Dictiornary-Farsi | قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
swiple	قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید


Other Matches

shank	ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
wheat	گندم
centaurea	گل گندم
corn flower	گل گندم
grain	یک گندم
cornflower	گل گندم
cornflowers	گل گندم
cash crops	گندم جو
moory	گندم گون
bran	پوست گندم
husker	گندم پاک کن
musteline	گندم گون
buck wheat	گندم سیاه
french wheat	گندم سیاه
saracen corn	گندم سیاه
pug	خاشاک گندم
parched corn	گندم بریان
pugs	خاشاک گندم
jointworm	کرم گندم
buckwheat	گندم سیاه
wheaten bread	نان گندم
wheaten	برنگ گندم
wheaten	وابسته به گندم
wheatgerm	گیاهک گندم
wheatgerm	جنین گندم
wholewheat	گندم خالص
wheat rust	زنگ گندم
wheat chaff	کاه گندم
wholewheat	گندم ناب
wheat bread	نان گندم
tawny	گندم گون
parched corn	گندم برشته
to winnow the grain	گندم راباددادن
flail	گندم کوب
flailing	گندم کوب
crapped	گندم سیاه
wheatear	سنبله گندم
corn weevil	شپشه گندم
cornmeal	ارد گندم
crapping	گندم سیاه
flailed	گندم کوب
sheaf	دسته گندم
tawniness	گندم گونی
flails	گندم کوب
crap	گندم سیاه
corn field	گندم زار
tawniest	گندم گون
tawnier	گندم گون
grain rust	زنگ گندم
grain field	گندم زار
frit fly	مگس گندم
corn chandler	گندم فروش
gluten	ماده چسبنده گندم
sheaf	دسته یابافه گندم
wheatgerm	آرد مغز گندم
bunt	ناخوشی قارچی گندم
wheat stack	خرمن کومه گندم
weevil	سوسه شپشه گندم
groats	گندم یاجوپوست کنده
the wheat was scanted	گندم را کم کم بیرون دادند
weevils	سوسه شپشه گندم
hessian fly	حشره گندم خوار
loose smut	بیماری زنگ گندم
ptisan	گندم پوست کنده
whole wheat	ساخته شده از گندم ساییده
polygonaceous	وابسته به تیره گندم سیاه
marabout	ادم سبزه یا گندم گون
rye	گندم سیاه مرد کولی
marabou	ادم سبزه یا گندم گون
basic crops	محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
wheat eel	کرم کوچک انگل گندم و علوفه
wheatworm	کرم کوچک انگل گندم و علوفه
harvest mouse	یکجورموش که درساقههای گندم لانه میکند
groat	بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
sloe gin	عرق گندم که دارای اب میوه گوجه باشد
breadstuff	مواد نان مانند گندم و ارد و غیره
emmer	نوعی گندم سرخ بنام شعیر ابلیس
hard wheat	گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
wheat germ	گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
red reg	چیزی که موجب خشم وبرانگیختگی گرد د یکجورزنگ در گندم
manchet	قرص نام ساخته شده از گندم اعلی وخالص
it was eaten	خورده شد
irriguous	اب خورده
eaten	خورده
little	خورده
plicated	چین خورده
corrodible	خورده شدنی
deluded	فریب خورده
fretted by rust	زنگ خورده
kaput	کاملا شک ست خورده
cleft	ترک خورده
callous	پینه خورده
carious	کرم خورده
patsy	فریب خورده
crackly	چین خورده
grubbier	کرم خورده
grubbiest	کرم خورده
grubby	کرم خورده
engrained	پینه خورده
dehiscent	ترک خورده
folded picture	تصویر تا خورده
moth-eaten	بید خورده
puckery	چین خورده
crossed out	قلم خورده
crimpled	چوروک خورده
hammer hard	چکش خورده
corrosion	خورده شدن
butt welded	از سر جوش خورده
picked	کلنگ خورده
mildewy	باد خورده
distempered	بهم خورده
dislocated	بهم خورده
cancelled	قلم خورده
maggoty	کرم خورده
kinky	گره خورده
worm-eaten	کرم خورده
eaten	خورده شده
jiggly	تکان خورده
mussy	بهم خورده
kinky	پیچ خورده
clefts	ترک خورده
turkey	شکست خورده
turkeys	شکست خورده
on oath	قسم خورده
clift	ترک خورده
belly pinched	گرسنگی خورده
aggresive	خورده شده
moth eaten	بید خورده
messy	بهم خورده
tetched	بهم خورده
failures	شکست خورده
failure	شکست خورده
thrawart	پیچ خورده
brushed	شانه خورده
wound	پیچ خورده
wounding	پیچ خورده
wounds	پیچ خورده
craven	شکست خورده
twisty	پیچ خورده
conglomerates	به هم جوش خورده
conglomerate	به هم جوش خورده
indisposed	بهم خورده
worm eaten	کرم خورده
writhen	پیچ خورده
stamped	تمبر خورده
writhen	تاب خورده
withered	چروک خورده
underdog	سگ شکست خورده
vermiculate	کرم خورده
teched	بهم خورده
stickit	شکست خورده
symphsis	عضوجوش خورده
starveling	گرسنگی خورده
underdogs	سگ شکست خورده
portions	قسمتی
partite	قسمتی
triploidy	سه قسمتی
portion	قسمتی
triplex	سه قسمتی
deep dyed	زیاد رنگ خورده
beaten	چکش خورده فرسوده
cat gets one's tongue <idiom>	گربه زبونش را خورده
it is sufficiently stamped	کم تمبر خورده است
Are you daft ?	مگر مغز خر خورده ای ؟
inure or en	پینه خورده کردن
foul anchor	لنگر تاب خورده
grounded	توپ به زمین خورده
certified public accountant	حسابدار قسم خورده
common ashlar	سنگ چکش خورده
to be fooled	فریب خورده بودن
bound barrel	لوله تاب خورده
Today I took laxatives.	امروز مسهل خورده ام.
i have caught a thorough chill	سرمای حسابی خورده ام
indurate	پینه خورده کردن
interwrought	بهم جوش خورده
cut in	چاک خورده شکافته
to be deluded	فریب خورده بودن
chartered accountant	حسابدار قسم خورده
spun glass	شیشه تاب خورده
thraw	پیچ خورده دررفته
patsy	شخص گول خورده
lost	شکست خورده گمراه
rolled glass	شیشه نورد خورده
rolled iron or steel	فولاد نورد خورده
rolled profile	نیمرخ نورد خورده
sclerous	متصلب پینه خورده
seared conscience	وجدان پینه خورده
rancid	باد خورده فاسد
chiseled	چوب اسکنه خورده
impacted	باهم جوش خورده
I have a cold.	من سرما خورده ام. [پزشکی]
chiselled	چوب اسکنه خورده
wrounght iron mill bar	اهن جوش خورده
weldment	چیز جوش خورده
These shoes dont fit me.	زنگ مدرسه خورده
leg	قسمتی از مسابقه
spirit	حمیت قسمتی
spirit de corps	روحیه قسمتی
split second	قسمتی از ثانیه
double cloister	راهرو دو قسمتی