Dictiornary-Farsi | قرائت مستقیم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
direct reading	قرائت مستقیم


Search result with all words

direct reading dial	درجه بندی برای قرائت مستقیم
Other Matches

dasd	Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission	مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic	روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics	روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
direct exchange	تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directs	مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct	مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed	مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction	نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
reading	قرائت
readings	قرائت
readership	قرائت
pericope	قرائت
accented	طرز قرائت
reads	قرائت کردن
picking belt	نوار قرائت
read	قرائت کردن
interlocution	قرائت یااواز
reading rooms	قرائت خانه
reading rooms	اتاق قرائت
accent	طرز قرائت
reading room	قرائت خانه
orthoepist	قرائت دادن
reading room	اتاق قرائت
target	نقطه برداشت یا قرائت
lectern	میز مخصوص قرائت
targetting	نقطه برداشت یا قرائت
intonation	طرز قرائت تلفظ
targetted	نقطه برداشت یا قرائت
unread	قرائت نشده بیسواد
intonations	طرز قرائت تلفظ
scansion	قرائت شعر باوزن
targeting	نقطه برداشت یا قرائت
targeted	نقطه برداشت یا قرائت
targets	نقطه برداشت یا قرائت
lecterns	میز مخصوص قرائت
direct command	فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
lectionary	صورت ایاتی که درکلیسا قرائت میشود
declamatory	مربوط به قرائت مطلبی باصدای بلند وغرا
quadrantal error	اشتباه قرائت دستگاه جهت یاب هواپیما
elicitation	کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights	زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
roamer	کالک شبکه بندی شده برای کمک به قرائت مختصات
direct dyes	رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
deacons	خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
deacon	خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
direct access storage device	اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
readers	مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
reader	مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
magnetic deviation	میزان خطای قرائت عقربه مغناطیسی خطای عقربه
equation of time	خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
direct <adj.>	مستقیم
level	مستقیم
firsthand	مستقیم
leveled	مستقیم
unintermediate <adj.>	مستقیم
bee line	خط مستقیم
straightest	مستقیم
straighter	مستقیم
straight	مستقیم
on line	مستقیم
levelled	مستقیم
levels	مستقیم
straight line code	کد مستقیم
straight line	مستقیم
righted	مستقیم
straight line	خط مستقیم
first-hand	مستقیم
right	مستقیم
upstanding	مستقیم
directs	مستقیم
righting	مستقیم
attributive	مستقیم
straight line code	کد خط مستقیم
beeline	خط مستقیم
straightish	مستقیم
directed	مستقیم
direct relationship	ارتباط مستقیم
direct relationship	وابستگی مستقیم
direct access	دسترسی مستقیم
direct fire	اتش مستقیم
direct access	دستیابی مستقیم
d.c	جریان مستقیم
spur offtake	ابگیر مستقیم
direct processing	پردازش مستقیم
dressing	مستقیم کنی
hottest	خط تلفن مستقیم
hotter	خط تلفن مستقیم
ambagious	غیر مستقیم
as the crow files	بخط مستقیم
backstair	غیر مستقیم
hot	خط تلفن مستقیم
close supervision	نظارت مستقیم
air line	خط مستقیم هوایی
d.c.	جریان مستقیم
straightening flute drill	مته مستقیم
direct observation	دیدبانی مستقیم
direct outlet	ابگیر مستقیم
direct pressure	فشار مستقیم
direct process	فرایند مستقیم
dressings	مستقیم کنی
airlines	خط مستقیم هوایی
straight line	دارای خط مستقیم
straight line	بخط مستقیم
straight left	چپ مستقیم در بوکس
straight edge	لبه مستقیم
specific cost	هزینه مستقیم
sonna deung koot	دست مستقیم
sideway	غیر مستقیم
rectiliner	مستقیم الخط
random access	دستیابی مستقیم
proximate	بیفاصله مستقیم
through call	مکالمه مستقیم
uncurl	مستقیم شدن
uniaxial bending	خمش مستقیم
Go straight ahead.	مستقیم بروید.
straight position	فرم مستقیم
highroads	صراط مستقیم
highroad	صراط مستقیم
airline	خط مستقیم هوایی
wall pass	پاس مستقیم
visual fire	تیر مستقیم
video disk	دسترسی مستقیم
positive relation	رابطه مستقیم
on line help	کمک مستقیم
direct dye	رنگینه مستقیم
direct damage	ضرر مستقیم
direct coupling	کوپلینگ مستقیم
direct coupling	جفتگری مستقیم
direct cost	هزینه مستقیم
direct conversion	تبدیل مستقیم
direct control	کنترل مستقیم
direct aggression	پرخاشگری مستقیم
direct address	آدرس مستقیم
proximate cause	علت مستقیم
direct file	فایل مستقیم
direct file	پرونده مستقیم
direct fire	تیر مستقیم
line storm	طوفان مستقیم
forward voltage	ولتاژ مستقیم
forward resistance	مقاومت مستقیم
direct support	کمک مستقیم
direct support	پشتیبانی مستقیم
direct selling	فروش مستقیم
direct selection	انتخاب مستقیم
direct material	مواد مستقیم
direct load	بارگذاری مستقیم
direct lighting	روشنایی مستقیم
direct labour	دستمزد مستقیم
direct address	نشانی مستقیم
straight	قسمت مستقیم
intuitions	درک مستقیم
directness	مستقیم بودن
intuition	درک مستقیم
direct object	مفعول مستقیم
rectilinear	مستقیم الخط
direct hit	اصابت مستقیم
direct hits	اصابت مستقیم
direct tax	مالیات مستقیم
direct taxes	مالیاتهای مستقیم
straighter	قسمت مستقیم
straightest	قسمت مستقیم
aright	مستقیم مستقیما
indirect	غیر مستقیم
direct taxation	مالیات مستقیم
direct current	جریان مستقیم
helm	زاویه سکان از خط مستقیم
helms	زاویه سکان از خط مستقیم
direct lift control	کنترل مستقیم برا
direct laying	روانه کردن مستقیم
stiff	مستقیم چوب شده
stiffer	مستقیم چوب شده
direct current instrument	سنجه جریان مستقیم
stiffest	مستقیم چوب شده
direct current magnet	مغناطیس جریان مستقیم
direct current generator	مولد جریان مستقیم
point blank	روبه نشان مستقیم
point-blank	روبه نشان مستقیم
direct data entry	داده دهی مستقیم
direct current converter	تبدیل گر جریان مستقیم
manage	مستقیم یا تحت کنترل
direct absorption process	فرایند جذب مستقیم
direct quota tion	نقل قول مستقیم
indirect tax	مالیات غیر مستقیم
direct reading instrument	دستگاه مستقیم خوانی
excise	مالیات غیر مستقیم
direct read after write	خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct quenching	سخت گردانی مستقیم
indirect object	مفعول غیر مستقیم
circumlocution	بیان غیر مستقیم
direct access	دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct connect modem	مدم اتصال مستقیم
managed	مستقیم یا تحت کنترل
manages	مستقیم یا تحت کنترل
down hill casting	ریخته گری مستقیم
direct casting	ریخته گری مستقیم
managing	مستقیم یا تحت کنترل
direct addressing	ادرس دهی مستقیم
direct addressing	نشان دهی مستقیم
direct access method	روش دستیابی مستقیم