English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
Other Matches
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
radical قسمت اصلی
radicals قسمت اصلی
main stem قسمت اصلی کانال
operative part of a deed قسمت اصلی سند
name of the game <idiom> قسمت اصلی یک موضوع
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
shagging قسمت اصلی و بلند چوب
shag قسمت اصلی و بلند چوب
bend sinister قسمت چپ دگل اصلی کشتی
shags قسمت اصلی و بلند چوب
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
skag قسمت عقب تیر اصلی کف قایق
skeg قسمت عقب تیر اصلی کف قایق
identification division یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
environment division یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
procedure division یکی از چهار قسمت اصلی برنامه کوبول
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
balanced control surfaces سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
double bar دوقطعه واسطهای که دو قسمت اصلی اهنگ را بهم مربوط میسازد
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
closed jet tunnel تونل بادی نه الزاما با مداربسته بلکه قسمت اصلی ان کاملا بسته است
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
choke bore روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
webbing end [قسمت گلیم بافی فرش قبل از شروع به بافت اصلی متن فرش]
filed زمینه اصلی فرش [که عموما تا قسمت حاشیه ادامه یافته و در بعضی از فرش ها کل بافت را در بر می گیرد.]
parts per million قسمت در میلیون قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
figural rug [pictorial] فرش تصویری [در این نوع بافت چهره انسان و یا مناظر قسمت اصلی فرش را تشکیل داده و معمولا در ابعاد کوچک بافته می شود.]
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
railway division قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
to little up to one's principl اصول و مرام خود را اجراکردن موافق مرام خودزیستن
skag قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skeg قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
terrorism عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
batches قسمت
dole قسمت
underfoot قسمت کف پا
sect قسمت
units قسمت
compartmental قسمت قسمت
batch قسمت
caboodle قسمت
divisions قسمت
percentages قسمت
percentage قسمت
Corp قسمت
compartments قسمت
compartment قسمت
piecemeal قسمت به قسمت
grist قسمت
snick قسمت
agency قسمت
agencies قسمت
rashers قسمت
rasher قسمت
canto قسمت
cantos قسمت
ratios قسمت
component قسمت
department قسمت
departments قسمت
unit قسمت
components قسمت
portions قسمت
division قسمت
portion قسمت
cross section of a gravity dam قسمت
partition قسمت
partitions قسمت
ratio قسمت
sects قسمت
segment قسمت
head stall قسمت سر
section قسمت
pieces قسمت
segments قسمت
it fell to my lot to go قسمت
instalment قسمت
instalments قسمت
feck قسمت
detachments قسمت
detachment قسمت
internode قسمت
party قسمت
in sections قسمت قسمت
in part در یک قسمت
part قسمت
kismet قسمت
plank قسمت
installments قسمت
sections قسمت
arm قسمت
data division قسمت
piece قسمت
exosphere قسمت خارجی جو
broad قسمت پهن
retraining command قسمت ندامتگاه
aircraft section قسمت هواپیمایی
chapter قسمت باب
flattest قسمت پهن
proportion سهم قسمت
running part قسمت رونده
staffed قسمت ستاد
parcel قسمت گره
parcels قسمت گره
sale department قسمت فروش
sales department قسمت فروش
seen قسمت سوم see
broader قسمت پهن
proportions سهم قسمت
staffs قسمت ستاد
broadest قسمت پهن
hauling part قسمت متحرک
staff قسمت ستاد
beginning قسمت اول
straightest قسمت مستقیم
straighter قسمت مستقیم
divides قسمت کردن
divide قسمت کردن
advance section قسمت جلویی
straight قسمت مستقیم
bands قسمت موزیک
band قسمت موزیک
advance point قسمت نوک
advance point قسمت سر جلودار
discards قسمت وازده
discarding قسمت وازده
discarded قسمت وازده
discard قسمت وازده
massing قسمت عمده
subactivity قسمت جزء
standing part قسمت ایستا
service department قسمت خدمات
hauling part قسمت کشنده
signal corps قسمت مخابرات
submultiple خارج قسمت
beginnings قسمت اول
flat قسمت پهن
bulk قسمت بزرگ
mass قسمت عمده
masses قسمت عمده
branches دایره قسمت
staddle قسمت تحتانی
branch دایره قسمت
standing part قسمت ثابت
advance party قسمت پیشرو
naval establishment قسمت دریایی
northwards قسمت شمالی
inside قسمت داخلی
channels قسمت عمیق اب
channelled قسمت عمیق اب
channeling قسمت عمیق اب
channeled قسمت عمیق اب
channel قسمت عمیق اب
cable block قسمت کابل
overflow section قسمت سر ریز سد
insides قسمت داخلی
palmation قسمت پنجهای
initial اولین قسمت
key facility قسمت مهم
personnel section قسمت پرسنلی
initialed اولین قسمت
black body قسمت خطرناک
concertina fold یک قسمت به یک جهت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com