English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English Persian
moiety قسمت مساوی
Search result with all words
quarter به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
ballade قطعه منظومی مرکب از سه مصرع مساوی و متشابه ویک مصرع کوتاه تر که هریک از این چهار قسمت یک بیت ترجیع بند دارد
bifid بوسیله شکاف بدو قسمت مساوی تقسیم شده
Other Matches
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
equalise مساوی
all square مساوی
tie مساوی
peel مساوی
even <adj.> مساوی
equivalent مساوی
hikiwate مساوی
identical مساوی
identic مساوی
plus/equals key مساوی
peels مساوی
split مساوی
draws مساوی
all- مساوی
draw مساوی
all مساوی
save off مساوی
no set مساوی
ties مساوی
equivalents مساوی
squared مساوی
adequate مساوی
square مساوی
squaring مساوی
bracketed مساوی
squares مساوی
euqal مساوی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
measure up <idiom> مساوی بودن
go halves <idiom> تقسیم مساوی
just as well <adv.> به طور مساوی
paripassu مساوی همدرجه
adequate مساوی ساختن
nonpareil غیر مساوی
equalised مساوی کردن
equally <adv.> به طور مساوی
equalizing مساوی کردن
tie vote اراء مساوی
equalizes مساوی کردن
equalized مساوی کردن
On an equal footing. بر پایه مساوی
equidistance مسافت مساوی
equalising مساوی کردن
equalises مساوی کردن
equalize مساوی کردن
equals برابر مساوی
equaled برابر مساوی
equalled برابر مساوی
equaling برابر مساوی
even تراز مساوی
dead even کاملا مساوی
equal برابر مساوی
equalling برابر مساوی
part جزء مساوی
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
equates برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equidistant دارای مسافت مساوی
isotonic دارای کشش مساوی
isodiametric دارای قطر مساوی
equate برابرگرفتن مساوی پنداشتن
homographic مساوی از حیث املاء
stand-off مساوی یاهیچ به هیچ
isodiametric دارای ابعاد مساوی
isoelectric دارای فشارالکتریکی مساوی
equaliser امتیاز مساوی کننده
equiangular دارای زوایای مساوی
stand-offs مساوی یاهیچ به هیچ
chronologer مساوی است بازاقخگخمخلهسف
stand off مساوی یاهیچ به هیچ
three square دارای سه ضلع مساوی
equated برابرگرفتن مساوی پنداشتن
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
equicaloric دارای کالری و نیروی مساوی
deuce مساوی در امتیاز 41 که به 61 ختم میشود
to add equals اعداد مساوی را با هم جمع کردن
equimolal دارای غلظت ملکولی مساوی
tie-breaks بهم خوردن وضع مساوی
tie break بهم خوردن وضع مساوی
coursed rubble masonry سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
skittering ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
fair play <idiom> عدالت ،مساوی ،عمل درست
tie-break بهم خوردن وضع مساوی
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
spacing در فواصل مساوی تقسیم بندی
equalising مساوی یاهم شکل کردن
equalizing مساوی یاهم شکل کردن
isodynamic دارای نیروی مغناطیسی مساوی
equalizes مساوی یاهم شکل کردن
equals : برابر شدن با مساوی بودن
equalized مساوی یاهم شکل کردن
equal : برابر شدن با مساوی بودن
equalling : برابر شدن با مساوی بودن
equalize مساوی یاهم شکل کردن
equalled : برابر شدن با مساوی بودن
ana ازهر کدام بمقدار مساوی
equalises مساوی یاهم شکل کردن
aliquot بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
isotonic دارای اهنگ مساوی هم توان
equaling : برابر شدن با مساوی بودن
equalised مساوی یاهم شکل کردن
like as we lie طرفین دارای ضربات مساوی
amortization پرداخت بدهی به اقساط مساوی
equally بیک درجه بطور مساوی
equaled : برابر شدن با مساوی بودن
velocity stacks لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
trisect بسه بخش مساوی تقسیم کردن
furlong واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
furlongs واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
sou مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
throttling عبور قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
shuttles بمباران قسمت به قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
neck and neck <idiom> درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
isochronal همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
sit on a lead بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
imparity غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
To swindle (fleece) someone . سر بسر شدن ( مساوی درآمدن ؟ نه سود ونه زیان )
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
halve مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halved مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
isotherm خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
neutral soil خاکی که نه خاصیت اسیدی دارد نه قلیائی یعنی پ هاش ان مساوی 7است
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
isallobaric خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
langley واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
railway division قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
protons هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
proton هسته اتم سبک و دارای تعداد مساوی اتم هیدروژن
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
equalized مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalize مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalising مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizes مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizing مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalises مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalised مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
skeg قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
eualize مساوی کردن مانند کردن
kismet قسمت
instalment قسمت
section قسمت
plank قسمت
in part در یک قسمت
instalments قسمت
it fell to my lot to go قسمت
in sections قسمت قسمت
compartments قسمت
head stall قسمت سر
installments قسمت
internode قسمت
arm قسمت
compartment قسمت
ratios قسمت
piece قسمت
ratio قسمت
sections قسمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com