Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (28 milliseconds)
English
Persian
predict
قبلا پیش بینی کردن
predicting
قبلا پیش بینی کردن
predicts
قبلا پیش بینی کردن
Other Matches
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
destine
قبلا انتخاب کردن
prenominate
قبلا ذکر کردن
prearrange
قبلا تهیه کردن
predetermine
قبلا مقدر کردن
forespeak
قبلا اماده کردن
preheat
قبلا گرم کردن
preheated
قبلا گرم کردن
preconceive
قبلا تصور کردن
predigest
قبلا هضم کردن
predetermine
قبلا تعیین کردن
to prerecord
قبلا ضبط کردن
preheats
قبلا گرم کردن
previews
قبلا رویت کردن
preview
قبلا رویت کردن
predestine
قبلا تعیین کردن
pre appoint
قبلا معین کردن
prerecord
قبلا ثبت کردن
prifix
قبلا تعیین کردن
forearm
قبلا اماده کردن
forearms
قبلا اماده کردن
pretypify
قبلا اعلام کردن
preselect
قبلا انتخاب کردن
prifixal
قبلا تعیین کردن
pretreat
قبلا معالجه کردن
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
forebode
قبلا بدل کسی اثر کردن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
preform
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
snub nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub-nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
septum
حفرههای بینی پره بینی
predictions
از قبل پیش بینی کردن محاسبه کردن
prediction
از قبل پیش بینی کردن محاسبه کردن
schedule
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
to read people's hands
کف بینی کردن
dope
پیش بینی کردن
to make provision
پیش بینی کردن
forecasts
پیش بینی کردن
foresees
پیش بینی کردن
preparations
پیش بینی کردن
auguring
پیش بینی کردن
preparation
پیش بینی کردن
foresee
پیش بینی کردن
expect
پیش بینی کردن
miscalculate
بدپیش بینی کردن
miscalculated
بدپیش بینی کردن
anticipating
پیش بینی کردن
anticipates
پیش بینی کردن
augur
پیش بینی کردن
augured
پیش بینی کردن
augurs
پیش بینی کردن
anticipated
پیش بینی کردن
plans
پیش بینی کردن
miscalculates
بدپیش بینی کردن
anticipate
پیش بینی کردن
miscalculating
بدپیش بینی کردن
plan
پیش بینی کردن
dopes
پیش بینی کردن
nose-picking
انگشت کردن در بینی
expecting
پیش بینی کردن
second-guess
پیش بینی کردن
prognosticate
پیش بینی کردن
forecasted
پیش بینی کردن
expected
پیش بینی کردن
forecast
پیش بینی کردن
foreshow
پیش بینی کردن
second-guessing
پیش بینی کردن
second-guesses
پیش بینی کردن
second-guessed
پیش بینی کردن
prevision
پیش بینی کردن
previse
پیش بینی کردن
second guess
پیش بینی کردن
to blow one's nose
بینی پاک کردن
expects
پیش بینی کردن
miscalculate
پیش بینی غلط کردن
miscalculating
پیش بینی غلط کردن
preselect
پیش بینی موضع کردن
miscalculated
پیش بینی غلط کردن
to provide for old age
پیش بینی روزگارپیری را کردن
provide for in the budget
در بودجه پیش بینی کردن
miscalculates
پیش بینی غلط کردن
antedates
پیش بینی کردن جلوانداختن
look forward to something
<idiom>
را لذت پیش بینی کردن
antedated
پیش بینی کردن جلوانداختن
antedate
پیش بینی کردن جلوانداختن
snuffling
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
to p for a sum in the budget
مبلغی را بودجه پیش بینی کردن
snuffles
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
snuffled
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
snuffle
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی
forecasts
براورد کردن از قبل پیش بینی
forecast
براورد کردن از قبل پیش بینی
foretaste
ازمایش قبلی پیش بینی کردن
forecasted
براورد کردن از قبل پیش بینی
extrapolated
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolates
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolating
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolate
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
emunctory
مربوط به پاک کردن بینی عضو دافع فضولات بدن
the reinbefore
قبلا
formerly
قبلا
supra
قبلا
erstwhile
قبلا
previously
قبلا"
already
قبلا
erst
قبلا
aforehand
قبلا
foretoken
قبلا اگاهانیدن
pre arrange
قبلا قرارگذاشتن
prepay
قبلا پرداختن
beforehand
قبلا اماده
i went before
من قبلا` رفتم
heretofore
سابقا قبلا
prerecord
قبلا ضبط
presentient
قبلا متوجه
presentient
قبلا مستعد
prescient
قبلا اگاه
guided propagation
تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
preform
قبلا تشکیل دادن
preform
قبلا بشکل دراوردن
foresee
قبلا تهیه دیدن
preform
قبلا تصمیم گرفتن
premonish
قبلا برحذر داشتن
prenominate
قبلا ذکر شده
prenominate
قبلا نامبرده شده
pretypify
قبلا نشان دادن
prepossess
قبلا بتصرف اوردن
presanctified
قبلا تقدیس شده
as previously agreed upon
<adv.>
همینطور که قبلا موافقت شد
preheats
قبلا حرارت دادن
preheat
قبلا حرارت دادن
preheated
قبلا حرارت دادن
preordain
قبلا مقرر داشتن
primes
قبلا تعلیم دادن
foresees
قبلا تهیه دیدن
primed
قبلا تعلیم دادن
prime
قبلا تعلیم دادن
prearrange
قبلا ترتیب دادن
preassigned
قبلا تعیین شده
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned
<adv.>
همانطور که قبلا اشاره شد
preexist
قبلا وجود داشتن
predesignate
قبلا تعیین شده
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
prepaid
قبلا" پرداخت شده
advance
قبلا تجهیز شده
advance
قبلا تهیه شده
advances
قبلا تهیه شده
advances
قبلا تجهیز شده
advancing
قبلا تجهیز شده
advancing
قبلا تهیه شده
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
vomer
استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
preassigned
قبلا تخصیص داده شده
preset
قبلا چیدن و قرار دادن
preconcert
قبلا فرار ومدار گذاردن
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
pre
آنچه قبلا توافق شده است
preordain
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
thereinbefore
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
postpaid
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
preexist
ازلی بودن قبلا موجود شدن
predefined
آنچه قبلا معرفی شده است
anticipated stock losses
تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
weather forecasts
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecast
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anaglyph
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
ingrain
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
Thats no news to me.
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
revocation of probate
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
have a go at
<idiom>
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
postpaid
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
predestinate
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
cost indexes
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
prepossess
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
predicting interval
فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
turnkey system
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
yalta conference
م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
post race
مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
fore
: پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
fourth generation computers
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
snot
اب بینی
neb
بینی
nose
بینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com