English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (36 milliseconds)
English Persian
disapprove قبول نکردن رد کردن
disapproves قبول نکردن رد کردن
Search result with all words
refuse قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
Other Matches
disclaim قبول نکردن
disclaims قبول نکردن
withdraws قبول نکردن
withdraw قبول نکردن
rejection قبول نکردن
disclaiming قبول نکردن
disclaimed قبول نکردن
dud probability درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
disapprove رد کردن تصویب نکردن
disapproves رد کردن تصویب نکردن
to turn a d. ear to توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
except : مستثنی کردن مشمول نکردن
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
fail عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
pass قبول کردن
passed قبول کردن
accepting قبول کردن
accept قبول کردن
accord قبول کردن
honours قبول کردن
honouring قبول کردن
accepts قبول کردن
honoured قبول کردن
accords قبول کردن
honour قبول کردن
to take in قبول کردن
honors قبول کردن
passes قبول کردن
adopt قبول کردن
admit قبول کردن
admits قبول کردن
admitting قبول کردن
adhibit قبول کردن
adopts قبول کردن
adopting قبول کردن
honored قبول کردن
entertain قبول کردن
honoring قبول کردن
accorded قبول کردن
entertains قبول کردن
entertained قبول کردن
matriculate قبول کردن پذیرفتن
matriculated قبول کردن پذیرفتن
honours یاحوالهای را قبول کردن
accepting پسندیدن قبول کردن
matriculates قبول کردن پذیرفتن
to incur a risk ریسکی را قبول کردن
honour یاحوالهای را قبول کردن
accepts پسندیدن قبول کردن
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
to take up the glove قبول مبارزه کردن
take to <idiom> سریعا قبول کردن
acceptance of goods قبول کردن کالا
honors یاحوالهای را قبول کردن
honoured یاحوالهای را قبول کردن
honouring یاحوالهای را قبول کردن
honored یاحوالهای را قبول کردن
To assume responsibility . قبول مسئولیت کردن
matriculating قبول کردن پذیرفتن
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
honoring یاحوالهای را قبول کردن
passed تصویب کردن قبول شدن
passes تصویب کردن قبول شدن
shell out هزینه چیزی را قبول کردن
vicarious به نیابت قبول کردن جانشین
To adopt a child ( an infant ) . کودکی را بفرزندی قبول کردن
keep an appointment قبول کردن قرار ملاقات
pass تصویب کردن قبول شدن
ratifying قبول کردن تصویب کردن
adopts قبول کردن اتخاذ کردن
ratify قبول کردن تصویب کردن
ratifies قبول کردن تصویب کردن
adopting قبول کردن اتخاذ کردن
ratified قبول کردن تصویب کردن
pooler وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
adopted types انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
infest ول نکردن
infests ول نکردن
infesting ول نکردن
infested ول نکردن
to keep it up ول نکردن
disobeying اطاعت نکردن
abort ریشه نکردن
indulges مخالفت نکردن
disobeyed اطاعت نکردن
to make no mention of ذکر نکردن
disbelieving باور نکردن
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
discountenance تصویب نکردن
discommend توصیه نکردن
to keep at arms length اشنائی نکردن با
disbelieved باور نکردن
disbelieves باور نکردن
disobey اطاعت نکردن
indulging مخالفت نکردن
disassociated همکاری نکردن
omittance is no quit tance مطالبه نکردن
disbelieve باور نکردن
no go <idiom> موافقت نکردن
disassociating همکاری نکردن
missfire عمل نکردن
disassociates همکاری نکردن
disassociate همکاری نکردن
indulge مخالفت نکردن
disaffiliate همکاری نکردن
to be d. to توجه نکردن به
disoblige ممنون نکردن
disapproves تصویب نکردن
square deals تقلب نکردن
square deal تقلب نکردن
indulged مخالفت نکردن
to keep one's distance اشنایی نکردن
disobeys اطاعت نکردن
to pass by any thing رعایت نکردن
disapprove تصویب نکردن
naturalizes اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
to play not guilty اقرار بگناه نکردن
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
let it all hang out <idiom> پنهان نکردن چیزی
to be in disagreement [with somebody] موافقت نکردن [با کسی]
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
fall out of use <idiom> از چیزی استفاده نکردن
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
missfire عمل نکردن گلوله
plead not guilty اقرار به جرم نکردن
to lose interest جلب توجه نکردن
to turn to account بهرمندشدن از ضایع نکردن
understate حقیقت را افهار نکردن
understated حقیقت را افهار نکردن
to misbehave oneself درست رفتار نکردن
standpat ورق عوض نکردن
understates حقیقت را افهار نکردن
to keep an oath inviolate نقض نکردن سوگند
understating حقیقت را افهار نکردن
not my cup of tea <idiom> با چیزی حال نکردن
depersonalization توجه نکردن به هویت فردی
aborts ریشه نکردن عقیم ماندن
failures عمل نکردن گیر سلاح
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
failure عمل نکردن گیر سلاح
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
married failure عمل نکردن اتصالی مین
underplay دست خودرا ادا نکردن
underplayed دست خودرا ادا نکردن
underplaying دست خودرا ادا نکردن
underplays دست خودرا ادا نکردن
off one's high horse <idiom> تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
shoot the works <idiom> از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
boycotted ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
aborted ریشه نکردن عقیم ماندن
aborting ریشه نکردن عقیم ماندن
boycotts ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycott ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
beyond grasp درک نکردن بیرون ازحدادراک
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
boycotting ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
married failure عمل نکردن خوشه اتصال مین
an incredulous smile لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
Keep oneself to oneself. پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
turn one's back on <idiom> کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
misfires عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfire عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfired عمل نکردن گلوله مانع اتش
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
welch زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
to conk out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
Welsh زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
to fall over [computer, programme, ...] [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
lay off <idiom> بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
to have packed up [British E] کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to crap out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
intromission قبول
adoption قبول
acceptance قبول
acceptances قبول
admission قبول
imprimatur قبول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com