Dictiornary-Farsi | قبول نمی کرد که شکست خورده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
He refused to acknowledge defeat .	قبول نمی کرد که شکست خورده


Other Matches

failures	شکست خورده
failure	شکست خورده
turkeys	شکست خورده
stickit	شکست خورده
turkey	شکست خورده
underdog	سگ شکست خورده
underdogs	سگ شکست خورده
craven	شکست خورده
lost	شکست خورده گمراه
conceding	قبول شکست
concedes	قبول شکست
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
The campaign was considered to have failed.	مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
turn the tide <idiom>	چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
hooligans	مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligan	مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
parallax	پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
atmospheric refraction	شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
little	خورده
eaten	خورده
irriguous	اب خورده
it was eaten	خورده شد
jiggly	تکان خورده
writhen	پیچ خورده
writhen	تاب خورده
indisposed	بهم خورده
patsy	فریب خورده
puckery	چین خورده
folded picture	تصویر تا خورده
crossed out	قلم خورده
stamped	تمبر خورده
fretted by rust	زنگ خورده
plicated	چین خورده
worm eaten	کرم خورده
dislocated	بهم خورده
cancelled	قلم خورده
dehiscent	ترک خورده
on oath	قسم خورده
engrained	پینه خورده
hammer hard	چکش خورده
crimpled	چوروک خورده
eaten	خورده شده
kinky	پیچ خورده
kinky	گره خورده
distempered	بهم خورده
aggresive	خورده شده
maggoty	کرم خورده
conglomerates	به هم جوش خورده
conglomerate	به هم جوش خورده
brushed	شانه خورده
belly pinched	گرسنگی خورده
butt welded	از سر جوش خورده
carious	کرم خورده
corrodible	خورده شدنی
mildewy	باد خورده
mussy	بهم خورده
messy	بهم خورده
clift	ترک خورده
wound	پیچ خورده
kaput	کاملا شک ست خورده
worm-eaten	کرم خورده
crackly	چین خورده
picked	کلنگ خورده
teched	بهم خورده
moth-eaten	بید خورده
cleft	ترک خورده
clefts	ترک خورده
callous	پینه خورده
thrawart	پیچ خورده
vermiculate	کرم خورده
tetched	بهم خورده
symphsis	عضوجوش خورده
withered	چروک خورده
grubbier	کرم خورده
deluded	فریب خورده
grubbiest	کرم خورده
grubby	کرم خورده
wounds	پیچ خورده
wounding	پیچ خورده
corrosion	خورده شدن
moth eaten	بید خورده
starveling	گرسنگی خورده
twisty	پیچ خورده
i have caught a thorough chill	سرمای حسابی خورده ام
spun glass	شیشه تاب خورده
chartered accountant	حسابدار قسم خورده
it is sufficiently stamped	کم تمبر خورده است
certified public accountant	حسابدار قسم خورده
interwrought	بهم جوش خورده
to be fooled	فریب خورده بودن
indurate	پینه خورده کردن
bound barrel	لوله تاب خورده
common ashlar	سنگ چکش خورده
inure or en	پینه خورده کردن
to be deluded	فریب خورده بودن
These shoes dont fit me.	زنگ مدرسه خورده
Today I took laxatives.	امروز مسهل خورده ام.
rolled iron or steel	فولاد نورد خورده
rolled glass	شیشه نورد خورده
impacted	باهم جوش خورده
rancid	باد خورده فاسد
deep dyed	زیاد رنگ خورده
weldment	چیز جوش خورده
chiselled	چوب اسکنه خورده
I have a cold.	من سرما خورده ام. [پزشکی]
foul anchor	لنگر تاب خورده
chiseled	چوب اسکنه خورده
rolled profile	نیمرخ نورد خورده
beaten	چکش خورده فرسوده
seared conscience	وجدان پینه خورده
thraw	پیچ خورده دررفته
cat gets one's tongue <idiom>	گربه زبونش را خورده
cut in	چاک خورده شکافته
sclerous	متصلب پینه خورده
patsy	شخص گول خورده
wrounght iron mill bar	اهن جوش خورده
Are you daft ?	مگر مغز خر خورده ای ؟
grounded	توپ به زمین خورده
a man in his forties	مرد چهل و خورده ساله
Our business has become tangled up.	کارمان پیچ خورده است
foul hawse	زنجیرها تاب خورده اند
fused ring system	سیستم حلقهای جوش خورده
Like a bear with a sore head.	مثل گرگ تیر خورده
fusion principle	اصل ترکیبات جوش خورده
Chartered ( certified public ) accountant .	حسابدار قسم خورده ( مجاز )
weather stained	هوا خورده ورنگ پریده
to twist one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
buckled wheel	چرخ خم شده [تاب خورده]
weldment	قطعات بهم جوش خورده
gyrus	برامدگی چین خورده مغز
to sprain one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
self deceived	فریب نفس خورده خود فریفته
not up	توپ دوبار به زمین خورده دبل
vulcanite	لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
they are sworn frends	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
macadam blinding	خورده سنگ بخورد راه دادن
There is a hitch somewhere.	یک جای کار گره خورده است
With a long face .	با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
acid corrosion of concrete	خورده شدن بتن بوسیله اسید
tailfly	طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
breaker	موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
perjured	سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
hard handed	دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
breakers	موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
swallow tail coat	جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
quaternion	ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
Which son of a bitch (son of a gun)did it?	کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
choppers	توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
brushed	برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
chopper	توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
shot group	گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
hole in one	گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
littleneck clam	نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
short round	فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
I have been deceived in you .	درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
defeature	شکست
gap	شکست
gaps	شکست
breakage	شکست
unsuccessful	شکست
breakages	شکست
flunking	شکست
defeasance	شکست
flunk	شکست
unsuccessfully	شکست
fall	شکست
flunked	شکست
flunks	شکست
miscarriage	شکست
unsuccess	شکست
defeated	شکست
miscarriages	شکست
deflection	شکست
deflections	شکست
defeats	شکست
refraction	شکست
break	شکست
plumper	شکست
set back	شکست
failure	شکست
prosternation	شکست
loss	شکست
flopper	شکست
breaks	شکست
three successive defeats	سه شکست پی در پی
defeat	شکست
defeating	شکست
failures	شکست
compliance	قبول
intromission	قبول
admission	قبول
admissions	قبول
reception	قبول
imprimatur	قبول
receptions	قبول
acknowledgment	قبول
acceptance	قبول