Dictiornary-Farsi | قبول اجابت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
compliancy	قبول اجابت


Other Matches

compliance	اجابت
complied	اجابت کردن
complying	اجابت کردن
complies	اجابت کردن
comply	اجابت کردن
wishing	ارزوی اجابت دعا
comkpliant	موافق اجابت کننده
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
compliance	قبول
intromission	قبول
admission	قبول
admissions	قبول
imprimatur	قبول
adoption	قبول
acceptance	قبول
reception	قبول
receptions	قبول
acknowledgment	قبول
acceptances	قبول
offer and acceptance	ایجاب و قبول
intolerancy	عدم قبول
incompliance	عدم قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
ready acceptance	حسن قبول
receivable	قابل قبول
reply paid	جواب قبول
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
non acceptance	عدم قبول
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
to take in	قبول کردن
received	مورد قبول
entertained	قبول کردن
taken	مورد قبول
naturalization	قبول تابعیت
implied acceptance	قبول ضمنی
acceptation tacite	قبول ضمنی
accepter	قبول کننده
acceptant	قبول کننده
acceptancy	اماده قبول
acceptance limit	حد قابل قبول
acceptance by words	قبول قولی
acceptance by conduct	قبول فعلی
acceptably	بطورقابل قبول
allowable	قابل قبول
entertains	قبول کردن
entertain	قبول کردن
reasonable	قابل قبول
acceptor	قبول کننده
express acceptance	قبول صریح
embracement	قبول اتخاذ
disallowance	عدم قبول
compliantly	با قبول و رضایت
adhibit	قبول کردن
allowable load	بارقابل قبول
adopter	قبول کننده
admittable	قابل قبول
admission of liability	قبول بدهی
acknowladgement of debt	قبول بدهی
aceptive	قابل قبول
agreements	قرار قبول
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
sufficiently <adv.>	قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
adequate <adj.>	قابل قبول
acceptable <adj.>	قابل قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
I agree.	قبول دارم.
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
honored	قبول کردن
acceptable	قابل قبول
adopts	قبول کردن
accords	قبول کردن
disclaim	قبول نکردن
disclaimed	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
passable	قابل قبول
believable	قابل قبول
acceptability	قابلیت قبول
acceptability	قبول شدگی
disclaims	قبول نکردن
adopt	قبول کردن
ineligible	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
adopting	قبول کردن
honoring	قبول کردن
honors	قبول کردن
adoption	قبول به فرزندی
withdraws	قبول نکردن
withdraw	قبول نکردن
honour	قبول کردن
honoured	قبول کردن
honouring	قبول کردن
acceptances	قبول قرارداد
honours	قبول کردن
acceptance	قبول قرارداد
unacceptably	غیرقابل قبول
admissible	قابل قبول
tolerable	قابل قبول
accept	قبول شدن
accord	قبول کردن
conceding	قبول شکست
concedes	قبول شکست
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
accepts	قبول کردن
intolerance	عدم قبول
accepts	قبول شدن
rejection	قبول نکردن
accepting	قبول کردن
rejection	عدم قبول
accepting	قبول شدن
accept	قبول کردن
accorded	قبول کردن
admitting	قبول کردن
admits	قبول کردن
admit	قبول کردن
agreement	قرار قبول
pass	قبول کردن
valid	قابل قبول
ratification	قبول قبولی
compliant	قبول کننده
passed	قبول کردن
passes	قبول کردن
honored	یاحوالهای را قبول کردن
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
valid assumptions	فروض قابل قبول
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
To pass an examination .	درامتحان قبول شدن
to hold water	قابل قبول بودن
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
credibility	قابل قبول بودن
recognized refugee	پناهنده قبول شده
legal tender	پول قابل قبول
hard currencies	ارز قابل قبول
adhesion	انضمام قبول عضویت
suffrage	کمک همراهی قبول
taker	قبول کننده شرط
acceptances	حوالهء قبول شده
accepting	پسندیدن قبول کردن
acceptance	حوالهء قبول شده
accepts	پسندیدن قبول کردن
to be valid	قابل قبول بودن
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
popularity	قابل قبول عامه
availabe time	زمان مورد قبول
complier	قبول کننده همدست
admissible stress	تلاش قابل قبول
d. of a request	عدم قبول خواهش
honours	یاحوالهای را قبول کردن
eligibly	بطور قابل قبول
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
incredibility	عدم قابلیت قبول
honour	یاحوالهای را قبول کردن
loss appraisal	قبول تلفات در جنگ
loss appraisal	ضایعات قابل قبول
aknowledge character	کاراکتر مورد قبول
admissibleness	بطور قابل قبول
admissible load	بار قابل قبول
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
conventional	مورد قبول عامه
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
acceptance number	عدد ملاک قبول
acceptance of goods	قبول کردن کالا
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
disapprove	قبول نکردن رد کردن
accepting bank	بانک قبول کننده
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
matriculant	قبول شده در دانشگاه
honors	یاحوالهای را قبول کردن
takers	قبول کننده شرط
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
naturalization	اعطا یا قبول تابعیت
persona grata	شخص مورد قبول
permissible stress	خستگی قابل قبول
non compliance	عدم قبول یا انجام
declension	عدم قبول چیزی بطورمودبانه
shell out	هزینه چیزی را قبول کردن