Total search result: 203 (31 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
predict |
قبلا پیش بینی کردن |
predicting |
قبلا پیش بینی کردن |
predicts |
قبلا پیش بینی کردن |
|
|
Other Matches |
|
prefiguring |
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن |
prefigure |
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن |
prefigured |
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن |
prefigures |
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن |
to express one's heartfelt |
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن |
destine |
قبلا انتخاب کردن |
prenominate |
قبلا ذکر کردن |
prearrange |
قبلا تهیه کردن |
predetermine |
قبلا مقدر کردن |
forespeak |
قبلا اماده کردن |
preheat |
قبلا گرم کردن |
preheated |
قبلا گرم کردن |
preconceive |
قبلا تصور کردن |
predigest |
قبلا هضم کردن |
predetermine |
قبلا تعیین کردن |
to prerecord |
قبلا ضبط کردن |
preheats |
قبلا گرم کردن |
previews |
قبلا رویت کردن |
preview |
قبلا رویت کردن |
predestine |
قبلا تعیین کردن |
pre appoint |
قبلا معین کردن |
prerecord |
قبلا ثبت کردن |
prifix |
قبلا تعیین کردن |
forearm |
قبلا اماده کردن |
forearms |
قبلا اماده کردن |
pretypify |
قبلا اعلام کردن |
preselect |
قبلا انتخاب کردن |
prifixal |
قبلا تعیین کردن |
pretreat |
قبلا معالجه کردن |
premeditate |
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن |
forebode |
قبلا بدل کسی اثر کردن |
bespeak |
قبلا درباره چیزی صحبت کردن |
preform |
قبلا شکل چیزی رامعین کردن |
prevue |
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی |
snub nosed |
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی |
snub-nosed |
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی |
pug nosed |
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی |
septum |
حفرههای بینی پره بینی |
predictions |
از قبل پیش بینی کردن محاسبه کردن |
prediction |
از قبل پیش بینی کردن محاسبه کردن |
schedule |
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن |
scheduled |
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن |
schedules |
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن |
to read people's hands |
کف بینی کردن |
dope |
پیش بینی کردن |
to make provision |
پیش بینی کردن |
forecasts |
پیش بینی کردن |
foresees |
پیش بینی کردن |
preparations |
پیش بینی کردن |
auguring |
پیش بینی کردن |
preparation |
پیش بینی کردن |
foresee |
پیش بینی کردن |
expect |
پیش بینی کردن |
miscalculate |
بدپیش بینی کردن |
miscalculated |
بدپیش بینی کردن |
anticipating |
پیش بینی کردن |
anticipates |
پیش بینی کردن |
augur |
پیش بینی کردن |
augured |
پیش بینی کردن |
augurs |
پیش بینی کردن |
anticipated |
پیش بینی کردن |
plans |
پیش بینی کردن |
miscalculates |
بدپیش بینی کردن |
anticipate |
پیش بینی کردن |
miscalculating |
بدپیش بینی کردن |
plan |
پیش بینی کردن |
dopes |
پیش بینی کردن |
nose-picking |
انگشت کردن در بینی |
expecting |
پیش بینی کردن |
second-guess |
پیش بینی کردن |
prognosticate |
پیش بینی کردن |
forecasted |
پیش بینی کردن |
expected |
پیش بینی کردن |
forecast |
پیش بینی کردن |
foreshow |
پیش بینی کردن |
second-guessing |
پیش بینی کردن |
second-guesses |
پیش بینی کردن |
second-guessed |
پیش بینی کردن |
prevision |
پیش بینی کردن |
previse |
پیش بینی کردن |
second guess |
پیش بینی کردن |
to blow one's nose |
بینی پاک کردن |
expects |
پیش بینی کردن |
miscalculate |
پیش بینی غلط کردن |
miscalculating |
پیش بینی غلط کردن |
preselect |
پیش بینی موضع کردن |
miscalculated |
پیش بینی غلط کردن |
to provide for old age |
پیش بینی روزگارپیری را کردن |
provide for in the budget |
در بودجه پیش بینی کردن |
miscalculates |
پیش بینی غلط کردن |
antedates |
پیش بینی کردن جلوانداختن |
look forward to something <idiom> |
را لذت پیش بینی کردن |
antedated |
پیش بینی کردن جلوانداختن |
antedate |
پیش بینی کردن جلوانداختن |
snuffling |
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی |
to p for a sum in the budget |
مبلغی را بودجه پیش بینی کردن |
snuffles |
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی |
snuffled |
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی |
snuffle |
زهد فروشی کردن صدای خس خس بینی |
forecasts |
براورد کردن از قبل پیش بینی |
forecast |
براورد کردن از قبل پیش بینی |
foretaste |
ازمایش قبلی پیش بینی کردن |
forecasted |
براورد کردن از قبل پیش بینی |
extrapolated |
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن |
