Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
matriculant
قبول شده در دانشگاه
Other Matches
Master of Arts
صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
Masters of Arts
صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
universities
دانشگاه
Univ
دانشگاه
colleges
دانشگاه
college
دانشگاه
academy
دانشگاه
university
دانشگاه
academy
دانشگاه هنر
president
رئیس دانشگاه
state university
دانشگاه دولتی
state university
دانشگاه ایالتی
staff college
دانشگاه جنگ
the institution of a universit
تاسیس دانشگاه
technical university
دانشگاه فنی
Chancellors
رئیس دانشگاه
presidents
رئیس دانشگاه
polytechnic
دانشگاه فناوری
academical
دانشجوی دانشگاه
senior technical college
دانشگاه فناوری
University of Applied Sciences
[UAS]
دانشگاه فناوری
academies
دانشگاه اموزشگاه
Chancellor
رئیس دانشگاه
college of
[music, technology,...]
دانشگاه فناوری
adopted types
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
oxonian
وابسته به دانشگاه اکسفورد
vice-chancellor
معاون رئیس دانشگاه
vice chancellor
معاون رئیس دانشگاه
chair
کرسی استادی در دانشگاه
chairs
کرسی استادی در دانشگاه
semesters
دوره 61 هفتهای دانشگاه
chaired
کرسی استادی در دانشگاه
semester
دوره 61 هفتهای دانشگاه
vice-chancellors
معاون رئیس دانشگاه
rectors
رئیس دانشگاه رهبر
rector
رئیس دانشگاه رهبر
proctor
مدیر اجرایی دانشگاه
extramural
مربوط به خارج از دانشگاه
war college
دانشگاه عالی جنگ
chairing
کرسی استادی در دانشگاه
academicals
لباس رسمی استادی دانشگاه
academic costume
لباس رسمی استادی دانشگاه
send down
دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
matriculating
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculates
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculated
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculate
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
mattriculation
نام نویسی دردانشکده یا دانشگاه
faculties
استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
faculty
استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
in the schools
مشغول دادن امتحانات دانشگاه
spring practice
دوره تمرینهای بهاری دانشگاه
As a university professor , his performance stank.
طرف گند زد به هر چه استاد دانشگاه !
donnish
وابسته به یا همانند استاد دانشگاه
matriculation
امتحان ورودی دانشگاه کنکور
matriculation
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
alma mater
سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
He is majoring in mathematic at the university.
در دانشگاه رشته ریاضیات می هواند
He was not admitted to the university.
اورا به دانشگاه راه ندادند
general staff college
دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
school and college ability test
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
berkeley unix
گونهای از UNIX که توسط دانشگاه کالیفرنیا
chancellery
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
command and general staff college
دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
ox man
کسیکه در دانشگاه OXFORDپرورش یافته است
sixth forms
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
chancellory
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
prep school
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
sixth form
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
underclassman
شاگرد سالهای اول و دوم دانشگاه
varsity
تیم اول دانشگاه یا دانشکده دانشگاهی
prep schools
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
poll degree
درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
he went out in the poll
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
matriculated
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
great go
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
matriculate
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
matriculates
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
upper class
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
school doctor
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
upper classes
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
advisee
کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
jayvee
عضو تازه کار تیم ورزشی دانشگاه
academia
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
matriculating
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
matricular
وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه
O level
آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
upperclassman
کسیکه در کلاسهای عالی دانشگاه یا دبیرستان درس میخواند
O levels
آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
university extension
تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
bachelors
مردیا زنی که بگرفتن اولین درجهء علمی دانشگاه نائل میشود
bachelor
مردیا زنی که بگرفتن اولین درجهء علمی دانشگاه نائل میشود
admission
قبول
compliance
قبول
admissions
قبول
imprimatur
قبول
acceptance
قبول
receptions
قبول
reception
قبول
acceptances
قبول
acknowledgment
قبول
adoption
قبول
intromission
قبول
aceptive
قابل قبول
allowed
<adj.>
<past-p.>
قبول شده
reply paid /RP/
[reply prepaid]
جواب قبول
acceptor
قبول کننده
admittable
قابل قبول
adhibit
قبول کردن
acknowladgement of debt
قبول بدهی
admission of liability
قبول بدهی
adopter
قبول کننده
implied acceptance
قبول ضمنی
incompliance
عدم قبول
intolerancy
عدم قبول
naturalization
قبول تابعیت
non acceptance
عدم قبول
offer and acceptance
ایجاب و قبول
received
مورد قبول
ready acceptance
حسن قبول
receivable
قابل قبول
reply paid
جواب قبول
the g. or refusal of anything
قبول یا ردچیزی
the optio to accept or reject
اختیار قبول یا رد
taken
مورد قبول
I agree.
قبول دارم.
allowable load
بارقابل قبول
passed
<adj.>
<past-p.>
قبول شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
قبول شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
قبول شده
compliancy
قبول اجابت
compliantly
با قبول و رضایت
Agreed . that is a deal .
قبول ( قبوله )
agreed
<adj.>
<past-p.>
قبول شده
disallowance
عدم قبول
embracement
قبول اتخاذ
express acceptance
قبول صریح
to take in
قبول کردن
accorded
قبول کردن
sufficient
<adj.>
قابل قبول
adopting
قبول کردن
adopt
قبول کردن
compliant
قبول کننده
honours
قبول کردن
ratification
قبول قبولی
honouring
قبول کردن
valid
قابل قبول
honoured
قبول کردن
honour
قبول کردن
adopts
قبول کردن
satisfactory
<adj.>
قابل قبول
disclaim
قبول نکردن
admitting
قبول کردن
admits
قبول کردن
accords
قبول کردن
admit
قبول کردن
acceptable
<adj.>
قابل قبول
adequate
<adj.>
قابل قبول
good
[sufficient]
<adj.>
قابل قبول
disclaims
قبول نکردن
disclaiming
قبول نکردن
disclaimed
قبول نکردن
honors
قبول کردن
honoring
قبول کردن
pass
قبول کردن
unacceptably
غیرقابل قبول
tolerable
قابل قبول
admissible
قابل قبول
unacceptable
غیرقابل قبول
ineligible
غیرقابل قبول
acceptable
قابل قبول
acceptability
قبول شدگی
acceptability
قابلیت قبول
passes
قبول کردن
acceptance
قبول قرارداد
honored
قبول کردن
sufficing
<adj.>
قابل قبول
adequately
[sufficiently]
<adv.>
قابل قبول
sufficiently
<adv.>
قابل قبول
impossible
[colloquial]
<adj.>
غیرقابل قبول
adoption
قبول به فرزندی
withdraws
قبول نکردن
withdraw
قبول نکردن
passed
قبول کردن
acceptances
قبول قرارداد
passable
قابل قبول
entertains
قبول کردن
acceptably
بطورقابل قبول
allowable
قابل قبول
accepting
قبول کردن
entertained
قبول کردن
entertain
قبول کردن
accepts
قبول شدن
reasonable
قابل قبول
accepting
قبول شدن
acceptation tacite
قبول ضمنی
accepter
قبول کننده
acceptant
قبول کننده
approved
<adj.>
<past-p.>
قبول شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com