Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (12 milliseconds)
English
Persian
to run into debt
قرض بالا آوردن
Search result with all words
procedural
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
document
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documented
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documenting
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
to buoy something
[up]
چیزی را بالا روی آب آوردن
to buoy something
[up]
چیزی را به میزان بالا آوردن
Other Matches
spinwriter
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
the clouds above
ابرهای بالا یا بالا سر
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
بد آوردن
carry out
به اجرا در آوردن
carry ineffect
به اجرا در آوردن
put inpractice
به اجرا در آوردن
actualize
به اجرا در آوردن
actualise
[British]
به اجرا در آوردن
To take into account (consideration).
بحساب آوردن
play-acting
ادا در آوردن
make something happen
به اجرا در آوردن
play-acts
ادا در آوردن
implement
به اجرا در آوردن
put ineffect
به اجرا در آوردن
acquire
به دست آوردن
acquire
بدست آوردن
To bring into existence .
بوجود آوردن
come by
<idiom>
بدست آوردن
fall on feet
<idiom>
شانس آوردن
tough break
<idiom>
بدبیاری آوردن
song and dance
<idiom>
دلیل آوردن
it never rains but it pours
<idiom>
چپ و راست بد آوردن
To cry out .
فریاد بر آوردن
To phrase.
به عبارت در آوردن
To show a deficit . To run short .
کسر آوردن
attenuation
بدست آوردن
to bring the water to the boil
آب را به جوش آوردن
obtain
به دست آوردن
vasbyt
تاب آوردن
To cite an example .
مثال آوردن
to bring something
آوردن چیزی
procure
به دست آوردن
to get
[hold of]
something
آوردن چیزی
get
به دست آوردن
find
به دست آوردن
conciliate
به دست آوردن
compass
به دست آوردن
achieve
به دست آوردن
abrade
سر غیرت آوردن
gain
به دست آوردن
to bring to the
[a]
boil
به جوش آوردن
realize
به دست آوردن
gains
بدست آوردن
carry into effect
به اجرا در آوردن
wring
به دست آوردن
gained
بدست آوردن
gain
بدست آوردن
holdout
دوام آوردن
holdouts
دوام آوردن
play-act
ادا در آوردن
play-acted
ادا در آوردن
put into effect
به اجرا در آوردن
win
به دست آوردن
woo
به دست آوردن
take
به دست آوردن
step
به دست آوردن
receive
به دست آوردن
apl
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
push someone's buttons
<idiom>
کفر کسی را در آوردن
play up to someone
<idiom>
با چاپلوسی سودبدست آوردن
To play the drunk . To start a drunken row.
مست بازی در آوردن
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
gun for something
<idiom>
بازحمت بدست آوردن
drive someone round the bend
<idiom>
جان کسی را به لب آوردن
put one's finger on something
<idiom>
کاملابه خاطر آوردن
luck out
<idiom>
خوش شانسی آوردن
in for
<idiom>
مطمئن بدست آوردن
To produce a witness.
دردادگاه شاهد آوردن
To stir the nation to action.
ملت را بحرکت در آوردن
To seek refuge ( shelter).
پناه آوردن ( بردن )
To score points.
امتیاز آوردن ( ورزش )
To mimic someone.
ادای کسی را در آوردن
to live through something
تاب چیزی را آوردن
retaking
دوباره به دست آوردن
retakes
دوباره به دست آوردن
retaken
دوباره به دست آوردن
retake
دوباره به دست آوردن
to give somebody an appetite
کسی را به اشتها آوردن
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
To put someone on his mettle . To rouse someone .
کسی را سر غیرت آوردن
to get
[hold of]
something
بدست آوردن چیزی
to bring something
بدست آوردن چیزی
to obtain something
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
گیر آوردن چیزی
to bring something
گیر آوردن چیزی
To process and treat something .
چیزی راعمل آوردن
metaphraze
به عبارت دیگر در آوردن
in luck
<idiom>
خوش شانسی آوردن
to bring to the same plane
[height]
به یک صفحه
[بلندی]
آوردن
to serve something
غذا
[چیزی]
آوردن
nose down
<idiom>
پایین آوردن دماغه
to take something into account
چیزی را در حساب آوردن
to bring back memories
خاطره ها را به یاد آوردن
write up
<idiom>
مقامی را به حساب آوردن
to disgrace oneself
خفت آوردن بر خود
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
turn (someone) on
<idiom>
به هیجان آوردن شخصی
He felt sick,. he fell I'll.
