Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English
Persian
rendezvous
قرار ملاقات گذاشتن
tryst
قرار ملاقات گذاشتن
trysts
قرار ملاقات گذاشتن
make an appointment
قرار ملاقات گذاشتن
schedule an appointment
قرار ملاقات گذاشتن
Other Matches
appointments
قرار ملاقات وعده ملاقات
appointment
قرار ملاقات وعده ملاقات
trysts
قرار ملاقات
tryst
قرار ملاقات
date
[appointment]
قرار ملاقات
appointment
قرار ملاقات
appointed day
قرار ملاقات
assignations
قرار ملاقات واگذاری
assignation
قرار ملاقات واگذاری
appointed days
قرار های ملاقات
appointments
قرار های ملاقات
dates
[appointments]
قرار های ملاقات
miss an appointment
از دست دادن قرار ملاقات
keep an appointment
قبول کردن قرار ملاقات
I have a date with my fiandee.
با نامزدم قرار ملاقات دارم
fix someone up with someone
<idiom>
واسطه برای قرار ملاقات دونفر
blind dates
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind date
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
calendar program
ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
calendar program
ابزار نرم افزاری که به چندین کاربر اجازه بررسی قرار ملاقات ها وزمان بندیهای سایرین را میدهد
rescheduling
دوباره قرار گذاشتن
rescheduled
دوباره قرار گذاشتن
take out
<idiom>
باکسی قرار گذاشتن
reschedule
دوباره قرار گذاشتن
reschedules
دوباره قرار گذاشتن
arranging
قرار گذاشتن سازمند کردن
To have ( come to ) an arrangement with some one .
با کسی قرار ومدار گذاشتن
arranges
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranged
قرار گذاشتن سازمند کردن
arrange
قرار گذاشتن سازمند کردن
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
expose to rays
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
ems dispatch
تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
visits
ملاقات
visit
ملاقات
visited
ملاقات
visiting
ملاقات
linkup
ملاقات
caller
ملاقات کننده
callers
ملاقات کننده
revisit
ملاقات مجدد
resort
ملاقات مکرر
appointed day
وعده ملاقات
date
[appointment]
وعده ملاقات
resorts
ملاقات مکرر
conjuncture
ملاقات تصادفی
gang up
ملاقات کردن
meeting
ملاقات میتینگ
meetings
ملاقات میتینگ
meeting
ملاقات اجتماع
meetings
ملاقات اجتماع
meeter
ملاقات کننده
official meeting
ملاقات رسمی
stop by
<idiom>
ملاقات کردن
audiences
ملاقات رسمی
revisits
ملاقات مجدد
revisiting
ملاقات مجدد
concourses
محل ملاقات
concourse
محل ملاقات
audience
ملاقات رسمی
resorted
ملاقات مکرر
revisited
ملاقات مجدد
visiting hours
ساعات ملاقات
appointment
وعده ملاقات
appointments
وعده ملاقات
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
revisit
دوباره ملاقات کردن
revisiting
دوباره ملاقات کردن
obtain an appointment
وقت ملاقات گرفتن
revisits
دوباره ملاقات کردن
redezvous
رانده وو محل ملاقات
appointments
وعده های ملاقات
appointed days
وعده های ملاقات
revisited
دوباره ملاقات کردن
visitant
ملاقات کننده مهاجر
dates
[appointments]
وعده های ملاقات
writ of error
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
I'd like to see Mr. ...
من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
redezvous
وعده ملاقات اجتماع مجدد
meet
معرفی شدن به ملاقات کردن
meets
معرفی شدن به ملاقات کردن
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
It was a mere accident that we met.
ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
to arrive in good time
خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
lose touch with
<idiom>
از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
conference
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conferences
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
off balance
<idiom>
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
I dont mean to intrude .
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
sidekicks
تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
sidekick
تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
agendas
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agenda
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
countershaft
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
visit
ملاقات کردن زیارت کردن
visits
ملاقات کردن زیارت کردن
assemble
انجمن کردن ملاقات کردن
assembles
انجمن کردن ملاقات کردن
assembled
انجمن کردن ملاقات کردن
visited
ملاقات کردن زیارت کردن
redezvous
تلاقی کردن ملاقات کردن
getting on in years
پا به سن گذاشتن
infiltrated
گذاشتن
inculcated
پا گذاشتن
inculcates
پا گذاشتن
mislay
جا گذاشتن
inculcating
پا گذاشتن
mislaying
جا گذاشتن
mislays
جا گذاشتن
ti turn in
تو گذاشتن
infiltrates
گذاشتن
to pickle a rod for
گذاشتن
infiltrating
گذاشتن
infiltrate
گذاشتن
inculcate
پا گذاشتن
placement
گذاشتن
run home
جا گذاشتن
to trample on
گذاشتن
loads
گذاشتن
load
گذاشتن
to take in
تو گذاشتن
placing
گذاشتن
place
گذاشتن
apostrophize
گذاشتن
letting
گذاشتن
lets
گذاشتن
let
گذاشتن
To be gettingh on in years.
پا به سن گذاشتن
puts
گذاشتن
to run in
تو گذاشتن
putting
گذاشتن
places
گذاشتن
placements
گذاشتن
teasing
سر به سر گذاشتن
mislaid
جا گذاشتن
go on
<idiom>
گذاشتن
question answer
در صف گذاشتن
put
گذاشتن
lays
گذاشتن
leave
گذاشتن
to lay it on with a trowel
گذاشتن
misplace
جا گذاشتن
leaving
گذاشتن
take in
تو گذاشتن
lay
گذاشتن
cloisters
درصومعه گذاشتن
four horsemen
جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
juxtapose
پیش هم گذاشتن
regulater
قاعده گذاشتن
cloister
درصومعه گذاشتن
give as a pledge
گرو گذاشتن
hand down
به ارث گذاشتن
pledge
رهن گذاشتن
pledged
رهن گذاشتن
plight
گرو گذاشتن
pledging
رهن گذاشتن
grow a beard
ریش گذاشتن
putting a condition
شرط گذاشتن
put in pledge
گرو گذاشتن
embarking
درکشتی گذاشتن
hatches
تخم گذاشتن
set down
بزمین گذاشتن
exceeds
عقب گذاشتن
cupel
در بوته گذاشتن
cuple
در بوته گذاشتن
dew ret
زیرشبنم گذاشتن
invest
سرمایه گذاشتن
emplace
کار گذاشتن
enchase
در نگین گذاشتن
embark
درکشتی گذاشتن
hatched
تخم گذاشتن
hatch
تخم گذاشتن
encradle
درگهواره گذاشتن
enframe
درقاب گذاشتن
embarked
درکشتی گذاشتن
enshrine
درزیارتگاه گذاشتن
leather
چرم گذاشتن به
embarks
درکشتی گذاشتن
flyblow
تخم گذاشتن
pledges
رهن گذاشتن
juxtaposing
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing
پیش هم گذاشتن
juxtaposes
پهلوی هم گذاشتن
inshrine
درمزار گذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com