Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English
Persian
to take up the gauntlet
قبول مبارزه کردن
to take up the glove
قبول مبارزه کردن
Other Matches
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
jousting
مبارزه کردن
jousted
مبارزه کردن
joust
مبارزه کردن
combated
مبارزه کردن
combat
مبارزه کردن
combating
مبارزه کردن
combats
مبارزه کردن
challengo
مبارزه کردن
jousts
مبارزه کردن
championed
مبارزه دفاع کردن از
champion
مبارزه دفاع کردن از
championing
مبارزه دفاع کردن از
champions
مبارزه دفاع کردن از
to launch
[start]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
conflict
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts
ناسازگار بودن مبارزه کردن
to conduct
[run]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
bushwhack
ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
appel
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
struggling
تلاش کردن مبارزه کردن
oppugn
مبارزه کردن با دعوا کردن
struggled
تلاش کردن مبارزه کردن
struggles
تلاش کردن مبارزه کردن
struggle
تلاش کردن مبارزه کردن
pass
قبول کردن
accord
قبول کردن
entertains
قبول کردن
honouring
قبول کردن
honored
قبول کردن
admit
قبول کردن
honoured
قبول کردن
accorded
قبول کردن
passed
قبول کردن
accords
قبول کردن
accepting
قبول کردن
accepts
قبول کردن
entertain
قبول کردن
entertained
قبول کردن
accept
قبول کردن
adopt
قبول کردن
adopting
قبول کردن
adopts
قبول کردن
passes
قبول کردن
honours
قبول کردن
honour
قبول کردن
honors
قبول کردن
to take in
قبول کردن
admitting
قبول کردن
honoring
قبول کردن
adhibit
قبول کردن
admits
قبول کردن
matriculates
قبول کردن پذیرفتن
matriculated
قبول کردن پذیرفتن
matriculate
قبول کردن پذیرفتن
take to
<idiom>
سریعا قبول کردن
honours
یاحوالهای را قبول کردن
To assume responsibility .
قبول مسئولیت کردن
disapproves
قبول نکردن رد کردن
To accept an invitation .
دعوتی را قبول کردن
honored
یاحوالهای را قبول کردن
disapprove
قبول نکردن رد کردن
to incur a risk
ریسکی را قبول کردن
acceptance of goods
قبول کردن کالا
accepts
پسندیدن قبول کردن
accepting
پسندیدن قبول کردن
matriculating
قبول کردن پذیرفتن
honoured
یاحوالهای را قبول کردن
honouring
یاحوالهای را قبول کردن
honour
یاحوالهای را قبول کردن
honors
یاحوالهای را قبول کردن
honoring
یاحوالهای را قبول کردن
To adopt a child ( an infant ) .
کودکی را بفرزندی قبول کردن
shell out
هزینه چیزی را قبول کردن
pass
تصویب کردن قبول شدن
keep an appointment
قبول کردن قرار ملاقات
passes
تصویب کردن قبول شدن
vicarious
به نیابت قبول کردن جانشین
passed
تصویب کردن قبول شدن
refused
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
ratifies
قبول کردن تصویب کردن
ratified
قبول کردن تصویب کردن
ratifying
قبول کردن تصویب کردن
adopts
قبول کردن اتخاذ کردن
adopting
قبول کردن اتخاذ کردن
ratify
قبول کردن تصویب کردن
pooler
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
adopted types
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
campaigned
مبارزه
campaign
مبارزه
struggling
مبارزه
kumite
مبارزه
bu
مبارزه
campaigning
مبارزه
fights
مبارزه
struggle
مبارزه
struggled
مبارزه
struggles
مبارزه
fight
مبارزه
turn to
مبارزه
campaigns
مبارزه
battled
مبارزه ستیز
braver
به مبارزه طلبیدن
face down
<idiom>
به مبارزه طلبیدن
electioneering
مبارزه انتخاباتی
braved
به مبارزه طلبیدن
brave
به مبارزه طلبیدن
press campaign
مبارزه مطبوعاتی
ippon kumite
مبارزه تک ضربهای
election campaign
مبارزه انتخاباتی
braves
به مبارزه طلبیدن
combativeness
مبارزه طلبی
class struggle
مبارزه طبقهای
battles
مبارزه ستیز
battling
مبارزه ستیز
kyorougei
مبارزه تکواندو
kachi make
مبارزه تا مرگ
braving
به مبارزه طلبیدن
bravest
به مبارزه طلبیدن
defied
به مبارزه طلبیدن
literacy campaign
مبارزه با بی سوادی
defiance
مبارزه طلبی
defies
به مبارزه طلبیدن
economic warfare
مبارزه اقتصادی
challengers
مبارزه طلب
challenger
مبارزه طلب
defying
به مبارزه طلبیدن
to take up the gauntlet
مبارزه راپذیرفتن
outdare
به مبارزه طلبیدن
Anti – corruption campaign .
مبارزه با فساد
jiya kumite
مبارزه ازاد
the campaign against terrorism
مبارزه با تروریسم
battle
مبارزه ستیز
class struggle
مبارزه طبقاتی
budo
روش مبارزه
defy
به مبارزه طلبیدن
jisen
مبارزه واقعی
sambon kumite
مبارزه سه ضربهای
passives
مبارزه منفی
sensei
مبارزه مسابقهای
passive
مبارزه منفی
challenge round
مبارزه با صاحب عنوان
hajime
اغاز مبارزه کاراته
campaigns
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
tatemi
میدان مبارزه کاراته
go dan kumite
مبارزه با ضربههای 5 تایی
swordplay
مبارزه زور ازمایی
gage
مبارزه طلبی گروگذاشتن
fuku shiki kumite
بکارگیری کاتا در مبارزه
combatant
جنگی مبارزه طلب
combatants
جنگی مبارزه طلب
campaign
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
struggle for existence
مبارزه برای زندگی
jia ippon kumite
مبارزه ازاد تک ضربهای
campaigning
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
sparring match
مبارزه تمرینی بوکس
struggle for survival
مبارزه برای بقاء
campaigned
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
naturalizing
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
in a battle for world domination
مبارزه برای سلطه جهان
pits
درگود مبارزه قرار دادن
attentions
شمشیرباز اماده برای مبارزه
throw down the gauntlet
<idiom>
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
campaign
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
pit
درگود مبارزه قرار دادن
tilting yard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
crusade
[against somebody or something]
مبارزه
[با کسی یا چیزی]
[اصطلاح مجازی]
trench knitfe
چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
gantelope
باند برای دست دعوت به مبارزه
power struggle
مبارزه برای صاحب مقام شدن
tiltyard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
rematch
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
press campaingn or stunt
مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
communication
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
The
[main]
protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.
بریتانیا و فرانسه سردمداران
[اصلی]
در مبارزه مستعمراتی بودند.
jiujutsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
reception
قبول
receptions
قبول
compliance
قبول
admissions
قبول
acknowledgment
قبول
acceptances
قبول
admission
قبول
acceptance
قبول
intromission
قبول
imprimatur
قبول
adoption
قبول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com