English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
snow under <idiom> قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
Other Matches
to ensure something مراقبت کردن در [چیزی]
up to someone to do something <idiom> مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
declension عدم قبول چیزی بطورمودبانه
shell out هزینه چیزی را قبول کردن
nibble at در قبول چیزی دودل بودن
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
it is hard to say نمیتوان گفت
one must نمیتوان گفت
circular scanning مراقبت دایرهای منطقه تجسس و مراقبت دایرهای
there is no mistaking نمیتوان اشتباه کرد
nemo tenetur ad impossible هیچ کس را نمیتوان به انجام کار
this report is incredible این گزارش را نمیتوان باورکرد
it is hard to say به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
we cannot undo the past چیز گذشته را نمیتوان برگرداند
it is past reclaim دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
it is not d. نمیتوان ازان صرف نظر کرد
it is not p to climb it نمیتوان از ان بالارفت بالارفتن از ان ممکن نیست
life is not worth an hour's p ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
nemo de domo sua extrahi debet هیچ کس را نمیتوان به زوراز خانه اش خارج کرد
drop dead halt توقفی که نمیتوان ان رامورد پوشش قرار داد
it will not bear repeating جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
there is no p of doing it کردن انکارهیچ امکان ندارد هیچ نمیتوان انکار راکرد
short run زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
nescience اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
copyrights که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
adopted types انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
unattended بی مراقبت
watchful مراقبت
eyesight مراقبت
cares مراقبت
counter surveillance ضد مراقبت
vigilance مراقبت
cared مراقبت
care مراقبت
espial مراقبت
surveillance مراقبت
watchfulness مراقبت
tendance مراقبت
ovservation مراقبت
see to it مراقبت کردن
to see after مراقبت کردن
ensured مراقبت کردن در
ensuring مراقبت کردن در
ensures مراقبت کردن در
insures مراقبت کردن در
acoustical surveillance مراقبت صوتی
helical scanning مراقبت مارپیچی
residential care مراقبت پناهگاهی
watching مراقبت کردن
care of supplies مراقبت اماد
sea surveillance مراقبت دریایی
day care مراقبت در روز
control towers برج مراقبت
ground surveillance مراقبت زمینی
due care مراقبت کافی
insuring مراقبت کردن در
watchtower برج مراقبت
to see to it مراقبت کردن
ensure مراقبت کردن در
watched مراقبت کردن
watch tower برج مراقبت
watch مراقبت کردن
watchtowers برج مراقبت
area monitoring مراقبت منطقهای
animadversion مراقبت مشاهده
to llok مراقبت کردن
air surveillance مراقبت هوایی
listening watch مراقبت به گوش
air search مراقبت هوایی
watches مراقبت کردن
Medicare مراقبت پزشکی
combat surveillance مراقبت رزمی
stake-out محل تحت مراقبت
air beacon برج مراقبت پایگاه
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
radar beacon برج مراقبت رادار
airborne beacon برج مراقبت هوابرد
maintains به خوبی مراقبت شده
area monitoring مراقبت کردن از منطقه
lookout مراقبت عمل پاییدن
lookouts مراقبت عمل پاییدن
maintained به خوبی مراقبت شده
maintain به خوبی مراقبت شده
radar scan مراقبت بوسیله رادار
care and handling مراقبت و دستکاری وسایل
vigilance مراقبت به گوش بودن
search مراقبت کردن از زمین
sector of search منطقه مراقبت رادار
attendance ملازمت مراقبت رسیدگی
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
attendances ملازمت مراقبت رسیدگی
surveillance دیدبانی و مراقبت از منطقه
under one's wing <idiom> تحت مراقبت کسی
surveillant مراقبت کننده دیدبان
overwatch مراقبت از حرکت بااتش
cares محافظت کردن مراقبت
care محافظت کردن مراقبت
stake-outs محل تحت مراقبت
cared محافظت کردن مراقبت
harbor control tower برج مراقبت بندر
searched مراقبت کردن از زمین
searches مراقبت کردن از زمین
searchingly مراقبت کردن از زمین
aspects رادار مراقبت هوایی و ضدزیردریایی
aspect رادار مراقبت هوایی و ضدزیردریایی
picket نرده کشیدن مراقبت کردن
unattended ground sensor رادار مراقبت زمینی خودکار
security monitoring نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
picketed نرده کشیدن مراقبت کردن
pickets نرده کشیدن مراقبت کردن
slap together <idiom> به عجله وبی مراقبت واداشتن
spiral scanning مراقبت و تجسس منطقه به طور مارپیچی
maintain watch مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
turn over <idiom> به کسی برای مراقبت با استفاده سپردن
see that he does it مراقبت کنید که ان کار راانجام دهد
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
chaperon زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
overwatch مراقبت کردن پوشاندن حرکت یکانهای دیگربا اتش
instrument landing فرود با استفاده ازدستگاههای کنترل هواپیما وبرج مراقبت
zmarker beacon برج مراقبت نشان دهنده محل فرودگاه به هواپیماها
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
primage اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
fan marker نوعی برج مراقبت مخابراتی که تشعشعات امواج ان به صورت دایره قائم است
Creches [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
acceptances قبول
intromission قبول
acceptance قبول
admissions قبول
imprimatur قبول
admission قبول
receptions قبول
acknowledgment قبول
reception قبول
compliance قبول
adoption قبول
acceptability قبول شدگی
passed قبول کردن
admits قبول کردن
disclaims قبول نکردن
disclaiming قبول نکردن
disclaimed قبول نکردن
disclaim قبول نکردن
unacceptably غیرقابل قبول
pass قبول کردن
passes قبول کردن
tolerable قابل قبول
admissible قابل قبول
acceptability قابلیت قبول
believable قابل قبول
admitting قبول کردن
passable قابل قبول
acceptable قابل قبول
admit قبول کردن
ineligible غیرقابل قبول
unacceptable غیرقابل قبول
acceptance قبول قرارداد
adoption قبول به فرزندی
valid قابل قبول
I agree. قبول دارم.
acceptable <adj.> قابل قبول
withdraw قبول نکردن
withdraws قبول نکردن
ratification قبول قبولی
adequate <adj.> قابل قبول
good [sufficient] <adj.> قابل قبول
passed <adj.> <past-p.> قبول شده
authorized <adj.> <past-p.> قبول شده
honours قبول کردن
authorised [British] <adj.> <past-p.> قبول شده
approved <adj.> <past-p.> قبول شده
allowed <adj.> <past-p.> قبول شده
agreed <adj.> <past-p.> قبول شده
acceptances قبول قرارداد
adopt قبول کردن
adopting قبول کردن
honouring قبول کردن
honoured قبول کردن
honour قبول کردن
satisfactory <adj.> قابل قبول
honored قبول کردن
honoring قبول کردن
compliant قبول کننده
sufficient <adj.> قابل قبول
sufficing <adj.> قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.> قابل قبول
sufficiently <adv.> قابل قبول
honors قبول کردن
adopts قبول کردن
acceptance by words قبول قولی
acceptance limit حد قابل قبول
taken مورد قبول
accepts قبول کردن
express acceptance قبول صریح
accepts قبول شدن
accepting قبول کردن
embracement قبول اتخاذ
accepting قبول شدن
acceptance by conduct قبول فعلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com