Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
fanner
قرقی یا باز کوچک باد زننده
Other Matches
tickler
بهم زننده تحریک کننده قمقمه کوچک
sparrow hawk
قرقی
concussive
ضربت زننده صدمه زننده
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
increment
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increments
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board
تخته کوچک برای موجهای کوچک
jigger
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
garish
زننده
clappers
کف زننده
repeller
زننده
shuffler
زننده
squalid
زننده
percutient
زننده
odoriferous
زننده
nippy
زننده
clapper
کف زننده
striking
زننده
pungent
زننده
water repellent
پس زننده اب
beater
زننده
repellents
زننده
scabrous
زننده
repercussive
پس زننده
nasty
زننده
nastiest
زننده
nastier
زننده
mordant
زننده
nasties
زننده
strikingly
زننده
knockers
زننده
knocker
زننده
tart
زننده
applauder
کف زننده
starring
زننده
staring
زننده
hideous
زننده
nauseam
زننده
biting
زننده
acrid
زننده
unlovely
زننده
pinching
زننده
stinking
زننده
strikers
زننده
striker
زننده
forbidding
زننده
pit a pat
زننده
repellent
زننده
prickling
زننده
loathful
زننده
vile
زننده
viler
زننده
vilest
زننده
bitten
زننده
wetter
نم زننده
tarts
زننده
acrimonious
زننده
poignant
زننده
loathsome
زننده
sharp
زننده زیرک
ad nauseam
بسیار زننده
gaunt
زننده ساختن
sharpest
زننده زیرک
sharps
زننده زیرک
scintillating
جرقه زننده
bubblier
جوش زننده
gaunt
زننده بی ثمر
caller
صدا زننده
tacker
میخ زننده
accuser
تهمت زننده
strider
گام زننده
accusers
تهمت زننده
fizzy
جوش زننده
staring red
قرمز زننده
sourish
به ترشی زننده
appellant
تهمت زننده
glare
روشنایی زننده
glared
روشنایی زننده
glares
روشنایی زننده
accusant
تهمت زننده
tacker
کوک زننده
repugnant
تنفرانگیز زننده
callers
صدا زننده
beater
کتک زننده
scarifier
تیغ زننده
scintillant
جرقه زننده
scintillator
جرقه زننده
seasoner
چاشنی زننده
seasoner
ادویه زننده
shackler
بخو زننده
acrimoniousness
سخن زننده
shouter
فریاد زننده
slumberer
چرت زننده
trudger
قدم زننده
spicily
بطور زننده
puddler
بهم زننده
knotter
گره زننده
napper
چرت زننده
estimator
تخمین زننده
howler
جیغ زننده
howlers
جیغ زننده
pacer
گام زننده
picky
ضربه زننده
pickiest
ضربه زننده
pickier
ضربه زننده
flagellator
تازیانه زننده
cornerman
زننده کرنر
coruscant
برق زننده
lasher n
سد شلاق زننده
dozer
چرت زننده
disturber
برهم زننده
libelant
تهمت زننده
libellant
تهمت زننده
kicker
زننده ضربه با پا
malodor
بوی زننده
crying
جار زننده
flogger
تازیانه زننده
inveigler
گول زننده
flogger
زننده شلاق
flagellator
شلاق زننده
bubbliest
جوش زننده
galssy
بی نور زننده
germinant
جوانه زننده
bubbly
جوش زننده
revolting
بهم زننده
gasper
نفس زننده
pricker
سیخ زننده
garishly
بطور زننده
pertubative
برهم زننده
calumniator
افترا زننده
harsh
ناگوار زننده
catterer
چهچه زننده
harsher
ناگوار زننده
harshest
ناگوار زننده
repulsive
زننده تنفراور
calumnious
تهمت زننده
knobble
برامدگی کوچک گره کوچک
pannikin
لیوان کوچک پیمانه کوچک
inoffensively
بی انکه زننده باشد
indign
زننده بدون استحقاق
invection
سخن سخت زننده
fulsome
زننده اغراق امیز
incisive speech
سخن تند یا زننده
reddish
مایل بسرخی زننده
sewers
اگو بخیه زننده
swatter
ضربت سخت زننده
stench
بوی زننده تعفن
stenches
بوی زننده تعفن
lurid
کم رنگ وپریده زننده
greeny
بسبزی زننده سبزفام
sewer
اگو بخیه زننده
hydromancer
تفال زننده بوسیله اب
luridly
کم رنگ وپریده زننده
rakish
فاجر جلف و زننده
poignantly
بطور تیزیا زننده
mawkish
بطور زننده احساساتی
repulsively
بطور زننده یا دافع
pungently
بطور زننده یا تند
rankly
بطور زننده یابدبو
fetid
دارای بوی زننده
trusser
چوب بست زننده
boiling
جوش زننده خشمناک
prank
شوخی زننده تزئین کردن
deceptive
گول زننده فریب امیز
wheeler
دور زننده چرخ دار
stirring
بهم زننده هیجان اور
smacking
سیلی زننده خوش طعم
pranks
شوخی زننده تزئین کردن
harsh color
رنگ تند و ناملایم و زننده
sharp tongued
بکار برنده سخنان زننده
loathly
زننده بطور نفرت انگیز
pranksters
کسیکه شوخی زننده کند
prankster
کسیکه شوخی زننده کند
lunger
ضربت زننده جهش کننده
compound riposte
ضد حمله با یک یا دو حرکت گول زننده
nippingly
بطور زننده یا طعنه امیز
inside of the foot kick
بغل پای ضربه زننده
smacker
سیلی زننده خوش طعم
broiler
بهم زننده جوجه یا پرنده کبابی
out flanking
دور زننده احاطه کننده جناح
volleyer
زننده توپ در هوا قبل ازبرخورد با زمین
applet
1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
typeball
یک عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کاراکترهای قابل استفاده میباشد
small scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small-scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
storage
1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
davit
جرثقیل کوچک جرثقیل کوچک قایق
pit a pat
بال بال زننده تپیدن
incisively
بطور نافذ بطور زننده
pillule
حب کوچک
canis minor
سگ کوچک
exiguousness
کوچک
canis minoris
سگ کوچک
micros
کوچک
pilule
حب کوچک
pipsqueaks
کوچک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com