extrapolates |
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن |
extrapolating |
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن |
extrapolate |
ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن |
emunctory |
مربوط به پاک کردن بینی عضو دافع فضولات بدن |
the reinbefore |
قبلا |
formerly |
قبلا |
supra |
قبلا |
erstwhile |
قبلا |
previously |
قبلا" |
already |
قبلا |
erst |
قبلا |
aforehand |
قبلا |
foretoken |
قبلا اگاهانیدن |
pre arrange |
قبلا قرارگذاشتن |
prepay |
قبلا پرداختن |
beforehand |
قبلا اماده |
i went before |
من قبلا` رفتم |
heretofore |
سابقا قبلا |
prerecord |
قبلا ضبط |
presentient |
قبلا متوجه |
presentient |
قبلا مستعد |
prescient |
قبلا اگاه |
guided propagation |
تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار |
preform |
قبلا تشکیل دادن |
preform |
قبلا بشکل دراوردن |
foresee |
قبلا تهیه دیدن |
preform |
قبلا تصمیم گرفتن |
premonish |
قبلا برحذر داشتن |
prenominate |
قبلا ذکر شده |
prenominate |
قبلا نامبرده شده |
pretypify |
قبلا نشان دادن |
prepossess |
قبلا بتصرف اوردن |
presanctified |
قبلا تقدیس شده |
as previously agreed upon <adv.> |
همینطور که قبلا موافقت شد |
preheats |
قبلا حرارت دادن |
preheat |
قبلا حرارت دادن |
preheated |
قبلا حرارت دادن |
preordain |
قبلا مقرر داشتن |
primes |
قبلا تعلیم دادن |
foresees |
قبلا تهیه دیدن |
primed |
قبلا تعلیم دادن |
prime |
قبلا تعلیم دادن |
prearrange |
قبلا ترتیب دادن |
preassigned |
قبلا تعیین شده |
as already mentioned <adv.> |
همانطور که قبلا ذکر شد |
as previously mentioned <adv.> |
همانطور که قبلا ذکر شد |
as already mentioned <adv.> |
همانطور که قبلا اشاره شد |
as previously mentioned <adv.> |
همانطور که قبلا اشاره شد |
preexist |
قبلا وجود داشتن |
predesignate |
قبلا تعیین شده |
preconceive |
قبلا عقیده پیداکردن |
prepaid |
قبلا" پرداخت شده |
advance |
قبلا تجهیز شده |
advance |
قبلا تهیه شده |
advances |
قبلا تهیه شده |
advances |
قبلا تجهیز شده |
advancing |
قبلا تجهیز شده |
advancing |
قبلا تهیه شده |
I have a reservation. |
من قبلا رزرو کردم. |
vomer |
استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی |
preassigned |
قبلا تخصیص داده شده |
preset |
قبلا چیدن و قرار دادن |
preconcert |
قبلا فرار ومدار گذاردن |
put in <idiom> |
اضافه چیزی که قبلا گفته شد |
pre |
آنچه قبلا توافق شده است |
preordain |
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن |
thereinbefore |
در سطور قبل همان قرارداد قبلا" |
postpaid |
مخارج پستی قبلا پرداخت شده |
pre- |
آنچه قبلا توافق شده است |
preexist |
ازلی بودن قبلا موجود شدن |
predefined |
آنچه قبلا معرفی شده است |
anticipated stock losses |
تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده |
weather forecasts |
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی |
weather forecast |
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی |
anaglyph |
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی |
ingrain |
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است |
Thats no news to me. |
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم ) |
revocation of probate |
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده |
rest on one's laurels <idiom> |
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است |
have a go at <idiom> |
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند |
forlorn hope |
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند |
postpaid |
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود |
predestinate |
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی |
cost indexes |
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده |
prepossess |
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن |
predicting interval |
فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف |
to reinvent the wheel <idiom> |
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته. |
turnkey system |
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است |
yalta conference |
م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد |
post race |
مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند |
fore |
: پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو |
fourth generation computers |
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند |
implied trust |
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد |
snot |
اب بینی |
neb |
بینی |
nose |
بینی |