Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (45 milliseconds)
English
Persian
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
Search result with all words
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
Other Matches
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
stymie
قرار گرفتن
stand
قرار گرفتن
stymied
قرار گرفتن
lies
قرار گرفتن
stymieing
قرار گرفتن
lie
قرار گرفتن
lied
قرار گرفتن
stymies
قرار گرفتن
grades
در پایهای قرار گرفتن
surmounting
بالا قرار گرفتن
surmounts
بالا قرار گرفتن
surmounted
بالا قرار گرفتن
pew
درنیمکت قرار گرفتن
colocate
کنار هم قرار گرفتن
heel
در پاشنه قرار گرفتن
surmount
بالا قرار گرفتن
pews
درنیمکت قرار گرفتن
grade
در پایهای قرار گرفتن
emotionalize
تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
alignment
قرار گرفتن مناسب در صفحه
attitudes
حالت قرار گرفتن رفتار
snug
بطور دنج قرار گرفتن
bearing direction
جهت قرار گرفتن یاطاقان
alignment
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignments
قرار گرفتن مناسب در صفحه
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
equitant
رویهم قرار گرفتن برگها
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
in one's good books (graces)
<idiom>
موردعلاقه شخص قرار گرفتن
attitude
حالت قرار گرفتن رفتار
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
thermal exposure
در معرض حرارت قرار گرفتن
align
دریک ردیف قرار گرفتن
alignments
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
bears
درسمت قرار گرفتن در سمت
poise of head
وضع قرار گرفتن سر روی تن
target pattern
شکل قرار گرفتن هدف
bear
درسمت قرار گرفتن در سمت
to receive attantion
مورد توجه قرار گرفتن
haul defilade
تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
averages
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlapped
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
venation
ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
take cover
پشت جان پناه قرار گرفتن
overlap
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
averaging
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlaps
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
trifle
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
format
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
luggage compartment
محل قرار گرفتن جامه دان
formats
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
averaged
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
in situ
[قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
trifles
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
disposure
درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
succeeds
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeded
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeed
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
chop
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
pillow
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
pillows
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
battery groung pattern
وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
unwarned exposed
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
chopped
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
quivered
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivering
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quiver
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
finish style
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
textures
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
exposures
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
finish crossover
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
texture
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
exposure
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
cardinal points effect
اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
hang
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
align
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligned
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extension
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligning
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
formats
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
caban
طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
format
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
sprocket holes
مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
cover off
پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
lool
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
defective
خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
lays
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lay
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicate
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
mount
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mounts
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
pre establish
از پیش بر قرار کردن
indenture
با قرار داداستخدام کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
writ of error
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
arrange
قرار گذاشتن سازمند کردن
keep an appointment
قبول کردن قرار ملاقات
arranges
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranged
قرار گذاشتن سازمند کردن
reestablish
دوباره بر قرار یا تاسیس کردن
arranging
قرار گذاشتن سازمند کردن
inflame
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
to impose a curfew
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
engarland
درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
ammoniate
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
condemns
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
cache memory
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
treated
تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
condemning
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemn
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
treat
تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
strings attached
<idiom>
تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
treats
تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
cache
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
collated
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
caches
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
ret
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
collate
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
utilising
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
seize
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
underpin
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpins
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpinned
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
commenting
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
to ingratite oneself
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
commented
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
comment
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
to fill up
گرفتن تکمیل کردن
circle
گرفتن احاطه کردن
circling
گرفتن احاطه کردن
holds
جا گرفتن تصرف کردن
obtain
فراهم کردن گرفتن
fog
تیره کردن مه گرفتن
embraces
در بر گرفتن بغل کردن
embraced
در بر گرفتن بغل کردن
embracing
در بر گرفتن بغل کردن
obtains
فراهم کردن گرفتن
circles
گرفتن احاطه کردن
obtain
گرفتن یا دریافت کردن
hunt down
دنبال کردن و گرفتن
hold
جا گرفتن تصرف کردن
obtains
گرفتن یا دریافت کردن
obtained
فراهم کردن گرفتن
circled
گرفتن احاطه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com