English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
acceptance of goods قبول کردن کالا
Other Matches
barter with someone با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
to barter [to trade by barter] دادوستد کالا با کالا کردن
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
cob web theorem ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
supporting goods موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
transire برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
department store فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
accepting قبول کردن
honoured قبول کردن
honours قبول کردن
honouring قبول کردن
adhibit قبول کردن
entertains قبول کردن
entertained قبول کردن
pass قبول کردن
entertain قبول کردن
honors قبول کردن
honour قبول کردن
passed قبول کردن
passes قبول کردن
honoring قبول کردن
admit قبول کردن
adopt قبول کردن
accord قبول کردن
adopting قبول کردن
admits قبول کردن
accepts قبول کردن
accorded قبول کردن
accords قبول کردن
to take in قبول کردن
honored قبول کردن
accept قبول کردن
adopts قبول کردن
admitting قبول کردن
shelf life مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
honored یاحوالهای را قبول کردن
disapprove قبول نکردن رد کردن
disapproves قبول نکردن رد کردن
matriculated قبول کردن پذیرفتن
honoring یاحوالهای را قبول کردن
matriculating قبول کردن پذیرفتن
take to <idiom> سریعا قبول کردن
honouring یاحوالهای را قبول کردن
honours یاحوالهای را قبول کردن
matriculates قبول کردن پذیرفتن
to incur a risk ریسکی را قبول کردن
accepts پسندیدن قبول کردن
honors یاحوالهای را قبول کردن
honour یاحوالهای را قبول کردن
honoured یاحوالهای را قبول کردن
matriculate قبول کردن پذیرفتن
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
to take up the glove قبول مبارزه کردن
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
To assume responsibility . قبول مسئولیت کردن
accepting پسندیدن قبول کردن
say's law از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
cash on delivery فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
keep an appointment قبول کردن قرار ملاقات
shell out هزینه چیزی را قبول کردن
pass تصویب کردن قبول شدن
passes تصویب کردن قبول شدن
passed تصویب کردن قبول شدن
vicarious به نیابت قبول کردن جانشین
To adopt a child ( an infant ) . کودکی را بفرزندی قبول کردن
freightliner شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
demand elasticity درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
objects کالا اعتراض کردن
released ترخیص کردن کالا
objected کالا اعتراض کردن
release ترخیص کردن کالا
to boycott goods تحریم کردن کالا
releases ترخیص کردن کالا
object کالا اعتراض کردن
objecting کالا اعتراض کردن
to offer عرضه کردن [ کالا]
to discharge goods کالا را تخلیه کردن
direct objects کالا اعتراض کردن
indirect objects کالا اعتراض کردن
throughput capacity فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
refuse قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
lot کالا بقطعات تقسیم کردن
stowage حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
plundrage غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
lighters با قایق باری کالا حمل کردن
lighter با قایق باری کالا حمل کردن
snake out خارج کردن کالا از انبار ناو
consignee گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
ratified قبول کردن تصویب کردن
ratifying قبول کردن تصویب کردن
ratify قبول کردن تصویب کردن
adopts قبول کردن اتخاذ کردن
ratifies قبول کردن تصویب کردن
adopting قبول کردن اتخاذ کردن
stocked عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stock عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
c & f قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
passing action عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
rig the market با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
interchanged مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanges مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanging مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchange مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
pooler وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
adopted types انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
to make a complaint [about] شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
naturalises اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
cartels اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
imprimatur قبول
intromission قبول
admissions قبول
acknowledgment قبول
compliance قبول
receptions قبول
reception قبول
admission قبول
acceptance قبول
acceptances قبول
adoption قبول
acceptance by words قبول قولی
valid قابل قبول
adopter قبول کننده
allowable load بارقابل قبول
disclaimed قبول نکردن
acceptance by conduct قبول فعلی
receivable قابل قبول
Agreed . that is a deal . قبول ( قبوله )
I agree. قبول دارم.
passed <adj.> <past-p.> قبول شده
ready acceptance حسن قبول
disclaim قبول نکردن
admittable قابل قبول
authorized <adj.> <past-p.> قبول شده
admission of liability قبول بدهی
incompliance عدم قبول
taken مورد قبول
acknowladgement of debt قبول بدهی
reply paid جواب قبول
implied acceptance قبول ضمنی
intolerance عدم قبول
aceptive قابل قبول
accepting قبول شدن
acceptor قبول کننده
rejection قبول نکردن
accepter قبول کننده
compliant قبول کننده
acceptant قبول کننده
acceptancy اماده قبول
approved <adj.> <past-p.> قبول شده
compliantly با قبول و رضایت
authorised [British] <adj.> <past-p.> قبول شده
naturalization قبول تابعیت
allowable قابل قبول
allowed <adj.> <past-p.> قبول شده
agreed <adj.> <past-p.> قبول شده
acceptable قابل قبول
acceptation tacite قبول ضمنی
tolerable قابل قبول
acceptance limit حد قابل قبول
reply paid /RP/ [reply prepaid] جواب قبول
accept قبول شدن
withdraws قبول نکردن
compliancy قبول اجابت
rejection عدم قبول
admissible قابل قبول
believable قابل قبول
acceptances قبول قرارداد
intolerancy عدم قبول
ratification قبول قبولی
withdraw قبول نکردن
offer and acceptance ایجاب و قبول
concede قبول شکست
disclaiming قبول نکردن
impossible [colloquial] <adj.> غیرقابل قبول
acceptance قبول قرارداد
disclaims قبول نکردن
acceptability قابلیت قبول
acceptability قبول شدگی
agreement قرار قبول
agreements قرار قبول
passable قابل قبول
ineligible غیرقابل قبول
unacceptable غیرقابل قبول
reasonable قابل قبول
unacceptably غیرقابل قبول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com