Dictiornary-Farsi | قبول تلفات در جنگ | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
loss appraisal	قبول تلفات در جنگ


Other Matches

Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
casualty	تلفات
victim	تلفات
mortality	تلفات
total loss	تلفات کل
losses	تلفات
fatality	تلفات
fatalities	تلفات
casualties	تلفات
loss	تلفات
victims	تلفات
suffered	تلفات دیدن
mass casualties	تلفات زیاد
lethal area	منطقه تلفات
mortality factor	ضریب تلفات
low loss cable	کابل با تلفات کم
magnetic hystersis loss	تلفات هیسترزیس
suffer	تلفات دیدن
low loss construction	ساختمان کم تلفات
low loss coil	بوبین با تلفات کم
kill factor	ضریب تلفات
suffers	تلفات دیدن
battle casualty	تلفات جنگی
casualty radius	شعاع تلفات
casualty	تلفات و ضایعات
treble our casualties	سه برابر تلفات ما
casualties	تلفات و ضایعات
corona losses	تلفات کورونا
total losses	کل تلفات ابی
tip loss	تلفات نوک
the losses of the army	تلفات ارتش
insulation power factor	زاویه ی تلفات
loss	تلفات ضایعات
absorption losses	تلفات ناشی از جذب
no load loss	تلف یا تلفات بی باری
interphase transformer loss	تلفات پیچک صنعتی
eddy current losses	تلفات جریان گردابی
kill probability	احتمال واردکردن تلفات
loss replacement	جایگزینی تلفات و ضایعات
low loss capacitor	خازن با تلفات دی الکتریک کم
low loss ceramics	سرامیک با تلفات دی الکتریکی کم
mass casualties	تلفات و ضایعات شدید
casualty radius	شعاع تولید تلفات
vulnerability	در معرض تلفات بودن
tolls	تعداد تلفات جنگی ضایعه
tolling	تعداد تلفات جنگی ضایعه
toll	تعداد تلفات جنگی ضایعه
escaped water	تلفات اب هنگام بهره برداری
to take toll of any one	تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
gear friction losses	تلفات اصطکاکی جعبه دنده
inflict casualty	تلفات وارد کردن بدشمن
the army lost heavily	ارتش تلفات سنگین داد
loss	تلفات جنگی ضایعات رزمی
casualty agent	عامل ایجاد تلفات و ضایعات
inflict	وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
dielectric loss factor meter	دستگاه اندازه گیری ضریب تلفات
inflicting	وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicts	وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
kills	تلفات منفجر کردن از بین بردن
inflicted	وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
kill	تلفات منفجر کردن از بین بردن
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
allowance for anticipated	سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
decimate	از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
Vistory was dearly bought .	پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
decimated	از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates	از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating	از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
spray attack	پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
casualty attack	تک غافلگیری که به منظورتولید تلفات انجام میشود تک غافلگیری ش م ر
casualty board	تابلوی نمودار ضایعات یکان تابلوی تلفات
receptions	قبول
adoption	قبول
admission	قبول
admissions	قبول
reception	قبول
intromission	قبول
compliance	قبول
acknowledgment	قبول
imprimatur	قبول
acceptance	قبول
acceptances	قبول
implied acceptance	قبول ضمنی
acceptable <adj.>	قابل قبول
disallowance	عدم قبول
adequate <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
embracement	قبول اتخاذ
incompliance	عدم قبول
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
express acceptance	قبول صریح
intolerancy	عدم قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
acceptor	قبول کننده
allowable load	بارقابل قبول
adopter	قبول کننده
admittable	قابل قبول
admission of liability	قبول بدهی
adhibit	قبول کردن
acknowladgement of debt	قبول بدهی
entertained	قبول کردن
sufficient <adj.>	قابل قبول
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
compliantly	با قبول و رضایت
compliancy	قبول اجابت
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
aceptive	قابل قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
sufficiently <adv.>	قابل قبول
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
taken	مورد قبول
received	مورد قبول
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
honoured	قبول کردن
I agree.	قبول دارم.
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
naturalization	قبول تابعیت
non acceptance	عدم قبول
to take in	قبول کردن
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
reply paid	جواب قبول
receivable	قابل قبول
ready acceptance	حسن قبول
offer and acceptance	ایجاب و قبول
acceptation tacite	قبول ضمنی
adopts	قبول کردن
acceptable	قابل قبول
rejection	عدم قبول
passable	قابل قبول
agreement	قرار قبول
agreements	قرار قبول
believable	قابل قبول
acceptability	قابلیت قبول
acceptability	قبول شدگی
intolerance	عدم قبول
rejection	قبول نکردن
admissible	قابل قبول
reasonable	قابل قبول
tolerable	قابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
withdraws	قبول نکردن
disclaim	قبول نکردن
disclaimed	قبول نکردن
disclaiming	قبول نکردن
disclaims	قبول نکردن
withdraw	قبول نکردن
acceptances	قبول قرارداد
admit	قبول کردن
adoption	قبول به فرزندی
admits	قبول کردن
acceptance	قبول قرارداد
adopting	قبول کردن
admitting	قبول کردن
unacceptably	غیرقابل قبول
adopt	قبول کردن
passes	قبول کردن
accepter	قبول کننده
conceding	قبول شکست
acceptance by words	قبول قولی
acceptance limit	حد قابل قبول
concedes	قبول شکست
conceded	قبول شکست
accepts	قبول کردن
honouring	قبول کردن
accepts	قبول شدن
accepting	قبول کردن
honors	قبول کردن
accepting	قبول شدن
accept	قبول کردن
accept	قبول شدن
ratification	قبول قبولی
honour	قبول کردن
acceptancy	اماده قبول
acceptant	قبول کننده
acceptance by conduct	قبول فعلی
concede	قبول شکست
compliant	قبول کننده
honoring	قبول کردن
pass	قبول کردن
honored	قبول کردن
passed	قبول کردن
honours	قبول کردن
accords	قبول کردن
accorded	قبول کردن
acceptably	بطورقابل قبول
entertain	قبول کردن
entertains	قبول کردن
allowable	قابل قبول
accord	قبول کردن
valid	قابل قبول
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
honour	یاحوالهای را قبول کردن