English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
wire head قسمت مقصد سیم کشی ایستگاه جلویی سیم کشی
Other Matches
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
advance section قسمت جلویی
telencephalon قسمت جلویی مغزجنین
scratch spin چرخش روی قسمت جلویی تیغه اسکیت
block stowage loading بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
primary وضعیت این ایستگاه موقت است و از یک ایستگاه به دیگری ارسال میکند
imethod روش ارسال پیام یک طرفه ازیک ایستگاه به ایستگاه دیگر
relateral tell مبادله پیام بین دو ایستگاه بااستفاده از ایستگاه واسطه
dial up استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
string یک سری پیام که از یک ایستگاه به ایستگاه دیگرارسال میشود
aeronautical station ایستگاه ناوبری هوایی ایستگاه خدمات هوانوردی
transponder تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
air station ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
all weather air station ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
headmost جلویی
front end سر جلویی
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
foretop بام جلویی
front door [of house] در جلویی [ساختمان]
entry door در جلویی [ساختمان]
advanced جلویی مقدم
entrance در جلویی [ساختمان]
forward station پاسگاه جلویی
front view نمای جلویی
entrance door در جلویی [ساختمان]
forestay بکسل جلویی
lap رسیدن به حریف جلویی
luff لبه جلویی بادبان
lapped رسیدن به حریف جلویی
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
noses دماغه جلویی تخته موج سواری
The car in front is obstructintg us. اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
nose دماغه جلویی تخته موج سواری
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
one toe spin چرخش با اسکیت قرقره دارروی قرقرههای جلویی
sanshifter واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
burdended فاصله گرفتن از قایق جلویی برای عبور
tack تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacked تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacks تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
popping crease خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است
tacking تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
toe rake تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
toe pick تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
to beg [of a dog holding up front paws] التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to sit up and beg التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
addressee مقصد
addressees مقصد
destinations مقصد
saunteringly بی مقصد
virtual و مقصد.
destination مقصد
object point مقصد
consummation مقصد
goals مقصد
goal مقصد
aimless بی مقصد
aims مقصد
objective point مقصد
aimed مقصد
driftless بی مقصد
aim مقصد
toe point پوشش لاستیکی سفت روی لبه جلویی اسکیت قرقره دار برای کمک به پرش
object code برنامه مقصد
object language زبان مقصد
winning post تیر مقصد
terminal port بندر مقصد
goal-oriented <adj.> مقصد گرا
targeted <adj.> مقصد گرا
target-oriented <adj.> مقصد گرا
goal oriented مقصد گرا
object module واحد مقصد
destined مقصد معین
aimlessly بدون مقصد
port of entry بندر مقصد
immediate destination اولین مقصد
port of destination بندر مقصد
destination inspection بازدید در مقصد
destination file فایل مقصد
final destination مقصد نهایی
destination port بندر مقصد
Are we there yet? [ما] رسیدیم [به مقصد] ؟
immediate destination مقصد بعدی
named place of destination مقصد مشخص
declinating station ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
stationed یا مقصد استفاده میشود
station یا مقصد استفاده میشود
ex quay تحویل در بندر مقصد
ex quay تحویل در بارانداز مقصد
named port of destination بندر مقصد مشخص
payable at destiination قابل پرداخت در مقصد
out port بندر دور از مقصد
named point of destination نقطه مشخص در مقصد
stations یا مقصد استفاده میشود
messages در مقصد مربوط میشود
message در مقصد مربوط میشود
survey station ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
We are getting there. ما به هدف [مقصد] نزدیک می شویم.
interactive کد اصلی و مقصد را بررسی کند
lay line خط فرضی مسیر قایق به مقصد
port of debarkation بندر مقصد حمل کالا
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
carriage forward هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
diverts تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverted تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
divert تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
datagram که حاوی آدرس مقصد و مسیر آن است
redirects ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
redirecting ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
freight payable at destination هزینه حمل در مقصد پرداخت میشود
drifted بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drift بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifts بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
redirect ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
redirection ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
freight collect هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
at the full landed cost price قیمت تمام شده کالا در مقصد
redirected ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
tucking پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
tucks پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
tuck پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
nose ribs تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
toe weight وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
destination صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
There is no royal road to learning . <proverb> مقصد علم و دانش را,جاده اى نیست هموار .
destinations صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
sinks شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد
sink شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
parts per million قسمت در میلیون قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
messages انتخاب مسیر مناسب بین مبدا و مقصد پیام در شبکه
marshalling yard محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
message انتخاب مسیر مناسب بین مبدا و مقصد پیام در شبکه
switching بهنگام سازی ثابت اطلاعات بین تغییر مبدا و مقصد در شبکه
messages ترتیب داده در ابتدای پیام که حاوی اطلاعات مسیر و مقصد است
message ترتیب داده در ابتدای پیام که حاوی اطلاعات مسیر و مقصد است
free on quay قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد
to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
portmark علامت روی بسته که مشخصات بندر مقصد نیز دران ذکر گردیده
station ایستگاه
stationed ایستگاه
sited ایستگاه
site ایستگاه
sites ایستگاه
stations ایستگاه
stand ایستگاه
object program برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
terminus ایستگاه نهایی
terminuses ایستگاه نهایی
enquiry station ایستگاه پرس و جو
clients ایستگاه پردازشگر
stop ایستگاه نقطه
workstation ایستگاه کاری
loading station ایستگاه بارگیری
known datum point ایستگاه معلوم
ground position ایستگاه زمینی
fuelling station ایستگاه سوختگیری
forward station ایستگاه جلو
workstations ایستگاه کاری
master station شاه ایستگاه
orienting station ایستگاه توجیه
client ایستگاه پردازشگر
space stations ایستگاه فضایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com