English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
bellies قسمت داخلی کمان نزدیک زه
belly قسمت داخلی کمان نزدیک زه
Other Matches
pole horse اسب نزدیک به لبه داخلی مسیر
pole sitter راننده نزدیک به نرده داخلی درمسیر
inside قسمت داخلی
insides قسمت داخلی
ashi noko قسمت داخلی کف پا
an palmok قسمت داخلی ساعد
interior قسمت داخلی [متن فرش]
jo bolt نوعی پرچ با دندانههای داخلی متشکل از سه قسمت
bloop ضربه به توپ به قسمت داخلی محوطه بیس بال
tippet قسمت کوتاه نخ نازک درانتهای نزدیک به قلاب
forecourt قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
forecourts قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
target bow کمان مخصوص تیراندازی باتیر و کمان
incretion ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
bow کمان کمان هدفگیری
bows کمان کمان هدفگیری
bowed کمان کمان هدفگیری
bowing کمان کمان هدفگیری
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
squawks مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal structure ساختمان داخلی سازه داخلی
squawk مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal defense پدافند داخلی پایداری داخلی
squawked مخابره داخلی ارتباط داخلی
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
rainbow border حاشیه رنگین کمان [در فرش های چینی گاه در پایین فرش و گاه اطراف حاشیه فرش را با رنگ های مختلف تزئین می کنند که حالتی از رنگین کمان را نشان میدهد.]
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
storage 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
sagittarii کمان
sagittarius کمان
fiddlestick کمان
bowed کمان
fiddle bow کمان
bows کمان
arch : کمان
bowstring زه کمان
bowing کمان
spot کمان
bow کمان
arch کمان
arch- : کمان
arch- کمان
arcs کمان
arc کمان
arches کمان
arches : کمان
spots کمان
approach lane مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
longbow کمان بزرگ
included angle of arch دهانه کمان
central angle of arch دهانه کمان
cant کج گرفتن کمان
bowyer کمان فروش
bowyer کمان ساز
crossbow کمان پولادی
circular measure اندازه کمان
bowing تعظیم کمان
handbow کمان تیراندازی
crossbow کمان زنبورکی
opalesce مانندرنگین کمان
cross bow گوله کمان
cross bow کمان پولادی
cross bow کمان زنبورکی
cock feather پر وصل به کمان
bowed کمان شکاری
bowman تیرانداز با کمان
bowman تیرانداز کمان کش
bowing کمان شکاری
longbows کمان بزرگ
crossbows کمان صلیبی
crossbows کمان پولادی
bend کمان خمش
bow and arrow تیر و کمان
bows کمان شکاری
arblast کمان زنبورکی
atabalist کمان زنبورکی
arch of corti کمان کورتی
crossbow کمان صلیبی
arch thrust رانش کمان
bare bow کمان لخت
arches چفت کمان
arch- چفت کمان
bows تعظیم کمان
arch چفت کمان
bow weight وزن کمان
crossbows کمان زنبورکی
bowed تعظیم کمان
rainbows رنگین کمان
power hacksaw کمان اره
reflex arc کمان بازتاب
to feel any one's pulse کمان کردن
to bend or draw the bow کمان کشیدن
rainbow رنگین کمان
saw frame کمان اره
swede saw اره کمان
swede saw کمان اره
sunbow رنگین کمان
string picture روزنه کمان
straight bow کمان راست
stacked bow کمان باریک
nock جای زه کمان
archer تیرانداز با کمان
iris رنگین کمان
irises رنگین کمان
bow تعظیم کمان
bow کمان شکاری
archers تیرانداز با کمان
long bow کمان دستی
faces شکم کمان
face شکم کمان
throttled عبور قسمت به قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
throttle عبور قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
bow hunting شکار با تیر و کمان
bow hunter شکارچی با تیر و کمان
bow fishing ماهیگیری با تیر و کمان
bow arm بازویی که کمان را می گیرد
arc length طول کمان [ریاضی]
limbs هرکدام از طرفین کمان
limb هرکدام از طرفین کمان
slingshot [American E] تیر و کمان قلابسنگی
catapult [British E] تیر و کمان سنگی
slingshot [American E] تیر و کمان سنگی
sounding boards کمان ویولن وتار
bowstring ریسمان دار زه کمان
sounding board کمان ویولن وتار
archery تیراندازی با تیر و کمان
crossbow man کمانگیر با کمان صلیبی
nock شکاف انتهای کمان
frame of hachsaw کمان اره چکی
catapult [British E] تیر و کمان قلابسنگی
great circle route کمان دایره عظیمه
anchors کشیدن زه کمان تاصورت
string fingers سه انگشتی که زه کمان را می کشند
anchoring کشیدن زه کمان تاصورت
anchor کشیدن زه کمان تاصورت
vans کمان سینه ناو
van کمان سینه ناو
fogbow رنگین کمان حاصل از مه
soundboard کمان ویولن وتار
frame قاب چارچوب کمان
to bend or draw the bow کمان را چله کردن
rectification of a curve طول کمان [ریاضی]
iridescence نمایش رنگین کمان
iridescency نمایش رنگین کمان
understrung فاصله زه تا دستگیره کمان
string مربی خم کردن کمان و بستن زه
circular grooving saw کمان اره ویژه شیار
serving پوشش نخی دورقسمتهایی از کمان
full draw کشیدن زه کمان بطور کامل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com