Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
English
Persian
step
قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
stepping
قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
Other Matches
subalpine
ساکن دامنه کوهستان الپ مربوط به دامنه کوه
lute
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lutes
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil
روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typefaces
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typeface
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics
کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
registering
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
delete
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
mountainsides
دامنه
ranged
دامنه
mountainside
دامنه
hillside
دامنه
foot
دامنه
skirted
دامنه
hillsides
دامنه
scope
دامنه
skirts
دامنه
slopes
دامنه
sloped
دامنه
slope
دامنه
range
دامنه
talus
دامنه
brae
دامنه
skirt
دامنه
tails
دامنه
tailed
دامنه
tail
دامنه
amplitude
دامنه
magnitude
دامنه
ranges
دامنه
range expression
عبارت دامنه
maximum amplitude
دامنه حداکثر
criteria range
دامنه ملاک
one tailed test
ازمون یک دامنه
range format
قالب دامنه
pulse amplitude
دامنه تپش
double amplitude
دامنه دوبل
range of stress
دامنه تنش
discriminating range
دامنه افتراق
interval confidence
دامنه اطمینان
total amplitude of oscillation
دامنه کل نوسان
tooth flank
دامنه دندانه
am
مدولاسیون دامنه
f.of mountain
دامنه کوه
midrange
میان دامنه
talus
دامنه تالیوز
talus
دامنه سنگلاخی
feet
پایین دامنه
wave amplitude
دامنه موج
talus meterial
واریزه دامنه
two tailed test
ازمون دو دامنه
frequency response
خم دامنه- بسامد
tropic range
دامنه استوایی
hill side
دامنه تپه
hillside
دامنه کوه
impluse amplitude
دامنه ایمپولز
scope
دامنه رسیدگی
flanking
دامنه جناح
flanked
دامنه جناح
flank
دامنه جناح
hillsides
دامنه کوه
vibration amplitude
دامنه ارتعاش
amplitude
دامنه بزرگی
ranged
دامنه تغییرات
class interval
دامنه طبقه
range
دامنه تغییرات
tolerances
دامنه تغییرات
tolerance
دامنه تغییرات
range
دامنه
[ریاضی]
amplitude of oscillation
دامنه نوسان
amplitude of vibration
دامنه ارتعاش
audibility range
دامنه شنودپذیری
audio frequency
دامنه شنودپذیری
ranges
دامنه تغییرات
restriction of range
محدودیت دامنه
range of motion
دامنه حرکت
range name
نام دامنه
combe
دامنه تپه
colluvial
دامنه کوهی
amplitude modulation
مدولاسیون دامنه
response amplitude
دامنه پاسخ
embedded code
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
domain of definition
دامنه تعریف
[ریاضی]
lifted
بالارو دامنه بالابری
The matter assumed significant proportions.
دامنه کار با لاگرفت
impluse amplitude
دامنه ضربه جریان
lifting
بالارو دامنه بالابری
foothill
تپه دامنه کوه
cylinder skirt
حاشیه یا دامنه سیلندر
purview
دامنه شمول قانون
double apron fence
سیم خاردار دو دامنه
skirting armor
زره دامنه تانک
magnitude of alternating current
دامنه جریان متناوب
domain of a function
دامنه یک تابع
[ریاضی]
modular range
دامنه تغییرات مدول
lifts
بالارو دامنه بالابری
lift
بالارو دامنه بالابری
interquartile range
دامنه میان چالاکی
semi interquartile range
دامنه نیمه چارکی
tidal range
دامنه جذر و مد دریایی
ridge
پشته تپههای دامنه کوه
ridges
پشته تپههای دامنه کوه
sidehill
واقع در کنار تپه دامنه
foot hill
تپه ای که در دامنه کوهی باشد.
neap range
دامنه نوسان جزر و مدضعیف
skirts
دامنه کوه حومه شهر
skirt
دامنه کوه حومه شهر
skirted
دامنه کوه حومه شهر
set
قراردادن
pose
قراردادن
posing
قراردادن
posed
قراردادن
setting up
قراردادن
poses
قراردادن
sets
قراردادن
coves
خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
foehn
باد خشک وگرم دامنه کوه
cove
خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
damping factor
نسبت دامنه هر موج به موجهای بعدی
daily range of soil temperature
دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
enclosing
در جوف قراردادن
sabbattize
سبت قراردادن
to hold responsible
مسئول قراردادن
to lay it on with a trowel
نهادن قراردادن
compacts
تنگ هم قراردادن
compacting
تنگ هم قراردادن
compacted
تنگ هم قراردادن
compact
تنگ هم قراردادن
positioned
قراردادن یاگرفتن
plants
در زمین قراردادن
position
قراردادن یاگرفتن
enclose
در جوف قراردادن
encloses
در جوف قراردادن
plant
در زمین قراردادن
graced
موردلطف قراردادن
gracing
موردلطف قراردادن
put upon
طعمه قراردادن
put-upon
طعمه قراردادن
to aim ones gun at
هدف قراردادن
graces
موردلطف قراردادن
laps
رویهم قراردادن
marginalising
در حاشیه قراردادن
subordinate
تابع قراردادن
kennels
درلانه قراردادن
cradle
درگهواره قراردادن
subordinating
تابع قراردادن
overlay
رویهم قراردادن
overlaying
رویهم قراردادن
overlays
رویهم قراردادن
grace
موردلطف قراردادن
to lay it on thick
قراردادن کارگذاشتن
banter
مورداستهزاء قراردادن
marginalized
در حاشیه قراردادن
marginalize
در حاشیه قراردادن
vise
در پرس قراردادن
garlands
درحلقه گل قراردادن
garland
درحلقه گل قراردادن
marginalised
در حاشیه قراردادن
marginalises
در حاشیه قراردادن
subordinated
تابع قراردادن
subordinates
تابع قراردادن
kennel
درلانه قراردادن
sample
نمونه قراردادن
marginalizing
در حاشیه قراردادن
marginalizes
در حاشیه قراردادن
carry (something) out
<idiom>
گماردن ،قراردادن
sampled
نمونه قراردادن
cradles
درگهواره قراردادن
cradled
درگهواره قراردادن
infrasound
صدایی با توان و دامنه بسیارو فرکانس بسیار کم
dispersal airfield
فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
fumarole
شکاف دامنه اتش فشان که از ان دود وبخارمتصاعد است
impressed
: تحت تاثیر قراردادن
admires
مورد شگفت قراردادن
admire
مورد شگفت قراردادن
impresses
: تحت تاثیر قراردادن
impressing
: تحت تاثیر قراردادن
pull rank
<idiom>
تحت تفثیر قراردادن
To take into consideration. To consider.
مورد توجه قراردادن
cross file
یک درمیان در دو جهت قراردادن
admired
مورد شگفت قراردادن
impress
: تحت تاثیر قراردادن
lofts
در زیر شیروانی قراردادن
loft
در زیر شیروانی قراردادن
putting
قراردادن تحمیل کردن بر
puts
قراردادن تحمیل کردن بر
put
قراردادن تحمیل کردن بر
solarize
درمعرض افتاب قراردادن
fool around
خود را مسخره قراردادن
goof around
خود را مسخره قراردادن
fixes
تعیین کردن قراردادن
fix
تعیین کردن قراردادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com