حال کسی را جا آوردن ( با کتک )
To draw someone out. To pump someone.
از کسی حرف در آوردن ( کشیدن )
To hold an official inquiry.
تحقیق رسمی بعمل آوردن
to overexert
زیاد به خود فشار آوردن
To know someone blind spots.
رگ خواب کسی را بدست آوردن
To bring someone to his senses
کسی راسر عیل آوردن
To hit a wining streak.
شانس آوردن ( درقمار وغیره )
To deliver (strike) a blow
ضربه زدن ( وارد آوردن )
parenting
پس انداختن و بار آوردن فرزند
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
capture
عمل بدست آوردن داده
rack one's brains
<idiom>
به مغز خود فشار آوردن
to bring somebody before the judge
کسی را در حضور قاضی آوردن
to bring the matter before a court
[the judge]
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
gain the ear
<idiom>
رگ خواب کسی را به دست آوردن
ring a bell
<idiom>
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
play down
<idiom>
ارزش چیزی را پایین آوردن
sound an alarm
زنگ خطر را به صدا در آوردن
capturing
عمل بدست آوردن داده
To turn (apple)to someone.
به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
To make ( find , get ) an opportunity .
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
round up
<idiom>
گرد هم آوردن ،جمع آوری
To obtain the desired result .
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
collects
بدست آوردن یا دریافت داده
collecting
بدست آوردن یا دریافت داده
give someone a good run for her money
<idiom>
رقابت شدید به وجود آوردن
captures
عمل بدست آوردن داده
collect
بدست آوردن یا دریافت داده
pull up
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
to have breakfast brought to your room
ناشتا را به اتاقتان
[در هتل]
آوردن
[بیاورند]
to launch a product with much fanfare
کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
to dig up
با به هم زدن
[جستجو کردن]
از خاک در آوردن
to stand the test
برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test of time
برای مدت زیاد دوام آوردن
To cut down expenses .
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
make good
<idiom>
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
keep the wolf from the door
<idiom>
نان بخور و نمیری گیر آوردن
to get somebody on the phone
<idiom>
کسی را پشت تلفن گیر آوردن
To put it in black and white . To commit some thing to paper .
روی کاغذ آوردن ( کتبی و رسمی )
brains
مغز کسی را در آوردن بقتل رساندن
To maki faces.
دهن کجی کردن ( ادا در آوردن )
analysis
بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
lose out
<idiom>
بد شانسی آوردن ،مقام نیاوردن ،باختن
take something into account
<idiom>
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
To take something to pieces.
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to get a good return on an investment
بازده سودمندی در سرمایه گذاریی بدست آوردن
learning curve
نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
rack one's brains
<idiom>
سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
To crane ones neck .
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
To drive someone up the wall.
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
to make somebody's blood boil
<idiom>
خون کسی را به جوش آوردن
[اصطلاح مجازی]
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
getting
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
to tax someone
[something]
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
to handle something
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
get
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
gets
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
to push your luck
[British English]
to press your luck
[American English]
زیاده روی کردن
[شورکاری را در آوردن]
[اصطلاح مجازی]
go-getter
<idiom>
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
make a living
<idiom>
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
to pull
[British E]
/ make
[American E]
a face
شکلک در آوردن
[به خاطر قهر بودن]
[اصطلاح روزمره]
copper mordant
دندانه سولفات مس جهت بوجود آوردن رنگ سبز
To move heaven and earth.
زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن )
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
scans
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scan
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
distributing
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributes
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
MIP mapping
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
distribute
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
high burst ranging
تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
galleries
لژ بالا
over
بالا
at a great age
در سن بالا یی
aweigh
بالا
highest
بالا
over-
بالا
above
در بالا
upside
بالا
upper limit
حد بالا
atop
بالا
in old age
[in great age]
در سن بالا
up there
ان بالا
up stairs
بالا
gallery
لژ بالا
high
بالا
overhead
سر بالا
headwater
بالا اب
up
بالا
upping
بالا
upper
بالا
ascendency
بالا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com