Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
raiding party
قسمت مامور کمین
Search result with all words
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
Other Matches
rading party
قسمت مامور دستبرد
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
lurks
جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurking
جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurked
جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurk
جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
perdu or due
درحال کمین کمین کنان
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
forestalled
کمین
on the lurk
در کمین
ambushing
کمین
await
در کمین
ambush
کمین
forestall
کمین
ambushed
کمین
forestalls
کمین
awaited
در کمین
ambushes
کمین
awaiting
در کمین
ambuscade
کمین
minimal
کمین
minimally
کمین
awaits
در کمین
raids
کمین
raiding
کمین
raided
کمین
raid
کمین
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
snipers
کمین کردن
stalked
کمین کردن
waylaying
کمین کردن
stalk
کمین کردن
insidiate
کمین کردن
minimal function
تابع کمین
lurkingly
کمین کنان
waylays
کمین کردن
insidiate
در کمین نشستن
to lie in a
کمین کردن
to lie in w
کمین کردن
lurking place
کمین گاه
waylaid
کمین کردن
minterm
کمین لفظ
night interception
کمین شبانه
waylay
کمین کردن
lurk
کمین کردن
scuppers
کمین کردن
scuppering
کمین کردن
scuppered
کمین کردن
scupper
کمین کردن
ambushes
کمین کردن
perdu
درحال کمین
lurks
کمین کردن
stalks
کمین کردن
lurking
کمین کردن
stalking
کمین کردن
lurked
کمین کردن
perdue
درحال کمین
ambush
کمین کردن
ambuscade
کمین گاه
ambushing
در کمین نشستن
ambushing
کمین کردن
ambushes
در کمین نشستن
sniper
کمین کردن
ambushed
کمین کردن
ambush
در کمین نشستن
ambushed
در کمین نشستن
strike force
نیروی کمین یا ضربت
sneak raid
کمین سریع تک برق اسا
ambuscade
دام محل اجرای کمین
still hunting
شکار باروش در کمین نشستن
ambuscade
یکدسته نظامی کمین کرده
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
snipe
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniping
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
shuttled
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled
بمباران قسمت به قسمت
shuttles
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles
بمباران قسمت به قسمت
to sell in lots
قسمت قسمت فروختن
shuttle
بمباران قسمت به قسمت
shuttle
راهپیمائی قسمت به قسمت
p.p.m
قسمت در یک میلیون قسمت
throttles
عبور قسمت به قسمت
parts per million
قسمت در میلیون قسمت
throttle
عبور قسمت به قسمت
throttled
عبور قسمت به قسمت
throttling
عبور قسمت به قسمت
bedel
مامور
commissionaire
مامور
missionary
مامور
missionaries
مامور
bedell
مامور
official
مامور
appointed
مامور
commissioners
مامور
commissionaires
مامور
commissioner
مامور
functionery
مامور
agents
مامور
agent
مامور
officers
مامور
ranksman
مامور صف
pursuivant
مامور
functionary
مامور
functionaries
مامور
officer
مامور
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
on sentry
مامور نگهبانی
sergeant at arms
مامور اجرا
send on duty
مامور کردن
sergeants
مامور اجرا
sergeant
مامور اجرا
purchasing officer
مامور خرید
policeman
مامور پلیس
bailiffs
مامور اجرا
communicants
مامور ابلاغ
communicant
مامور ابلاغ
envoys
فرستاده مامور
envoys
مامور نماینده
envoy
فرستاده مامور
envoy
مامور نماینده
hangmen
مامور اعدام
hangman
مامور اعدام
bailiff
مامور اجرا
pointsman
مامور راهنمائی
revenuer
مامور مالیاتی
tollman
مامور نواقل
appoints
مامور کردن
appoint
مامور کردن
policemen
مامور پلیس
officers
مامور متصدی
investigator
مامور تحقیق
investigators
مامور تحقیق
inquisitor
مامور تحقیق
inquisitors
مامور تحقیق
executive bailiff
مامور اجرا
envoi
مامور نماینده
attackman
مامور حمله
diplomatic officer
مامور سیاسی
diplomatic agent
مامور سیاسی
assignee
نماینده مامور
file clerk
مامور بایگانی
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
paymasters
مامور پرداخت
paymaster
مامور پرداخت
censors
مامور سانسور
scout
مامور اکتشاف
scouted
مامور اکتشاف
scouts
مامور اکتشاف
counterspy
مامور ضد جاسوسی
consular officer
مامور کنسولی
censoring
مامور سانسور
censored
مامور سانسور
censor
مامور سانسور
custom assersor
مامور گمرک
customs officer
مامور گمرک
mole
مامور مخفی
defector in place
مامور مخفی
customs appraisor
مامور گمرک
bumbailiff
مامور اجرا
officer
مامور متصدی
police officer
مامور پلیس
High Commissioner
مامور عالیرتبه
executioners
مامور اعدام
secret agents
مامور مخفی
secret agent
مامور مخفی
police officers
مامور پلیس
High Commissioners
مامور عالیرتبه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com