English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
dermis قسمت حساس وعروقی میان پوست
Other Matches
mesoderm میان پوست
mesoblast میان پوست جنین
hip قسمت میان ران وتهیگاه
crown of the caves way قسمت میان سنگ فرش)
hips قسمت میان ران وتهیگاه
internode قسمت میان دو بندیا مفصل
antistatic mat پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
subcutis عمیق ترین قسمت زیر پوست
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
tentacle شاخک حساس ریشه حساس
tentacles شاخک حساس ریشه حساس
sensitive to corrosion حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
endermic انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
dermatological مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
futtock میان چوب میان تیر
intervenient در میان اینده واقع در میان
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
skinning پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned پوست کندن با پوست پوشاندن
skins پوست کندن با پوست پوشاندن
skin پوست کندن با پوست پوشاندن
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
slough پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
peels پوست انداختن پوست
peel پوست انداختن پوست
tegumnentum پوست طبیعی پوست
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
susceptive حساس
exquisite حساس
sentimental حساس
supersensitive حساس
elastic حساس
elastic demand حساس
sensate حساس
feisty حساس
prominent حساس
tender حساس
thin skinned حساس
critical حساس
sharp nosed حساس
acute حساس
sensor حساس
sensitive clay رس حساس
techy حساس
activator حساس گر
tenderest حساس
sensitive حساس
alive حساس
tendering حساس
vigilant حساس
tendered حساس
passible حساس
key <adj.> حساس
delicate حساس
ticklish حساس
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
throttles عبور قسمت به قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
throttled عبور قسمت به قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
key terrain زمین حساس
key position شغل حساس
insensible غیر حساس
sensitively بطور حساس
feelingly بطور حساس
palpi شاخک حساس
perceptive حساس و باهوش
tendered حساس بودن
kittle هوشیار حساس
hyperaesthetic زیاده از حد حساس
tendering حساس بودن
skinless خیلی حساس
elastic supply عرضه حساس
key points نقاط حساس
keop soo نقاط حساس
it touched him on the raw بنقطه حساس
gleg حساس باهوش
senseful خیلی حساس
sensitive plant گیاه حساس
tender حساس بودن
tenderest حساس بودن
sensitive zone منطقه حساس
sensitization حساس سازی
pixilated خیلی حساس
insensitivity غیر حساس
insensitive غیر حساس
sensitization حساس کردن
mimosa گیاه حساس
sensitization حساس شدن
sensitizer حساس کننده
sensory nerves پیهای حساس
overstrung خیلی حساس
jumpy بیقرار حساس
starkly حساس سفت
tenderised حساس کردن
sensitised حساس کردن
sensitised حساس شدن
sensitises حساس کردن
sensitising حساس کردن
high strung بسیار حساس
vibrissa موی حساس
sensitizing حساس شدن
sensitises حساس شدن
critical facility تاسیسات حساس
critical item اماد حساس
tenderises حساس کردن
tenderising حساس کردن
a sensitive subject [topic] موضوعی حساس
starkest حساس سفت
stark حساس سفت
tenderizes حساس کردن
tenderizing حساس کردن
tenderized حساس کردن
tenderize حساس کردن
critical mass توده حساس
critical position پوزیسیون حساس
sensitising حساس شدن
sensitizing حساس کردن
supersensitive فوق حساس
sensitize حساس کردن
starker حساس سفت
hygrosensitive حساس به رطوبت
supersensitive حساس شده
sensitized حساس کردن
sensitized حساس شدن
sensitize حساس شدن
sensitizes حساس شدن
sensitizes حساس کردن
sensitive to light حساس نسبت به روشنایی
key position موضع حساس و مهم
susceptible حساس مستعد پذیرش
soft boiled نیم بند حساس
inelastic demand تقاضای غیر حساس
supersensitive فوق العاده حساس
tentacles موی حساس جانور
dipneedle circuit مدار حساس مغناطیسی
palpus شاخک حساس سبیل
electrosensitive paper کاغذ حساس الکترونیکی
touchier نازک نارنجی حساس
touchiest نازک نارنجی حساس
tentacle موی حساس جانور
hypergolic fuel سوخت فوق حساس
detecting circuit مدار حساس مین
susceptible to pain حساس نسبت بدرد
sensitivity حساس بودن به چیزی
sensitivities حساس بودن به چیزی
youch sensitive screen صفحه حساس به تماس
laminitis اماس لایههای حساس
touch sensitive panel صفحه حساس به تماس
touch panel صفحه حساس به تماس
context sensitive حساس نسبت به متن
tentacular شبیه شاخک حساس
tender minded دارای فکر حساس
sentient حساس دستخوش احساسات
vital points نقاط حساس بدن
kyusho نقاط حساس بدن
touch sensitive tablet تابلو حساس به تماس
tentacular دارای شاخک حساس
context sensitive help کمک حساس به قرینه
touchy نازک نارنجی حساس
pressure sensitive pen قلم حساس به فشار
key terrain features عوارض حساس زمین
xanthochroid شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com