Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (29 milliseconds)
English
Persian
lay
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
Other Matches
talk out
مطرح مذاکره قرار دادن
preset
قبلا چیدن و قرار دادن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicate
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
mounts
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mount
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
ammoniate
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
engarland
درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
cache memory
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
condemn
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
collated
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
caches
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
strings attached
<idiom>
تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
condemning
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
cache
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
condemns
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
treated
تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
ret
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
treat
تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
collate
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
treats
تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
utilizes
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
underpins
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
commented
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
to ingratite oneself
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
comment
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commenting
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
underpin
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpinned
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
putting
مطرح کردن
to touch upon
مطرح کردن
to touch on
مطرح کردن
to bring up
مطرح کردن
to raise
مطرح کردن
put
مطرح کردن
introduce
مطرح کردن
lays
مطرح کردن
set forth for discussion
مطرح کردن
to bring forth
مطرح کردن
propound
مطرح کردن
introducing
مطرح کردن
introduces
مطرح کردن
introduced
مطرح کردن
propounding
مطرح کردن
puts
مطرح کردن
tabling
مطرح کردن
tabled
مطرح کردن
table
مطرح کردن
bring up
مطرح کردن
propounds
مطرح کردن
lay
مطرح کردن
put forward
مطرح کردن
tables
مطرح کردن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
discuss
مطرح کردن گفتگو کردن
discussed
مطرح کردن گفتگو کردن
discusses
مطرح کردن گفتگو کردن
moot
مطرح کردن دادخواهی کردن
hold forth
مطرح کردن سخنرانی کردن
discussing
مطرح کردن گفتگو کردن
overture
کشف مطرح کردن
posing
: مطرح کردن گذاردن
posed
: مطرح کردن گذاردن
pose a question
سوال مطرح کردن
overtures
کشف مطرح کردن
raise a question
مطرح کردن سوال
to bring up
تقدیم یا مطرح کردن
poses
: مطرح کردن گذاردن
pose
: مطرح کردن گذاردن
To discuss a question with someone .
موضوعی را با کسی مطرح کردن
to put out of court
شایسته مطرح کردن ندانستن
obtruded
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruding
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
to put to the issue
بطور متنازع فیه مطرح کردن
obtrudes
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrude
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
set
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
declares
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
addresses
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
rehash
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashed
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashes
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
skive
چیدن قطع کردن
skived
چیدن قطع کردن
skives
چیدن قطع کردن
skiving
چیدن قطع کردن
cls
در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
plots
توط ئه چیدن رسم کردن
steeve
بار کردن تنگ هم چیدن
plotted
توط ئه چیدن رسم کردن
plot
توط ئه چیدن رسم کردن
collogue
توط ئه چیدن محرمانه گفتگو کردن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
to cull wool
پشم چیدن
[کندن و جمع آوری کردن]
disbud
غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
indenture
با قرار داداستخدام کردن
pre establish
از پیش بر قرار کردن
arrange
قرار گذاشتن سازمند کردن
reestablish
دوباره بر قرار یا تاسیس کردن
arranges
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranging
قرار گذاشتن سازمند کردن
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
arranged
قرار گذاشتن سازمند کردن
keep an appointment
قبول کردن قرار ملاقات
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
receive
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to impose a curfew
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
to veer and heul
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pays
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
introducing
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
statement
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
introduces
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagates
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
propagating
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
to adjust
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
connect
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
connects
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hire
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hiring
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
introduced
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hires
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagated
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
statements
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
introduce
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagate
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
locates
قرار دادن
placements
قرار دادن
make
قرار دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com