Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (30 milliseconds)
English	Persian
pool	قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled	قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools	قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
Other Matches
concentrate	تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating	تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrates	تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
centralized data processing	پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
concentration	تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations	تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrate	متمرکز کردن
centralised	متمرکز کردن
center	متمرکز کردن
centralising	متمرکز کردن
centralizing	متمرکز کردن
centralizes	متمرکز کردن
centralize	متمرکز کردن
concenter	متمرکز کردن
localizing	متمرکز کردن
localize	متمرکز کردن
localizes	متمرکز کردن
concentrates	متمرکز کردن
localising	متمرکز کردن
centralises	متمرکز کردن
localises	متمرکز کردن
concentrating	متمرکز کردن
concentrating	غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates	غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate	غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
focuses	متمرکز کردن توجه
focussed	متمرکز کردن توجه
focused	متمرکز کردن توجه
focalize	درکانون متمرکز کردن
focussing	متمرکز کردن توجه
focusses	متمرکز کردن توجه
focus	متمرکز کردن توجه
decentralization	غیر متمرکز کردن
concentrates	تمرکز کردن
concentrate	تمرکز کردن
concentrating	تمرکز کردن
monroe effect	اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
concenter	تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralised	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises	تمرکز دادن تمرکزی کردن
squiggles	در دهان قرقره کردن
squiggle	در دهان قرقره کردن
center	کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
centralising	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizes	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralised	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralises	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizing	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
hit the high spots <idiom>	روی نکته اصلی تمرکز کردن
localization	تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
click	گیر کردن قرقره ماهیگیری
clicked	گیر کردن قرقره ماهیگیری
clicks	گیر کردن قرقره ماهیگیری
condenser	الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
epitomising	متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizing	متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizes	متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises	متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized	متمرکز کردن مجسم کردن
epitomize	متمرکز کردن مجسم کردن
fixate	محکم کردن متمرکز کردن
epitomised	متمرکز کردن مجسم کردن
spooling	یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
concentrative	متمرکز
centralized	متمرکز
concentrator	متمرکز کننده
decentpalized	غیر متمرکز
focusses	متمرکز ساختن
fixed fire	اتش متمرکز
focussing	متمرکز ساختن
centrally planned economy	اقتصاد متمرکز
centralized system	نظام متمرکز
centralized lubrication	روغنکاری متمرکز
centralist socialism	سوسیالیسم متمرکز
centralizer	متمرکز کننده
intensive	پرقوت متمرکز
center drill	مته متمرکز
focuses	متمرکز ساختن
concentrated load	بار متمرکز
focused	متمرکز ساختن
concentrator	متمرکز شونده
focussed	متمرکز ساختن
focus	متمرکز ساختن
localized capacity	فرفیت متمرکز
centralized network configuration	ساختار شبکهای متمرکز
centralized oil shot system	روغنکاری متمرکز فشاری
center	متمرکز نقطه اتکاء
center grinding	دستگاه سنگ متمرکز
centralized planning	برنامه ریزی متمرکز
centeralized planning	برنامه ریزی متمرکز
decentralization	غیر متمرکز سازی
center lathe	ماشین تراش متمرکز
bundle	متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling	متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles	متمرکز کردن دسته کردن دسته
stigmatism	ننگ نور متمرکز در یک نقطه
hilar	متمرکز ونزدیک به ناف ومرکز
decentralized planning	برنامه ریزی غیر متمرکز
centralisation	تمرکز
concentration	تمرکز
concentrations	تمرکز
centralization	تمرکز
centering	تمرکز
focusing	تمرکز
yeep joung	تمرکز
totalism	رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalitarianism	رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
centers	تمرکز یافتن
centre	تمرکز یافتن
centralists	طرفدار تمرکز
centralist	طرفدار تمرکز
horizontal integration	تمرکز افقی
decentralization	عدم تمرکز
centred	تمرکز یافتن
totalitarianism	تمرکز گرایی
centered	تمرکز یافتن
automatic focusing	تمرکز خودکار
retain	تمرکز دادن
electron focusing	تمرکز الکترون
magnetic focusing	تمرکز الکترومغناطیسی
electromagnetic focusing	تمرکز الکترومغناطیسی
centering tool	ابزار تمرکز
concentative	تمرکز دهنده
degree of centralization	درجه تمرکز
data concentration	تمرکز داده
crossover	تمرکز نخستین
cost center	تمرکز هزینه
concentration ratio	نرخ تمرکز
concentration ratio	نسبت تمرکز
focalization	تمرکز در کانون
focusing coil	پیچک تمرکز
focusing control	تنظیم تمرکز
electrostatic focusing	تمرکز الکتروستاتیکی
retained	تمرکز دادن
retains	تمرکز دادن
cathexis	تمرکز روانی
center	تمرکز یافتن
retaining	تمرکز دادن
ionic focusing	تمرکز با گاز
center spuare	زاویه تمرکز
gas focusing	تمرکز با گاز
focusing magnet	مغناطیس تمرکز ده
concentration of fire	تمرکز اتش
visual focusing	تمرکز دیداری
concentrates	تمرکز دادن
concentrating	تمرکز دادن
line concentrator	تمرکز کننده خط
concentrate	تمرکز دادن
concentration	تمرکز عده ها
post deflection focusing	تمرکز پس از انحراف
period of concentration	زمان تمرکز
concentrations	تمرکز عده ها
stress concentration	تمرکز تنش
concentrates	تمرکز دادن تغلیظ
self focus	تنظیم تمرکز خودکار
bourrelet	ورم تمرکز گلوله
centralized design	طراحی تمرکز یافته
concentrate	تمرکز دادن تغلیظ
massing	تمرکز قوای جنگی
massing of fire	تمرکز دادن اتشها
concentration area	منطقه تمرکز اتش
masses	تمرکز قوای جنگی
decentralize	عدم تمرکز دادن
decentralizing	عدم تمرکز دادن
decentralising	عدم تمرکز دادن
decentralises	عدم تمرکز دادن
decentralised	عدم تمرکز دادن
decentralizes	عدم تمرکز دادن
mass	تمرکز قوای جنگی
concentrating	تمرکز دادن تغلیظ
critical concentration	میزان تمرکز بحرانی
reels	قرقره
chain block	قرقره
hasps	قرقره
reeling	قرقره
reeled	قرقره
block	قرقره
spools	قرقره
hank	قرقره
hanks	قرقره
reel	قرقره
spool	قرقره
blocks	قرقره
blocked	قرقره
hasp	قرقره
pulley	قرقره
grouse	با قرقره
bobbin	قرقره
groused	با قرقره
grouses	با قرقره
pulleys	قرقره
grousing	با قرقره
wharve	قرقره
bobbins	قرقره
pully	قرقره

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com