Dictiornary-Farsi | قبول کننده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 211 (17 milliseconds)

English	Persian
compliant	قبول کننده
acceptant	قبول کننده
accepter	قبول کننده
acceptor	قبول کننده
adopter	قبول کننده


Search result with all words

taker	قبول کننده شرط
takers	قبول کننده شرط
accepting bank	بانک قبول کننده
acknowledger	تصدیق کننده قبول کننده
assentient	قبول کننده رضایت دهنده
complier	قبول کننده همدست
Other Matches

Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
acknowledgment	قبول
adoption	قبول
reception	قبول
imprimatur	قبول
receptions	قبول
intromission	قبول
admissions	قبول
admission	قبول
compliance	قبول
acceptance	قبول
acceptances	قبول
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
acceptance by conduct	قبول فعلی
acceptance by words	قبول قولی
acceptability	قابلیت قبول
reasonable	قابل قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
reply paid	جواب قبول
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
admissible	قابل قبول
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
acceptability	قبول شدگی
accord	قبول کردن
conceding	قبول شکست
concedes	قبول شکست
accorded	قبول کردن
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
satisfactory <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
sufficing <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
adequate <adj.>	قابل قبول
accords	قبول کردن
acceptance	قبول قرارداد
unacceptably	غیرقابل قبول
acceptances	قبول قرارداد
acceptable <adj.>	قابل قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
sufficiently <adv.>	قابل قبول
ineligible	غیرقابل قبول
accepts	قبول شدن
accepting	قبول کردن
accepting	قبول شدن
accept	قبول کردن
accept	قبول شدن
accepts	قبول کردن
acceptably	بطورقابل قبول
passable	قابل قبول
agreements	قرار قبول
agreement	قرار قبول
believable	قابل قبول
allowable load	بارقابل قبول
disclaimed	قبول نکردن
admission of liability	قبول بدهی
admittable	قابل قبول
disclaiming	قبول نکردن
disclaims	قبول نکردن
ratification	قبول قبولی
naturalization	قبول تابعیت
implied acceptance	قبول ضمنی
disclaim	قبول نکردن
embracement	قبول اتخاذ
honours	قبول کردن
I agree.	قبول دارم.
adopt	قبول کردن
adopting	قبول کردن
adopts	قبول کردن
acceptable	قابل قبول
adhibit	قبول کردن
allowable	قابل قبول
admit	قبول کردن
admits	قبول کردن
passed	قبول کردن
pass	قبول کردن
compliantly	با قبول و رضایت
compliancy	قبول اجابت
ready acceptance	حسن قبول
receivable	قابل قبول
entertain	قبول کردن
entertains	قبول کردن
offer and acceptance	ایجاب و قبول
admitting	قبول کردن
entertained	قبول کردن
disallowance	عدم قبول
non acceptance	عدم قبول
incompliance	عدم قبول
passes	قبول کردن
to take in	قبول کردن
valid	قابل قبول
honouring	قبول کردن
rejection	عدم قبول
taken	مورد قبول
tolerable	قابل قبول
acceptancy	اماده قبول
received	مورد قبول
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
intolerance	عدم قبول
withdraws	قبول نکردن
withdraw	قبول نکردن
aceptive	قابل قبول
honored	قبول کردن
express acceptance	قبول صریح
acceptation tacite	قبول ضمنی
rejection	قبول نکردن
acknowladgement of debt	قبول بدهی
adoption	قبول به فرزندی
acceptance limit	حد قابل قبول
honoured	قبول کردن
intolerancy	عدم قبول
honour	قبول کردن
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
honors	قبول کردن
honoring	قبول کردن
aknowledge character	کاراکتر مورد قبول
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
loss appraisal	قبول تلفات در جنگ
acceptance number	عدد ملاک قبول
adhesion	انضمام قبول عضویت
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
loss appraisal	ضایعات قابل قبول
matriculant	قبول شده در دانشگاه
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
recognized refugee	پناهنده قبول شده
acceptance of goods	قبول کردن کالا
credibility	قابل قبول بودن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
non compliance	عدم قبول یا انجام
availabe time	زمان مورد قبول
persona grata	شخص مورد قبول
permissible stress	خستگی قابل قبول
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
admissible load	بار قابل قبول
hard currencies	ارز قابل قبول
legal tender	پول قابل قبول
admissible stress	تلاش قابل قبول
admissibleness	بطور قابل قبول
naturalization	اعطا یا قبول تابعیت
to be valid	قابل قبول بودن
eligibly	بطور قابل قبول
d. of a request	عدم قبول خواهش
valid assumptions	فروض قابل قبول
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
To pass an examination .	درامتحان قبول شدن
to hold water	قابل قبول بودن
honored	یاحوالهای را قبول کردن
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
honour	یاحوالهای را قبول کردن
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
honoured	یاحوالهای را قبول کردن
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
honors	یاحوالهای را قبول کردن
disapprove	قبول نکردن رد کردن
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
conventional	مورد قبول عامه
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
incredibility	عدم قابلیت قبول
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
accepting	پسندیدن قبول کردن
acceptance	حوالهء قبول شده
accepts	پسندیدن قبول کردن
popularity	قابل قبول عامه
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
honours	یاحوالهای را قبول کردن
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
suffrage	کمک همراهی قبول
acceptances	حوالهء قبول شده
pass	تصویب کردن قبول شدن
adopted items of material	اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی
persona non grata	شخص غیر قابل قبول
passes	تصویب کردن قبول شدن
To get a pass.	امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
keep an appointment	قبول کردن قرار ملاقات
europatents	حق اختراع قابل قبول دراروپا
argumentum	یک سلسله دلایل قابل قبول
current standard cost	هزینه استاندارد و مورد قبول
nibble at	در قبول چیزی دودل بودن
standard metre	متر قانونی یا قبول شده
To pass the exam on the first try.	یک ضرب در امتحان قبول شدن
acceptable quality level	سطح کیفیت قابل قبول
acceptable product	فراورده جانشین قابل قبول
acceptance trial	آزمایش قبول وسایل وتجهیزات
passive resistance	خود داری از قبول یاموافقت