Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (4 milliseconds)
English
Persian
channel
قسمت عمیق اب
channeled
قسمت عمیق اب
channeling
قسمت عمیق اب
channelled
قسمت عمیق اب
channels
قسمت عمیق اب
Search result with all words
diving well
قسمت عمیق استخر
subcutis
عمیق ترین قسمت زیر پوست
Other Matches
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
deeper
عمیق
deep
عمیق
profound
عمیق
deepest
عمیق
deep rooted
عمیق
fathomless
عمیق
pit type furnace
کوره عمیق
deep targets
هدفهای عمیق
sopor
خواب عمیق
deep percolation
نفوذ عمیق
suspiration
نفس عمیق
midnight
دل شب تاریکی عمیق
deep hole drilling
سوراخ عمیق
deep hole boring
سوراخ عمیق
soaking pit
کوره عمیق
deep well
چاه عمیق
canyon
دره عمیق
recondite
عمیق پیچیده
abyss
بسیار عمیق
abysses
بسیار عمیق
abysm
بسیار عمیق
advance cracking
ترکهای عمیق
grand opera
اپرای عمیق
deep fording
عبور از اب عمیق
crevasses
شکاف عمیق
willie waught
جرعه عمیق
canyons
دره عمیق
depth charges
خرج عمیق
depth charge
خرج عمیق
profoundly
بطور عمیق
inhalation
نفس عمیق
depth adjustment
تنظیم عمیق
deep drawing
کشش عمیق
crevasse
شکاف عمیق
in-depth
دقیق و عمیق
heartstrings
احساسات عمیق
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
ebb tide
جریان جذر عمیق
pit type furnace
کوره نوع عمیق
canon
دره عمیق وباریک
bathyal
مربوط به دریای عمیق
canons
دره عمیق وباریک
deep fording
عبوراز پایاب عمیق
deep charge
خرج عمیق دریایی
subsoil
شخم عمیق زدن
deep supporting fire
اتش پشتیبانی عمیق
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
to be dead asleep
در خواب عمیق بودن
psychognosy
مطالعه عمیق روانی
clunk
صدای عمیق و تو خالی
reconditely
بطور پوشیده یا عمیق
clunks
صدای عمیق و تو خالی
in a world of one's own
<idiom>
مشکل عمیق داشتن
To take a deep breath .
نفس عمیق کشیدن
subsoil ploughing
شخم گود یا عمیق
psychognosis
مطالعه عمیق روانی
suspire
نفس عمیق کشیدن
deep sleep
خواب عمیق
[روانشناسی]
slow-wave sleep
[SWS]
خواب عمیق
[روانشناسی]
ravines
دره تنگ و عمیق
ravine
دره تنگ و عمیق
steep
دارای شیب عمیق
steepest
دارای شیب عمیق
pit furnace crane
جراثقال کوره عمیق
plunge
گودال عمیق سرازیری تند
bore hole pump
تلمبه توربینی چاه عمیق
plunges
گودال عمیق سرازیری تند
plunged
گودال عمیق سرازیری تند
deep hole boring machine
دستگاه مته سوراخ عمیق
total discharge
تخلیه الکتریکی عمیق
[در باتری]
depth-adjustment mechanism
طرز کار تنظیم عمیق
deep minefield
میدان مین عمیق زیرابی
tarn
دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
deep hole drilling machine
دستگاه مته سوراخ عمیق
hungry
[تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
ruts
جای چرخ عمیق روی شوسه
rut
جای چرخ عمیق روی شوسه
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
deep discharge
تخلیه الکتریکی عمیق
[مهندسی برق یا الکترونیک]
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
I have thought long and hard about it.
خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
shuttled
بمباران قسمت به قسمت
to sell in lots
قسمت قسمت فروختن
throttles
عبور قسمت به قسمت
parts per million
قسمت در میلیون قسمت
p.p.m
قسمت در یک میلیون قسمت
throttling
عبور قسمت به قسمت
throttle
عبور قسمت به قسمت
shuttle
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle
بمباران قسمت به قسمت
shuttles
بمباران قسمت به قسمت
shuttles
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled
راهپیمائی قسمت به قسمت
throttled
عبور قسمت به قسمت
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
straddle trench
خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
Sophrosyne
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
railway division
قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
cellular unit
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
skeg
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
compartmental
قسمت قسمت
plank
قسمت
caboodle
قسمت
Corp
قسمت
feck
قسمت
head stall
قسمت سر
instalments
قسمت
instalment
قسمت
installments
قسمت
data division
قسمت
section
قسمت
sections
قسمت
piece
قسمت
pieces
قسمت
compartments
قسمت
department
قسمت
dole
قسمت
underfoot
قسمت کف پا
sect
قسمت
sects
قسمت
cross section of a gravity dam
قسمت
snick
قسمت
segment
قسمت
compartment
قسمت
departments
قسمت
divisions
قسمت
division
قسمت
in part
در یک قسمت
segments
قسمت
ratio
قسمت
ratios
قسمت
internode
قسمت
in sections
قسمت قسمت
it fell to my lot to go
قسمت
kismet
قسمت
part
قسمت
components
قسمت
arm
قسمت
piecemeal
قسمت به قسمت
rasher
قسمت
partition
قسمت
grist
قسمت
canto
قسمت
rashers
قسمت
cantos
قسمت
percentages
قسمت
batches
قسمت
batch
قسمت
agencies
قسمت
agency
قسمت
component
قسمت
detachments
قسمت
party
قسمت
partitions
قسمت
portions
قسمت
unit
قسمت
detachment
قسمت
portion
قسمت
units
قسمت
percentage
قسمت
radicals
قسمت اصلی
signal corps
قسمت مخابرات
service
قسمت یکان
radical
قسمت اصلی
staddle
قسمت تحتانی
branches
دایره قسمت
foreparts
قسمت جلو
crypto service
قسمت رمز
staffed
قسمت ستاد
forepart
قسمت جلو
standing part
قسمت ایستا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com