلا تعیین کردن
predetermine قبلا مقدر کردن
predetermine قبلا تعیین کردن
pre appoint قبلا معین کردن
forespeak قبلا اماده کردن
forearm قبلا اماده کردن
forearms قبلا اماده کردن
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
prepaid قبلا" پرداخت شده
destine قبلا انتخاب کردن
It was only when she rang up [called] that I realized it. تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
At last the penny dropped! <idiom> آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
to set one's affection فکر یا میل خود را متوجه ساختن
It finally sunk in ! <idiom> آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to strike at any one ضربت خود را متوجه کسی ساختن
preset قبلا چیدن و قرار دادن
predicting قبلا پیش بینی کردن
predicts قبلا پیش بینی کردن
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
predict قبلا پیش بینی کردن
preconcert قبلا فرار ومدار گذاردن
preassigned قبلا تخصیص داده شده
hansardize متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
intensive bombardment بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
boomerangs عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
preexist ازلی بودن قبلا موجود شدن
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
predefined آنچه قبلا معرفی شده است
postpaid مخارج پستی قبلا پرداخت شده
forebode قبلا بدل کسی اثر کردن
pre آنچه قبلا توافق شده است
preform قبلا شکل چیزی رامعین کردن
pre- آنچه قبلا توافق شده است
thereinbefore در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
preordain قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
introverts شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introvert شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
ingrain نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
feel out <idiom> صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
extrovert شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
extroverts شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
blind side سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
microwave hop یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
to p off an awkward situation حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
revocation of probate بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
rest on one's laurels <idiom> خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
have a go at <idiom> سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
Thats no news to me. این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
sailed سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailings سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sail سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
forlorn hope دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
postpaid پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
predestinate قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
cost indexes ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
prepossess تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
common nuisance منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
yalta conference م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
post race مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
fore : پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
premeditate قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fourth generation computers فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
onshore روی ساحل متوجه بطرف ساحل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com