English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
useful power قدرت مفید
Other Matches
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
utilitarian [useful] <adj.> مفید
utile [archaic] [useful] <adj.> مفید
valuable <adj.> مفید
gainful مفید
serviceable <adj.> مفید
effecting مفید
remedial مفید
precise مفید
beneficial <adj.> مفید
profitable مفید
effect مفید
fruitful مفید
helpful <adj.> مفید
expedient <adj.> مفید
effected مفید
handy [useful] <adj.> مفید
effective مفید
useful <adj.> مفید
advantageous <adj.> مفید
practicable <adj.> مفید
significance مفید
proper <adj.> مفید
purpose-built <adj.> مفید
purposeful <adj.> مفید
applicatory <adj.> مفید
purposive <adj.> مفید
suitable <adj.> مفید
functional <adj.> مفید
handy <adj.> مفید
practical <adj.> مفید
benefactress مفید
well off مفید
appropriate [for an occasion] <adj.> مفید
convenient <adj.> مفید
constructive مفید ساختمانی
lacanic مختصر و مفید
syllabuses خلاصه مفید
syllabus خلاصه مفید
good سودمند مفید
profitably <adv.> بطور مفید
payloads بار مفید
payload بار مفید
poniter توصیه مفید
advantage مفید بودن
stead مفید بودن
helpfully بطور مفید
useful load فرفیت مفید
available magnification بزرگنمایی مفید
utility مفید بودن
salubrity مفید بودن
useful load بار مفید
useful life عمر مفید
useful capacity فرفیت مفید
beneficially <adv.> بطور مفید
serviceably <adv.> بطور مفید
useable storage ذخیره مفید
utilizable discharge بده مفید
advantageously بطور مفید
advantageaus مفید باصرفه
use مقدار مفید
service load بار مفید
usefully بطور مفید
uses مقدار مفید
utility function تابع مفید
useful work کار مفید
useful power توان مفید
effective depth ارتفاع مفید
effective capacity گنجایش مفید
active capacity گنجایش مفید
brake horsepower توان مفید
active storage گنجایش مفید
effective storage گنجایش مفید
utility program برنامه مفید
come in handy <idiom> اثبات مفید بودن
asset چیز با ارزش و مفید
abbreviating مختصر یا مفید کردن
abbreviates مختصر یا مفید کردن
efficiency فعالیت مفید بازده
rated pay load بار مفید نامی
vail بکارخوردن مفید بودن
available storage capacity گنجایش مفید مخزن
abbreviate مختصر یا مفید کردن
curtly <adv.> بصورت مختصر و مفید
instrumental مفید قابل استفاده
informative حاوی اطلاعات مفید
availability چیز مفید وسودمند
availability شخص مفید دسترسی
average available discharge بده متوسط مفید
useable reservoir storage گنجایش مفید مخزن
briefly <adv.> بصورت مختصر و مفید
compendiously <adv.> بصورت مختصر و مفید
application years عمر مفید یک دستگاه
man friday مستخدم یا یارخیلی مفید
payload space فضای بار مفید
benefiting احسان کردن مفید بودن
benefited احسان کردن مفید بودن
benefit احسان کردن مفید بودن
pay load فرفیت مفید وسیله نقلیه
multocular مختصر و مفید کوتاه و سودمند
resource گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند
graphic زبان برنامه نویس کامپیوتر با دستورات توکار و مفید حین نمایش گرافیک
library تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
language زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
libraries تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
languages زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
controlled thermonuclear reaction جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
lifetimes مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
lifetime مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
helped تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopped لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
helps تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
help تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
stopping لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stops لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
strengths قدرت
strenght قدرت
vigour قدرت
commanding با قدرت
strong-arm قدرت
strong arm قدرت
might قدرت
energies قدرت
energy قدرت
capability قدرت
nerve قدرت
nerves قدرت
potency قدرت
inauthoritative بی قدرت
godown قدرت
zing قدرت
sovereignty قدرت
powering قدرت
powered قدرت
powers قدرت
ability قدرت
authority قدرت
will power <idiom> قدرت
tension قدرت
abilities قدرت
posses قدرت
tensions قدرت
force قدرت
forces قدرت
vim قدرت
strength قدرت
posse قدرت
vigor قدرت
vis قدرت
power takeoff قدرت
power قدرت
forcing قدرت
dp پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
throughput نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
fluxing power قدرت سیلان
fire power قدرت تیراندازی
combat power قدرت رزمی
generator output قدرت مولد
hiding power قدرت پوشش
power switch کلید قدرت
heavy current circuit breaker کلید قدرت
heam yoei vooly تئوری قدرت
gripping power قدرت مهارکنندگی
great power کشور با قدرت
imperium قدرت مطلقه
circuit breaking capacity قدرت قطع
cogency قدرت عقیده
conveying capacity قدرت انتقال
countervailing power قدرت همسنگ
cutting power قدرت برش
economic potential قدرت اقتصادی
damping power قدرت میرایی
deglutition قدرت بلع
driving power قدرت محرکه
dielectric strength قدرت دی الکتریک
dielectric power قدرت دی الکتریکی
destructivity قدرت تخریب
diagonal power قدرت قطری
detectability قدرت اشکارسازی
economic power قدرت اقتصادی
effective power قدرت موثر
explosive force قدرت انفجار
cutting capacity قدرت برش
fire power قدرت اتش
fasces قدرت مجازات
explosive energy قدرت انفجار
engine power قدرت موتور
engine performance قدرت موتور
emissive power قدرت صدور
detection range قدرت اکتشافی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com