English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English Persian
fairway قسمت قابل کشتیرانی رودخانه یا خلیج
fairways قسمت قابل کشتیرانی رودخانه یا خلیج
Other Matches
liman خلیج مصب رودخانه مدخل رودخانه
estuary دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
estuaries دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
sailable قابل کشتیرانی
navigable قابل کشتیرانی
fairway مسیر قابل کشتیرانی کانال
fairways مسیر قابل کشتیرانی کانال
head water قسمت بالادست رودخانه
navigation river رودخانه قابل کشتی رانی
afflux خیزاب بالاامدن سطح اب رودخانه بوسیله کاهش عرض رودخانه
affluent رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
up the river سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
divisible قابل قسمت بخش پذیر
germ plasm قسمت قابل توارث نطفه
primed عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
prime عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primes عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
linear روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
war head قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
liners خط کشتیرانی
liner خط کشتیرانی
sailing کشتیرانی
navigation کشتیرانی
shipping کشتیرانی
shipping line خط کشتیرانی
baying خلیج
gulfs خلیج
gulf خلیج
bays خلیج
bayed خلیج
bay خلیج
loch خلیج
lochs خلیج
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
navigating کشتیرانی کردن
navigates کشتیرانی کردن
navigated کشتیرانی کردن
navigate کشتیرانی کردن
commercial marine کشتیرانی تجارتی
liner terms شرایط خط کشتیرانی
shipping company شرکت کشتیرانی
shipping conference کنفرانس کشتیرانی
navigability قابلیت کشتیرانی
nautical مربوط به کشتیرانی
shipping کشتیرانی ناوگان
chamber of shipping اتاق کشتیرانی
cabotage کشتیرانی ساحلی
cove : خلیج کوچک
coves : خلیج کوچک
dales خلیج وغیره
inlets خلیج کوچک
dale خلیج وغیره
frith خلیج کوچک
hudson bay خلیج هودسن
Finland خلیج فنلاند
Venezuela خلیج ونزوئلا
Mexico خلیج مکزیک
bight خلیج کوچک
inlet خلیج کوچک
Persian Gulf خلیج فارس
liner trade کشتیرانی منظم تجاری
shipping agent نماینده شرکت کشتیرانی
cargo liners خط کشتیرانی مخصوص بار
water supply to navigation تامین اب کانال کشتیرانی
bayed کهیر خلیج کوچک
baying کهیر خلیج کوچک
bays کهیر خلیج کوچک
bay کهیر خلیج کوچک
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
coasters کشتی مخصوص کشتیرانی در کنارساحل
coaster کشتی مخصوص کشتیرانی در کنارساحل
conference freight rate نرخ مشترک شرکتهای کشتیرانی
embayment حبس در خلیج قرار دادن
cod فضای داخل خلیج یادریاچه
armlet انشعاب کوچک دریاشبیه خلیج
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sudd توده شناور علف و نی که دررود نیل مانع کشتیرانی میشود
The persian gulf is between Iran and saude Arabia . خلیج فارس میان ایران وعربستان سعودی قرار گرفته
Benin خور بنین که بخش شمالی خلیج گینه راتشکیل میدهد
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
river line خط رودخانه
river رودخانه
rivers رودخانه
river clay گل رودخانه
rever رودخانه
river gravel شن رودخانه
glacier رودخانه یخ
glaciers رودخانه یخ
sail کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
sailings کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
cabotage کشتیرانی و حمل کالا از یک بندر به بندر دیگر بدون دورشدن از ساحل
sailed کشتیرانی کردن بادبان برافراشتن بادبان حرکت در روی جاده یا دریا
river line خط ساحل رودخانه
river trip گردش رودخانه ای
river bank ساحل رودخانه
riverbed بستر رودخانه
riparian ساحل رودخانه زی
riverine سواحل رودخانه
river beds بستر رودخانه
river trip مسافرت رودخانه ای
fork of ... river شاخه رودخانه ...
strand لایه رودخانه
river bed بستر رودخانه
strands لایه رودخانه
river banks ساحل رودخانه
river mouth دهانه رودخانه
river profile نیمرخ رودخانه
riverward بطرف رودخانه
bight پیچ رودخانه
along the river درامتداد رودخانه
head stream سرچشمه رودخانه
euphrates رودخانه فرات
ostiary دهانه رودخانه
stethe ساحل رودخانه
low water فروکش اب رودخانه
water system رودخانه و شعبات ان
headwater بالادست رودخانه
upstream بالای رودخانه
by water از راه رودخانه
bottom ice یخ کف دریاچه یا رودخانه
potamology مبحث رودخانه ها
the river karoon رودخانه کارون
alpheus رب النوع رودخانه
the karoon river رودخانه کارون
an open river رودخانه باز
conferva علف رودخانه
stream رودخانه ابراهه
levee کناره رودخانه
streamed رودخانه ابراهه
lethe اب رودخانه بزرخ
streams رودخانه ابراهه
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
spanning پل زدن روی رودخانه
riparian حریم رودخانه و ان چه که در ان باشد
basin حوزه رودخانه ابگیر
basins حوزه رودخانه ابگیر
naiad حوری موجددریاچه رودخانه
hasty crossing عبور تعجیلی از رودخانه
inland navigation کشتی رانی در رودخانه ها
bank effect اثر کناره رودخانه
chute شیب تند رودخانه
ferryboats قایق عبور از رودخانه
spans پل زدن روی رودخانه
chutes شیب تند رودخانه
head water بالای رودخانه بالارود
spanned پل زدن روی رودخانه
ferryboat قایق عبور از رودخانه
span پل زدن روی رودخانه
riparian وابسته بکنار رودخانه
interamnian واقع در میان دو رودخانه
fluvial زیست کننده در رودخانه
fluviatic پیداشده رودخانه رودخانهای
upstream بالادست جریان رودخانه
riverain ساکن ساحل رودخانه
bayou شاخه فرعی رودخانه
eyot جزیره کوچک در رودخانه
levee دیواره ساحلی رودخانه
excavation in river bed خاکبرداری در بستر رودخانه
basin area حوزه ابریز رودخانه
deliberate crossing عبور با فرصت از رودخانه
styx رودخانه عالم اسفل
keelboat قایق پهن رودخانه
white water ابشارهای کوتاه رودخانه
niagara رودخانه و ابشار نیاگارا
sluggish stream رودخانه با جریان کند
keelboatman کرجی بان رودخانه
river basin ابگیر یا حوضه رودخانه
river bed level تراز بستر رودخانه
near bank ساحل نزدیک رودخانه
forced crossing عبور اجباری از رودخانه
upstream مخالف جریان رودخانه
to fall down the river باجریان رودخانه حرکت کردن
palisades صخرهء مشرف بر رودخانه محجر
palisade صخرهء مشرف بر رودخانه محجر
whitewater racing مسابقه در مسیر اشفته رودخانه
haugh زمین رسوبی کنار رودخانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com