Dictiornary-Farsi | قرابت نسبت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
proximity of blood	قرابت نسبت


Other Matches

whole blood	قرابت ابی و امی قرابت تنی
relationships	قرابت
relationship	قرابت
imminence	قرابت
kinder	قرابت
imminency	قرابت
whole blood	قرابت نسبی
imminence	قرابت وقوع
affinities	قرابت سببی
relationship by blood	قرابت نسبی
relationship by marriage	قرابت سببی
foster relationship	قرابت رضاعی
propinquity	شباهت قرابت
affinity	قرابت سببی
relationship by bood	قرابت نسبی
marriage relationship	قرابت سببی
sanguinity	قرابت نسبی
consanguinity	قرابت صلبی
blood relationship	قرابت نسبی
cognation	قرابت فطری
consanguinity	قرابت نسبی
affinity	قرابت خویشاوندی سببی
affinities	قرابت خویشاوندی سببی
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
quotients	نسبت
quotient	نسبت
proportion	نسبت
rapport	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
in regard of	نسبت به
in connexion with	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
t ratio	نسبت تی
in the ratio of	به نسبت
in respect of	نسبت به
towards	نسبت به
in respect of	به نسبت
proportional	به نسبت
in relation to	نسبت به
relational	نسبت
in regard to	نسبت به
respects	نسبت
kinship	نسبت
cognation	نسبت
rate	نسبت
rates	نسبت
formats	نسبت
ratio	نسبت
with respect to	نسبت به
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
bearing	نسبت
relation	نسبت
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
than	نسبت به
uncross	نسبت
format	نسبت
to	تا نسبت به
respect	نسبت
ratios	نسبت
apropos of	نسبت به
proportions	نسبت
as compared to	نسبت به
price ratio	نسبت قیمت
attributing	نسبت دادن
one's complement	متمم نسبت به یک
attributes	نسبت دادن
attribute	نسبت دادن
porosity	نسبت روزنه ها
error ratio	نسبت خطا
progenitorship	نسبت جدی
operating ratio	نسبت عملیاتی
concentration ratio	نسبت تمرکز
bear on	نسبت داشتن
baud rate	نسبت باود
glide ratio	نسبت سریدن
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
compression ratio	نسبت تراکم
hit ratio	نسبت اصابت
image ratio	نسبت تصویر
aspect ratio	نسبت دید
aspect ratio	نسبت تصویر
aspect ratio	نسبت صفحه
fineness ratio	نسبت فرافت
feedback ratio	نسبت پس خوراند
contact ratio	نسبت تماس
control ratio	نسبت فرمان
correlation ratio	نسبت همبستگی
cost benefit ratio	نسبت فایده
current ratio	نسبت جاری
cash ratio	نسبت نقدینگی
deposit ratio	نسبت سپرده
distribution ratio	نسبت توزیع
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
feedback ratio	نسبت فیدبک
impedance ratio	نسبت امپدانس
ascribable	نسبت دادنی
imputable	نسبت دادنی
inverse ratio	نسبت معکوس
ionic ratio	نسبت یونی
lay to	نسبت دادن به
abundance	نسبت فراوانی
visibility	نسبت دید
assion	نسبت دادن
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
mobility ratio	نسبت تحرک
mole ratio	نسبت مولی
us	نسبت بما
toward	بطرف نسبت به
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
absorption ratio	نسبت جذب
imputation	نسبت دادن
impluse ratio	نسبت ایمپولز
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
affine	نسبت ازدواجی
affine	نسبت سلبی
advalorem	به نسبت قیمت
activity ratio	نسبت فعالیت
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
impluse ratio	نسبت ضربه
nines complement	متمم نسبت به 9
progressive ratio	نسبت تصاعدی
ascribes	نسبت دادن
self relative	نسبت بخود
blood	نسبت خویشاوندی
crediting	نسبت دادن
credits	نسبت دادن
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
factor proportion	نسبت عوامل
settlement ratio	نسبت نشست
correspondingly	بهمان نسبت
selection ratio	نسبت گزینش
favouritism	مساعدت نسبت به
credited	نسبت دادن
ascribed	نسبت دادن
rate	اندازه نسبت
to put down	نسبت دادن
ascribe	نسبت دادن
rates	اندازه نسبت
credit	نسبت دادن
shunt ratio	نسبت شنت
regard	باره نسبت
percentages	نسبت یا درصد
attribution	نسبت دادن
percentage	نسبت یا درصد
transformation ratio	نسبت تبدیل
transmissivity	نسبت فرافرستی
void ratio	نسبت منفذها
viscosity ratio	نسبت گرانروی
two's complement	متمم نسبت به دو
voltage ratio	نسبت ولتاژ
to do by	رفتارکردن نسبت به
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
strength ratio	نسبت استحکام
stress ratio	نسبت تنش
regarded	باره نسبت
regards	باره نسبت
ten's complement	متمم نسبت به 01
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
velocity ratio	نسبت سرعت
weight ratio	نسبت وزن
imputed	نسبت دادن
imputes	نسبت دادن
imputing	نسبت دادن
into	نسبت به مقارن
reduction ratio	نسبت کاهش
recycling ratio	نسبت بازگردانی
recycle ratio	نسبت بازگردانی
transformer ratio	نسبت مبدل
ratio of transformer	نسبت مبدل
relationships	وابستگی نسبت
ratio detector	اشکارساز نسبت
relationship	وابستگی نسبت
impute	نسبت دادن
prorenata	نسبت موافق
scale down	به نسبت ثابت
saving ratio	نسبت پس انداز
ascribing	نسبت دادن
roundness	نسبت گردی
relativization	نسبت دادن
scalling factor	نسبت اشل
relation	رابطه نسبت
connexions	بستگی نسبت
connection	بستگی نسبت
wage profit ratio	نسبت دستمزد به سود
voltage ratio of transformer	نسبت ولت مبدل
sustainable <adj.>	پایدار [نسبت به آینده]
he showed me kindness	ابرازمحبت نسبت به من نمود
golden ratio	نسبت طلایی [ریاضی]
work ratio	نسبت کار به استراحت