Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 112 (6 milliseconds)
English	Persian
starvation	قحطی قحطی زدگی
Other Matches
famine	قحطی
starvation	قحطی
famines	قحطی
starveling	قحطی زده
famine stricken	قحطی زده
famished	قحطی زده
hungering	قحطی گرسنه کردن
hungers	قحطی گرسنه کردن
hunger	قحطی گرسنه کردن
starving	قحطی زده شدن
starves	قحطی زده شدن
starved	قحطی زده شدن
hungered	قحطی گرسنه کردن
There are plenty of other fish in the sea. <idiom> <proverb>	آدم قحطی نیست.
starve	قحطی زده شدن
to keep the wolf from the door	خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
blighting	باد زدگی یا زنگ زدگی
blight	باد زدگی یا زنگ زدگی
blights	باد زدگی یا زنگ زدگی
rime	یخ زدگی
possession	جن زدگی
cacodemonomania	جن زدگی
demonomania	جن زدگی
glaciation	یخ زدگی
frostiness	یخ زدگی
freeze	یخ زدگی
jetlag	جت زدگی
freezes	یخ زدگی
hyperthymia	هیجان زدگی
moldy	کپک زدگی
mouldiness	کپک زدگی
paraphrenia	هذیان زدگی
precipitateness	شتاب زدگی
hypersomnia	خواب زدگی
transfixion	حیرت زدگی
hurriedness	شتاب زدگی
hospitalism	بیمارستان زدگی
heliosis	افتاب زدگی
hallucinosis	توهم زدگی
fustiness	کفک زدگی
worriment	ناراحتی غم زدگی
ageing	زنگ زدگی
tonic immobility	خشک زدگی
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.>	احساس یخ زدگی
thunderstroke	صاعقه زدگی
sun burn	افتاب زدگی
scientism	علم زدگی
rustiness	زنگ زدگی
rust oxide iron	زنگ زدگی
chilled to the bones <idiom>	احساس یخ زدگی
previousness	شتاب زدگی
afflictedness	محنت زدگی
stain	زنگ زدگی
acariasis	کنه زدگی
acariasis	کرم زدگی
stained	زنگ زدگی
dismays	وحشت زدگی
dismaying	وحشت زدگی
staining	زنگ زدگی
dismayed	وحشت زدگی
dismay	وحشت زدگی
stains	زنگ زدگی
corrosion	زنگ زدگی
fouling	زنگ زدگی
sunstroke	افتاب زدگی
sunburn	افتاب زدگی
corrsion	زنگ زدگی
cataplexy	خشک زدگی
dewiness	شبنم زدگی
efflorescence	شوره زدگی
evanescence	غیب زدگی
ageing	زنگ زدگی
seasickness	دریا زدگی
corrosion	رفتگی زنگ زدگی
peck	نوک زدگی سوراخ
outcrop	بیرون زدگی روامدگی
pecked	نوک زدگی سوراخ
pecking	نوک زدگی سوراخ
Rust <adj.> <noun>	رنگ زنگ زدگی
melancholy	سودا زدگی غمگین
pecks	نوک زدگی سوراخ
outcrops	بیرون زدگی روامدگی
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی
alcoholic hallucinosis	توهم زدگی الکلی
age hardenable	ثبات در برابرزنگ زدگی
mustiness	پوسیدگی یا کپک زدگی
acute hallucinosis	توهم زدگی حاد
precipitately	از روی شتاب زدگی
startle	پرش وحشت زدگی
startled	پرش وحشت زدگی
startles	پرش وحشت زدگی
rust protection	حفافت در برابر زنگ زدگی
resistance to corrosion	مقاوم در برابر زنگ زدگی
hastiness	دست پاچگی شتاب زدگی
foxiness	بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
corrosion fatigue	استهلاک در اثر زنگ زدگی
frostbite	یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
corrosion resistant	مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
manic depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
sunscreen	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreens	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
manic-depressives	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
chilled to the bones <idiom>	نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
frost heave	برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
aluminum wool	رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
chip	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chips	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com