Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
whitewater
قسمت اشفته موج شکسته
Other Matches
telescopic
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
inquiet
اشفته
messy
اشفته
berserk
اشفته
frenzied
اشفته
chaotic
اشفته
disturbed
اشفته
tumultuary
اشفته
upsetting
اشفته
upset
اشفته
upsets
اشفته
turbulant
اشفته
turbulent
اشفته
garbled
اشفته
perturbate
اشفته
flickering
اشفته
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
berserker
اشفته ازجادررفته
distempered
اشفته ناخوش
embrangle
اشفته کردن
roil
اشفته کردن
puzzleheaded
اشفته خیال
word salad
اشفته گویی
pertub
اشفته کردن
to put in a flutter
اشفته کردن
over anxious
اشفته مضطرب
phrenetic
شوریده اشفته
higgledy piggledy
اشفته ونامرتب
vexatious
اشفته مضطرب
turbulent flow
جریان اشفته
frenetic
اتشی اشفته
sleave
وضع اشفته
disordered
بی ترتیب اشفته
dishevelled
اشفته نامرتب
embroil
اشفته کردن
embroiled
اشفته کردن
embroiling
اشفته کردن
puzzling
اشفته کردن
puzzles
اشفته کردن
puzzle
اشفته کردن
embroils
اشفته کردن
unsettled
اشفته مختل
mess
اشفته کردن
messes
اشفته کردن
harrows
اشفته کردن
fouls
نخ ماهیگیری اشفته
foulest
نخ ماهیگیری اشفته
disheveled
اشفته نامرتب
fouler
نخ ماهیگیری اشفته
fouled
نخ ماهیگیری اشفته
foul
نخ ماهیگیری اشفته
harrow
اشفته کردن
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
furibund
اشفته ازجادر رفته
to be in a flutter
سراسیمه یا اشفته بودن
burbling
جریانهای گردابی و اشفته درسیال
distractedly
اشفته وار ازروی حیرت
burbles
جریانهای گردابی و اشفته درسیال
burbled
جریانهای گردابی و اشفته درسیال
burble
جریانهای گردابی و اشفته درسیال
whitewater racing
مسابقه در مسیر اشفته رودخانه
pies
چیز اشفته ونامرتب درهم ریختن
pie
چیز اشفته ونامرتب درهم ریختن
snafu
اشفته بودن درهم وبرهم کردن
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
flea flicker
پاس اشفته برای گیج کردن حریف
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shaky
شکسته
shakiest
شکسته
heartbroken
دل شکسته
downhearted
دل شکسته
wrecked
شکسته
broken-hearted
<adj.>
دل شکسته
cursive
خط شکسته
fragmentary
شکسته
disrupted
شکسته
heart broken
دل شکسته
heartsick
دل شکسته
in pieces
شکسته
broken
شکسته
fragmental
شکسته
shakier
شکسته
fracted
شکسته
running hand
خط شکسته
zigzag
شکسته
zigzagging
شکسته
zigzags
شکسته
zigzagged
شکسته
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
pointed bracket
پرانتز شکسته
angle bracket
پرانتز شکسته
deject
دل شکسته کردن
bone setter
شکسته بند
bonesetter
شکسته بند
bone setting
شکسته بندی
a broken arm
بازوی شکسته
shards
کوزه شکسته
chevron
پرانتز شکسته
crushed stone
سنگ شکسته
cauliflower ear
گوش شکسته
shard
کوزه شکسته
castway
کشتی شکسته
shatters
قطعات شکسته
broken stone
سنگ شکسته
ballast
مصالح شکسته
taxis
شکسته بندی
broken
<adj.>
شکسته
[دستگاهی]
doddered
شکسته سست
shatter
قطعات شکسته
wrecked
کشتی شکسته
broken
شکسته شده
distort
شکسته شدن
fracturing
سطح شکسته
fractures
سطح شکسته
fractured
سطح شکسته
fracture
سطح شکسته
distorts
شکسته شدن
split screen
صفحه شکسته
split-screen
صفحه شکسته
sherd
کوزه شکسته
osteopathist
شکسته بند
wrech
کشتی شکسته
haken kreuz
صلیب شکسته
framentary
شکسته ناقص
puncturing
شکسته شدن
punctures
شکسته شدن
punctured
شکسته شدن
puncture
شکسته شدن
fyloft
صلیب شکسته
german giant swing
افتاب شکسته
giant circle
افتاب شکسته
to run upon the rocks
شکسته شدن
orthopedics
شکسته بندی
orthopaedics
شکسته بندی
cold short
شکسته سرد
raddled
شکسته شده
hot short
شکسته گرم
flinders
قطعات شکسته
modesty
شکسته نفسی
red short
شکسته سرخ
shipwrecks
کشتی شکسته شدن
shipwrecked
کشتی شکسته شدن
shipwreck
کشتی شکسته شدن
refract
شکسته شدن نور
splint
وسایل شکسته بندی
infirmly
بطور علیل یا شکسته
jargon
سخن دست و پا شکسته
zircon
سخن دست و پا شکسته
refracted
شکسته شدن نور
refracting
شکسته شدن نور
refracts
شکسته شدن نور
pulled
شکسته شده افتاده
splint
چوب شکسته بندی
agmatology
علم شکسته بندی
ballast
شن ریزی مصالح شکسته
brokenly
بطور شکسته یا بریده
cast away
کشتی شکسته مطرود
stone ballast
مصالح شکسته سنگی
chippings
سنگ شکسته ریز
potsherd
تکه سفال شکسته
broken hardening
سخت گردانی شکسته
humblest
شکسته نفسی کردن
humble
شکسته نفسی کردن
fragmentarily
بطور شکسته یا ناقص
broken english
انگلیسی دست و پا شکسته
to humble oneself
شکسته نفسی کردن
brick ballast
مصالح شکسته اجری
bowed down by grief
شکسته شده ازغم
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
wrech
شکسته یا خراب شدن کشتی
to be humbled
احساس شکسته نفسی کردن
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
The socket is broken.
پریز برق شکسته است.
In my broken English .
با انگلیسی دست وپا شکسته ام
swastika
صلیب شکسته المان نازی
to feel humbled
احساس شکسته نفسی کردن
plaster casts
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster cast
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com