Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
ding
قسمت اسیب دیده تخته موج
Other Matches
cauliflowr ear
گوش اسیب دیده
injured muscle
عضله اسیب دیده
brain injured
اسیب دیده مغزی
damaged shipments
کالاهای اسیب دیده
suffering economy
اقتصاد اسیب دیده
battlefield evacuation
تخلیه پرسنل اسیب دیده
nerved
قطع عصب پای اسیب دیده اسب
disabled list
فهرست بازیگران اسیب دیده ومحروم از چند بازی
short round
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
put down
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
put-down
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
put-downs
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
keloid or cheloid
یکجو ربرامدگی درپوست که درجای اسیب دیده پیدا میشود
tails
قسمت عقبی تخته موج
tail
قسمت عقبی تخته موج
tailblock
قسمت عقبی تخته موج
tailed
قسمت عقبی تخته موج
belly
قسمت زیر تخته بسکتبال
bellies
قسمت زیر تخته بسکتبال
trim
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trims
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
pathologist
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologists
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
multi board computer
کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
lee board
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
stopboard
تخته مستطیل پشت چاله پرش با نیزه تخته لبه دایره پرتاب وزنه
board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
daughter board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیستم وصل میشود
boarded
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
boarded
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
plywood
تخته لایی تخته چند لا
planking
تخته پوشی تخته بندی
notice board
1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
expansion slots
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
bare board
تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
plank
تخته تخته کردن
NIC
تخته جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. تخته داده کامپیوتر را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند که در امتداد در کابل شبکه ارسال خواهد شد
weather board
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
injury
اسیب
inconvenience
اسیب
head injury
اسیب سر
lesion
اسیب
torts
اسیب
inconvenienced
اسیب
inconveniences
اسیب
inconveniencing
اسیب
damage
اسیب
what impaired his reputation
وی اسیب زد
to escape with life and limb
بی اسیب
tort
اسیب
lesions
اسیب
teen
اسیب
pathology
اسیب
harming
اسیب
traumatic
اسیب زا
harmed
اسیب
trauma
اسیب
harm
اسیب
harms
اسیب
traumas
اسیب
marred
اسیب زدن
marred
اسیب رساندن
marring
اسیب رساندن
vulnerability
اسیب پذیری
traumatic experience
تجربه اسیب زا
impaired
اسیب زدن
impairing
اسیب زدن
impairs
اسیب زدن
harm
اسیب رساندن
harmed
اسیب رساندن
harming
اسیب رساندن
marring
اسیب زدن
mar
اسیب زدن
mar
اسیب رساندن
crippling
اسیب دیدن
damage control
اسیب گیری
pathological
اسیب شناختی
injury
اسیب خسارت
damage
اسیب دیدن
vulnerable
اسیب پذیر
cripples
اسیب دیدن
brain injury
اسیب مغزی
psychic trauma
اسیب روانی
endamage
اسیب رساندن
pathology
اسیب شناسی
harms
اسیب رساندن
cripple
اسیب دیدن
birth injury
اسیب تولد
crippled
اسیب دیدن
brain damage
اسیب مغزی
traumatism
اسیب دیدگی
injuring
اسیب زدن
deleterious
اسیب رسان
injure
اسیب زدن
damaging
اسیب اور
harmavoidance
اسیب گریزی
injurious
اسیب رسان
pathologist
اسیب شناس
i hurt my self
اسیب دیدم
pathologists
اسیب شناس
invulnerability
اسیب ناپذیری
impair
اسیب زدن
break down
اسیب دیدن
traumatophobia
اسیب هراسی
out of harm's way
دوراز اسیب
nobbeing
اسیب رسان
tennis elbow
اسیب ارنج
injures
اسیب زدن
it injured his hands
بدستهایش اسیب زد
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
irreversible damage
اسیب جبران ناپذیر
it will injure his prestige
به حیثیت او لطمه یا اسیب زد
social pathology
اسیب شناسی اجتماعی
vulnerable
درمعرض اسیب در معرض
damage control party
گروه اسیب گیر
damage density
چگالی اسیب رسانی
persecution delusion
هذیان گزند و اسیب
delusion of persecution
هذیان گزند و اسیب
psychopathology
اسیب شناسی روانی
vulnerability
قابلیت اسیب پذیری
psychopathologist
اسیب شناس روانی
susceptibility
درمعرض اسیب بودن
neuropathologist
اسیب شناس اعصاب
mar
صدمه زدن اسیب
organic brain syndrome
نشانگان اسیب مغزی
graphopathology
اسیب شناسی خط شناختی
hurt
اسیب زدن به ازردن
he was proof against harm
اسیب بردار نبود
marring
صدمه زدن اسیب
hurts
اسیب زدن به ازردن
hurts
خسارت رساندن اسیب
vulnerable area
منطقه اسیب پذیر
pathologic
وابسته به اسیب شناسی
marred
صدمه زدن اسیب
obs
نشانگان اسیب مغزی
i hurt my finger
انگشتم اسیب دید
hurt
خسارت رساندن اسیب
hurting
خسارت رساندن اسیب
hurting
اسیب زدن به ازردن
adventitious deafness
ناشنوایی اسیب زاد
eye water
اب دیده
eyeing
دیده
eyes
دیده
eying
دیده
eye
دیده
repetitive stress injury
اسیب ناشی از فشار تکراری
phytopathologic
وابسته به اسیب شناسی گیاهان
traumatic neurosis
روان رنجوری اسیب زاد
traumatic delirium
روان اشفتگی اسیب زاد
psychopathology
علم اسیب شناسی روانی
trauma
ضربه روحی روان اسیب
traumatic psychosis
روان پریشی اسیب زاد
the victims of the earthquake
اسیب دیگان از زمین لرزه
vulnerable area
منطقه اسیب پذیری هدف
traumas
ضربه روحی روان اسیب
elizur's test for organicity
ازمون اسیب مغزی الیزور
minimal brain damage
کمترین اسیب مغزی موثر
shuttles
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled
بمباران قسمت به قسمت
shuttle
بمباران قسمت به قسمت
shuttle
راهپیمائی قسمت به قسمت
parts per million
قسمت در میلیون قسمت
shuttles
بمباران قسمت به قسمت
throttled
عبور قسمت به قسمت
throttle
عبور قسمت به قسمت
to sell in lots
قسمت قسمت فروختن
throttling
عبور قسمت به قسمت
throttles
عبور قسمت به قسمت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com