English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
sign a waiver قبول اغماض نمودن
Other Matches
waive اغماض نمودن
waived اغماض نمودن
waives اغماض نمودن
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
connivance اغماض
towink at اغماض کردن
veniality قابلیت اغماض
irremissible اغماض ناپذیر
waiver صرفنظر اغماض
condoning اغماض کردن
paraleipsis افهارضمن اغماض
condones اغماض کردن
condone اغماض کردن
condoned اغماض کردن
tolerator اغماض کننده
negligible قابل اغماض
remissible قابل اغماض
tolerance سعه نظر اغماض
winking چشمک اغماض کردن
winks چشمک اغماض کردن
winked چشمک اغماض کردن
tolerantly شکیبا اغماض کننده
tolerant شکیبا اغماض کننده
paralipsis افهار ضمن اغماض
tolerances سعه نظر اغماض
wink چشمک اغماض کردن
indulgently از روی اغماض و مساهله
venial قابل اغماض بخشیدنی
tolerance حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
tolerances حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
reclama تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
condonation اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
adopted types انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
abstracts نمودن
abstracting نمودن
animadvert نمودن
animalize نمودن
seem نمودن
dont نمودن
showŠetc نمودن
seems نمودن
seemed نمودن
abstract نمودن
show نمودن
dost نمودن
to gain any ones ear نمودن
showed نمودن
shows نمودن
account محاسبه نمودن
impeach احضار نمودن
send ارسال نمودن
acquitting نمودن برائت
accommodated تطبیق نمودن
acquits نمودن برائت
acquit نمودن برائت
accommodate تطبیق نمودن
sending ارسال نمودن
plotted رسم نمودن
abate رفع نمودن
sends ارسال نمودن
plot رسم نمودن
plots رسم نمودن
curtails مختصر نمودن
dissociate تفکیک نمودن
dissociates تفکیک نمودن
dissociating تفکیک نمودن
cater فراهم نمودن
catered فراهم نمودن
caters فراهم نمودن
microjustification ریزتراز نمودن
friend یاری نمودن
friends یاری نمودن
impeaching احضار نمودن
impeaches احضار نمودن
impeached احضار نمودن
numeralization عددی نمودن
imprisons حبس نمودن
imprisoning حبس نمودن
standardizing استاندارد نمودن
imprison حبس نمودن
curtailing مختصر نمودن
to humble oneself افتادگی نمودن
sum خلاصه نمودن
sums خلاصه نمودن
curtailed مختصر نمودن
curtail مختصر نمودن
sorting مرتب نمودن
standardised استاندارد نمودن
standardises استاندارد نمودن
standardising استاندارد نمودن
standardize استاندارد نمودن
standardizes استاندارد نمودن
stock piling ذخیره نمودن
accommodates تطبیق نمودن
installs منصوب نمودن
abates رفع نمودن
abated رفع نمودن
misrepresentation بد ارائه نمودن
doubled مضاعف نمودن
digitizing دیجیتالی نمودن
sketch رسم نمودن
sketched رسم نمودن
sketches رسم نمودن
abating رفع نمودن
install منصوب نمودن
installing منصوب نمودن
affixing اضافه نمودن
affixes اضافه نمودن
affixed اضافه نمودن
affix اضافه نمودن
depilate ازاله مو نمودن از
fill up خاکریزی نمودن
catering فراهم نمودن
double مضاعف نمودن
dusk تاریک نمودن
instal منصوب نمودن
doubled up مضاعف نمودن
anneal بادوام نمودن
arraign احضار نمودن
authorise مجاز نمودن
mirroring معکوس نمودن
adjust تسویه نمودن
indorsation تصویب نمودن
assimilatc مقایسه نمودن
adjust تصفیه نمودن
credit insurance بیمه نمودن اعتبار
rebuild تجدید بنا نمودن
pontify خودرا مقدس نمودن
accoutre با تجهیزات اماده نمودن
rebuilds تجدید بنا نمودن
price fixing ثابت نمودن قیمت
cornering the market قبضه نمودن بازار
brutalization حیوان صفت نمودن
bashing دست پاچه نمودن
committed متعهدبانجام امری نمودن
bestialize جانور خوی نمودن
anticlimax بیان قهقرایی نمودن
anticlimaxes بیان قهقرایی نمودن
hedge کسب مصونیت نمودن
hedged کسب مصونیت نمودن
hedges کسب مصونیت نمودن
commit متعهدبانجام امری نمودن
commits متعهدبانجام امری نمودن
magnetic tape sorting مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
bash دست پاچه نمودن
bashed دست پاچه نمودن
bashes دست پاچه نمودن
committing متعهدبانجام امری نمودن
index اندکس فهرست نمودن
indexes اندکس فهرست نمودن
deciphers کشف رمز نمودن
frequency stabilization پایدار نمودن فرکانس
reciprocates مقابله به مثل نمودن
reciprocated مقابله به مثل نمودن
decipher کشف رمز نمودن
indexed اندکس فهرست نمودن
receipt اعلام وصول نمودن
reciprocate مقابله به مثل نمودن
receipts اعلام وصول نمودن
compass مدارچیزی راکامل نمودن
deciphered کشف رمز نمودن
zapping پاک نمودن قسمتی از برنامه
palpate لمس کردن امتحان نمودن
extrapolate قیاس کردن استقراء نمودن
glamorization پر زرق و برق و فریبا نمودن
zaps پاک نمودن قسمتی از برنامه
glamorize فریبا نمودن طلسم کردن
glamorized فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizes فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizing فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolating قیاس کردن استقراء نمودن
alphanumeric sort مرتب نمودن الفبا عددی
extrapolated قیاس کردن استقراء نمودن
glamorising فریبا نمودن طلسم کردن
zapped پاک نمودن قسمتی از برنامه
zap پاک نمودن قسمتی از برنامه
brassage هزینه مشکوک نمودن شمش
disinfest حشرات موذی را دفع نمودن
deposes عزل نمودن خلع کردن
deposing عزل نمودن خلع کردن
depose عزل نمودن خلع کردن
delineate ترسیم نمودن معین کردن
delineated ترسیم نمودن معین کردن
delineates ترسیم نمودن معین کردن
extrapolates قیاس کردن استقراء نمودن
delineating ترسیم نمودن معین کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
comparmentalize به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
japanize بسبک ژاپونی تزئین نمودن
glamorised فریبا نمودن طلسم کردن
glamorises فریبا نمودن طلسم کردن
depone عزل نمودن گواهی دادن
annihilated از بین بردن خنثی نمودن
accentuating اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuates اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuated اهمیت دادن برجسته نمودن
accentuate اهمیت دادن برجسته نمودن
texture دارای بافت ویژهای نمودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com