English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (6 milliseconds)
English Persian
To switch on the old charm. To act coquettishly . To be coy قر و غمزه آمدن [دلربائی کردن]
Search result with all words
To make eyes. چشم و ابرو آمدن (نازو غمزه ).
Other Matches
get off <idiom> پایین آمدن یا بیرون آمدن از (اتوبوس ،قطار)
coquetry غمزه
oeillade با چشم غمزه کردن
The climate of Europe desnt suit me. حال آمدن ( بهوش آمدن )
oeillade با کرشمه نگاه کردن غمزه
la-di-da نازو غمزه در حرف زدن
ogling نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن
ogles نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن
ogled نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن
ogle نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن
To stretch . to be elastic . کش آمدن
To be overpowered. از پا در آمدن
lapse به سر آمدن
to be valid به شمار آمدن
to turn out badly بد از آب در آمدن [داستانی]
to go wrong بد از آب در آمدن [داستانی]
to shoot one's mouth off <idiom> لاف آمدن
to get back on one's feet به حال آمدن
To come into existence . بوجود آمدن
show-off <idiom> قپی آمدن
to proceed پیش آمدن
to water [of eyes] اشک آمدن
come on strong <idiom> فائق آمدن
up <adv.> به بالا [آمدن]
To be on (come to )the booil. جوش آمدن
To overpower. To overcome . To vanquish. To win. غالب آمدن
To back down . کوتاه آمدن
to come to a boil به جوش آمدن
to come round [around] <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
precede پیش از چیزی آمدن
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
To stop being adamant (unyielding). از خر شیطان پائین آمدن
belly flop با شکم فرود آمدن
To get the better of someone . To defeat someone . بر کسی غالب آمدن
to rain cats and dogs سنگ ازآسمان آمدن
With the onset of summer. .با آمدن (فرارسیدن )تابستان
precedes پیش از چیزی آمدن
belly flops با شکم فرود آمدن
resurface دوباره به سطح آمدن
to come to oneself <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to become conscious به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to come dressed in your wedding finery با لباس عروسی آمدن
to unfold از آب در آمدن [اصطلاح مجازی]
resurfaces دوباره به سطح آمدن
resurfaced دوباره به سطح آمدن
to come to <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
To be punctual . To be on time . سر وقت آمدن ( بودن )
get over something <idiom> فائق آمدن برمشکلات
run over <idiom> فائق آمدن برچیزی
sweep off one's feet <idiom> بر احساسات فائق آمدن
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
to look well تندرست به نظر آمدن
to near something نزدیک آمدن به چیزی
born with a silver spoon in one's mouth <idiom> باثروت به دنیا آمدن
bite the bullet <idiom> فائق آمدن بر مشکلات
call for someone <idiom> آمدن وبردن کسی
To lodge a complaint . درمقام شکایت بر آمدن
to approach something نزدیک آمدن به چیزی
to dislike somebody [something] بدش آمدن از کسی [چیزی]
to go towards [British E] / toward [American E] somebody نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
to go up to somebody [something] نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
to approach somebody [something] نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
To come out of oness shell. از جلد ( لاک ) خود در آمدن
to be into somebody [something] <idiom> از کسی [چیزی] خوششان آمدن
dime a dozen <idiom> آسان بدست آمدن ،عادی
to come straight to the point <idiom> مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
To be born with a silver spoon in ones mouth . درناز ونعمت بدنیا آمدن
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
to come around [American E] [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to come round [British E] [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to recover consciousness [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to regain consciousness [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to hatch out [egg] بیرون آمدن جوجه [از تخم]
To climb down. پایین آمدن ( از کوه ،نردبان وغیره )
Out of frying pan into the fire. <proverb> از ماهیتابه در آمدن وبه آتش در افتادن .
waltz off with <idiom> فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
To have design on someone . To malign someone . برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
To dismount from a horse(bicycle). از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
to look at نگاه کردن به [نگریستن به] [به نظر آمدن]
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره]
His coming here was quite accidental. آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
de minimis exception به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
to look [feel] like a million dollars بسیار زیبا [به نظر آمدن] بودن [اصطلاح روزمره]
tide (someone) over <idiom> کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
To alight from a bus(tarin,car). پایین آمدن (پیاده شدن از اتوبوس .قطار و اتو مبیل )
warp tension کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
warp patterning طراحی با تار [گاه با استفاده از تارهای رنگی و یا تارهای با ظرافت متفاوت از تار جهت بوجود آمدن جلوه های متفاوت در فرش استفاده می شود.]
over dyeing [رنگرزی الیاف رنگ شده با دو رنگ متفاوت جهت به دست آمدن رنگ سوم. بطور مثال رنگرزی الیاف آبی با رنگینه زرد جهت سبز شدن الیاف.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com