Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English
Persian
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
Other Matches
topography
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
markers
علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
marker
علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
gyrostabilizer
التی که جنبش حرکت وضعی زمین را نشان میدهد
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
earths
اتصال سیم بین وسیله الکتریکی و زمین که نشان دهنده پتانسیل صفر است
earth
اتصال سیم بین وسیله الکتریکی و زمین که نشان دهنده پتانسیل صفر است
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
illustrating
شرح دادن نشان دادن
illustrates
شرح دادن نشان دادن
illustrate
شرح دادن نشان دادن
flags
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
show
نشان دادن
introduce
نشان دادن
register
نشان دادن
imbody
نشان دادن
shows
نشان دادن
adumbrate
نشان دادن
to show up
نشان دادن
showed
نشان دادن
registering
نشان دادن
introducing
نشان دادن
introduces
نشان دادن
introduced
نشان دادن
point
نشان دادن
ante
نشان دادن
runs
نشان دادن
to put forth
نشان دادن
showŠetc
نشان دادن
evince
نشان دادن
registers
نشان دادن
actuate
نشان دادن
evincing
نشان دادن
evinces
نشان دادن
evinced
نشان دادن
run
نشان دادن
visions
یا نشان دادن
demonstrates
نشان دادن
demonstrated
نشان دادن
demonstrate
نشان دادن
exert
نشان دادن
exerted
نشان دادن
exerting
نشان دادن
exerts
نشان دادن
demonstrating
نشان دادن
indicated
نشان دادن
vision
یا نشان دادن
indicates
نشان دادن
indicate
نشان دادن
little john
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
To assert oneself . To display ones merit .
خودی را نشان دادن
showdown
نمونه نشان دادن
emblem
با علایم نشان دادن
graphs
با نمودار نشان دادن
emote
هیجان نشان دادن
decorating
نشان یامدال دادن به
blaze
باتصویر نشان دادن
emblems
با علایم نشان دادن
blazed
باتصویر نشان دادن
graph
با نمودار نشان دادن
keep at something
پشتکار نشان دادن
to hang back
بیمیلی نشان دادن
adumbration
نشان دادن خلاصه
prefigure
از پیش نشان دادن
rubricate
قرمز نشان دادن
blazes
باتصویر نشان دادن
decorate
نشان یامدال دادن به
to be illustrative of
با عکس نشان دادن
showdowns
نمونه نشان دادن
responds
واکنش نشان دادن
react
واکنش نشان دادن
reacted
واکنش نشان دادن
impassibly
بی نشان دادن عاطفه
measure
اندازه نشان دادن
responded
واکنش نشان دادن
reacting
واکنش نشان دادن
to play fast and loose
بی ثباتی نشان دادن
displays
نشان دادن اطلاعات
reacts
واکنش نشان دادن
displaying
نشان دادن اطلاعات
displayed
نشان دادن اطلاعات
display
نشان دادن اطلاعات
respond
واکنش نشان دادن
by show of hands
با نشان دادن دست
squirm
ناراحتی نشان دادن
exemplified
بانمونه نشان دادن
marshaled
به ترتیب نشان دادن
force
خشونت نشان دادن
exemplifying
بانمونه نشان دادن
exemplify
بانمونه نشان دادن
exemplifies
بانمونه نشان دادن
prefiguring
از پیش نشان دادن
televising
با تلویزیون نشان دادن
marshaling
به ترتیب نشان دادن
forces
خشونت نشان دادن
marshalled
به ترتیب نشان دادن
televises
با تلویزیون نشان دادن
pretypify
قبلا نشان دادن
pragmatize
واقعی نشان دادن
forcing
خشونت نشان دادن
televised
با تلویزیون نشان دادن
foreshown
از پیش نشان دادن
image
نشان دادن تصویر
squirmed
ناراحتی نشان دادن
playoffs
نشان دادن فیلم
for crying out loud
<idiom>
نشان دادن عصبانیت
marshal
به ترتیب نشان دادن
prefigured
از پیش نشان دادن
rubricize
قرمز نشان دادن
lout
نفهمی نشان دادن
decorates
نشان یامدال دادن به
playoff
نشان دادن فیلم
prefigures
از پیش نشان دادن
louts
نفهمی نشان دادن
squirming
ناراحتی نشان دادن
squirms
ناراحتی نشان دادن
televise
با تلویزیون نشان دادن
cough up
<idiom>
بی تمایلی نشان دادن
marshals
به ترتیب نشان دادن
hang back
بی میلی نشان دادن
picture
سینما با عکس نشان دادن
picturing
سینما با عکس نشان دادن
charts
بر روی نقشه نشان دادن
indexes
نشان دادن بصورت الفبایی
charting
بر روی نقشه نشان دادن
representation
عمل نشان دادن چیزی
give someone the green light
چراغ سبز نشان دادن
give in
<idiom>
راه را به کسی نشان دادن
To show ones mettle .
