English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
central position قرارگاه مرکزی
Other Matches
cpu time مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
subbase قرارگاه
headquarters قرارگاه
headquarter قرارگاه
general headquarters قرارگاه کل
setting قرارگاه
settings قرارگاه
alternate headquarters قرارگاه یدکی
posted پادگان قرارگاه
headquarters detachment بخش قرارگاه
headquarters battery اتشبار قرارگاه
headquarters company گروهان قرارگاه
headquarters detachment قسمت قرارگاه
post- پادگان قرارگاه
post پادگان قرارگاه
matrix or matrices قرارگاه گوهر
posts پادگان قرارگاه
hen roost قرارگاه مرغان
headquarters قرارگاه فرماندهی
allied headquarters قرارگاه متفقین
brigade headquarters قرارگاه تیپ
commands یکان قرارگاه عمده
allied headquarters قرارگاه کشورهای هم پیمان
settings جای نگین قرارگاه
commanded یکان قرارگاه عمده
command یکان قرارگاه عمده
setting جای نگین قرارگاه
establishment محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishments محل کار برقرار کردن قرارگاه
commands یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commanded یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
reconstitution site قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
routing indicator گروهی از حروف که برای نشان دادن محل جغرافیایی یک ایستگاه یا یکان یا قرارگاه به کار می رود
command axis محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
combatcommand فرماندهی رزمی قرارگاه رزمی
axial position حالت محوری قرارگاه محوری
engine mounting نصب موتور قرارگاه موتور
centrical مرکزی
focal line خط مرکزی
core مرکزی
cores مرکزی
central مرکزی
cl خط مرکزی
axial مرکزی
focal مرکزی
centerline خط مرکزی
centre pocket مرکزی
central pumping station مرکزی
boost coil کوئل مرکزی
central office دفتر مرکزی
center گروه مرکزی
center base میدان مرکزی
central position وضعیت مرکزی
central site سایت مرکزی
central processor پردازشگر مرکزی
central processor پردازنده مرکزی
central processing unit واحدپردازنده مرکزی
central government حکومت مرکزی
mainframe پردازنده مرکزی
mainframes پردازنده مرکزی
central station نیروگاه مرکزی
central load بار مرکزی
central sulcus شیار مرکزی
central canal مجرای مرکزی
central city شهر مرکزی
central control desk میزفرمان مرکزی
central heating گرمایش مرکزی
central heating حرارت مرکزی
central fissure شیار مرکزی
central gyrus شکنج مرکزی
central limit theorem قضیه حد مرکزی
eccentricities برون مرکزی
center distance فاصله مرکزی
axial pressure فشار مرکزی
central bank بانک مرکزی
centrosymmetric متقارن مرکزی
eccentricity برون مرکزی
central head فشار مرکزی
central convolution شکنج مرکزی
spherical angle زاویه مرکزی
nucleus لب هسته مرکزی
nuclei لب هسته مرکزی
fore and aft center line خط مرکزی سراسری
head office دفتر مرکزی
fovea centralis فرورفتگی مرکزی
holding company شرکت مرکزی
head office اداره مرکزی
central کامپیوتر مرکزی
central تلفن چی مرکزی
subcentral زیر مرکزی
three centred curve منحنی سه مرکزی
three center bonding پیوند سه مرکزی
state government دولت مرکزی
central focusing wheel چرخهزوم مرکزی
centralized plan پلان مرکزی
central terminal پایانه مرکزی
centralist مرکزی نگر
centrically بطور مرکزی
centrifugal گریز از مرکزی
concourse تالار مرکزی
centralists مرکزی نگر
centripetal جانب مرکزی
centrum جسم مرکزی
centralism مرکزی نگری
centre game بازی مرکزی
directrix خط تیر مرکزی
unit central processing واحد پردازش مرکزی
statolatry حمایت ازقدرت مرکزی
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
cento سازمان پیمان مرکزی
axis of the bore محور مرکزی لوله
center of gravity axis محور ثقل مرکزی
inner city بخش مرکزی شهر
inner cities بخش مرکزی شهر
center وسط ونقطه مرکزی
GHQ مخفف ستاد مرکزی
vertical center line illusion خطای خط قائم مرکزی
the middlands استانهای مرکزی انگلستان
scandinavian defence دفاع متقابل مرکزی
central mass storage انباره انبوه مرکزی
cns دستگاه عصبی مرکزی
central tendency measures اندازههای گرایش مرکزی
central planning برنامه ریزی مرکزی
central processing unit واحد پردازش مرکزی
centre pawns پیادههای مرکزی شطرنج
centre counter defence دفاع متقابل مرکزی
central heating system دستگاه حرارت مرکزی
geocentric system دستگاه زمین مرکزی
heliocentric system دستگاه خورشید مرکزی
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
rimland حومه ناحیه مرکزی
precentral gyrus شکنج پیش مرکزی
one shot pump پمپ روغن مرکزی
multicenter binding پیوند چند مرکزی
geocentric دوران زمین مرکزی
central control panel تابلوی مرکزی کنترل
measures of central tendency اندازههای گرایش مرکزی
golds دایره مرکزی هدف
post offices اداره مرکزی پست
naves تالار مرکزی صحن
post office اداره مرکزی پست
heartlands منطقه مرکزی وحیاتی
heartland منطقه مرکزی وحیاتی
conurbations شهر مهم مرکزی
conurbation شهر مهم مرکزی
core هسته مرکزی مفتول
cores هسته مرکزی مفتول
centered وسط ونقطه مرکزی
centers وسط ونقطه مرکزی
centred وسط ونقطه مرکزی
gold دایره مرکزی هدف
nave تالار مرکزی صحن
downtown قسمت مرکزی شهر
centre وسط ونقطه مرکزی
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
keels ستون عرضی مرکزی ناو
Ivory Coast کرانهی مرکزی و غربی افریقا
directrix خط مرکزی منطقه اتش توپ
central railway station ایستگاه مرکزی راه اهن
central planning team تیم طرح ریزی مرکزی
x ring دایره مرکزی هدف تیراندازی
umbilical واقع در نزدیکی ناف مرکزی
geothermic وابسته به حرارت مرکزی زمین
geothermal وابسته به حرارت مرکزی زمین
king's yellow مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
organization of central american states سازمان دول امریکای مرکزی
osset اریایی نژادان قفقاز مرکزی
radian زاویه مرکزی قوس دایره
sweet spot قسمت مرکزی راکت یا چوب
geocentric دارای مرکزی در زمین زمینی
general posr office اداره مرکزی پست در لندن
pecans درخت گردوی امریکای مرکزی
keel ستون عرضی مرکزی ناو
high asia قسمت بلند و مرکزی امریکا
pecan درخت گردوی امریکای مرکزی
central food preparation facility کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
danish gambit گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
totalism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalitarianism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
statism تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
wing section بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
centralized آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
abneural واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
central air data مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
centered شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
C.I.A مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centers شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
cpu Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
balkline spot نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
centre شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
crom قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
centred شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
slovak نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com