غیرت خود را نشان دادن
chart
بر روی نقشه نشان دادن
charted
بر روی نقشه نشان دادن
pictured
سینما با عکس نشان دادن
project
فاهر کردن نشان دادن
pictures
سینما با عکس نشان دادن
phew
برای نشان دادن بیزاری
react
عکس العمل نشان دادن
projected
فاهر کردن نشان دادن
phew
برای نشان دادن بی تابی
to screen a scene
در روی پرده نشان دادن
projects
فاهر کردن نشان دادن
reacted
عکس العمل نشان دادن
to give a warm welcome
روی خوش نشان دادن به
indexed
نشان دادن بصورت الفبایی
overreacts
بیخود واکنش نشان دادن
overreacting
بیخود واکنش نشان دادن
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
نشان دادن تمام احساسات
overreacted
بیخود واکنش نشان دادن
to keep one's temper
متین بودن نشان دادن
index
نشان دادن بصورت الفبایی
represent
بیان کردن نشان دادن
emblematize
بطور کنایه نشان دادن
overreact
بیخود واکنش نشان دادن
chronogram
نشان دادن سنوات تاریخی
carry the torch
<idiom>
نشان دادن وفاداری به کسی
displays
نشان دادن ابراز کردن
display
نشان دادن ابراز کردن
reacting
عکس العمل نشان دادن
displayed
نشان دادن ابراز کردن
displaying
نشان دادن ابراز کردن
you don't say
<idiom>
نشان دادن تعجب ازشنیدهها
reacts
عکس العمل نشان دادن
represented
بیان کردن نشان دادن
represents
بیان کردن نشان دادن
representations
عمل نشان دادن چیزی
lay down the law
<idiom>
راه را به کسی نشان دادن
dogmatize
تعصب مذهبی نشان دادن
to do homage
تکریم و وفاداری نشان دادن
show one round
همه جا را به کسی نشان دادن
to set out
نشان دادن تعیین کردن
examples
بامثال ونمونه نشان دادن
to pay homage
تکریم و وفاداری نشان دادن
rogue
رذالت و پستی نشان دادن
to render homage
تکریم و وفاداری نشان دادن
earmark
نشان کردن اختصاص دادن
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
impassibly
بی نشان دادن احساس درد
earmarks
نشان کردن اختصاص دادن
rogues
رذالت و پستی نشان دادن
turtledoves
عزیز محبت نشان دادن
turtledove
عزیز محبت نشان دادن
example
بامثال ونمونه نشان دادن
to jump at something
[colloquial]
به چیزی واکنش نشان دادن
earths
به زمین اتصال دادن
earth
به زمین اتصال دادن
land forming
شکل دادن زمین
to render homage to somebody
به کسی تکریم و وفاداری نشان دادن
demarcation
نشان دادن اختلاف بین دو محیط
brazenly
بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
to lose one's temper
متین بودن خونسردی نشان دادن
you said it/you can say that again
<idiom>
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com