English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (12 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
fairway قسمت چمن کاملا" کوتاه شده بین نقطه شروع و پایان گلف
fairways قسمت چمن کاملا" کوتاه شده بین نقطه شروع و پایان گلف
closed jet tunnel تونل بادی نه الزاما با مداربسته بلکه قسمت اصلی ان کاملا بسته است
quatrefoil چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
rosette border حاشیه گل و بوته [اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.]
Other Matches
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
parts per million قسمت در میلیون قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
throttles عبور قسمت به قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
in full کاملا
hand and foot کاملا
teetotally کاملا
exactly کاملا
perfectly کاملا"
replete کاملا پر
in its entirety کاملا
open-and-shut کاملا
whole hog کاملا
de- کاملا
thoroughly کاملا"
entirely کاملا
jam-packed کاملا پر
stone deaf کاملا کر
spankings کاملا
thru کاملا
sopping کاملا
scot ant lot کاملا
open and shut کاملا
to the quick کاملا
to the full کاملا
intoto کاملا
richly کاملا"
partitur کاملا
partitura کاملا
spanking کاملا
root and branch کاملا
to a t کاملا
to a turn کاملا
to perfection کاملا
smack کاملا
smacked کاملا
totally کاملا
smacks کاملا
by all means <adv.> کاملا
well <adv.> کاملا
altogether کاملا
egregiously کاملا
fully کاملا
absolutely <adv.> کاملا
comprehensive <adv.> کاملا
brand new کاملا نو
to its full extent <adv.> کاملا
quite کاملا
all around کاملا
wholly کاملا
absolutely dry کاملا
sound کاملا
absolutely کاملا"
sounds کاملا
utterly کاملا
completely <adv.> کاملا
purely کاملا"
sounded کاملا
quite [completely, perfectly] <adv.> کاملا
definitely <adv.> کاملا
soundest کاملا
point device کاملا راست
armed to the teeth کاملا` مسلح
span new کاملا تازه
stone blind کاملا کور
stone broke کاملا ورشکست
full-suspension <adj.> کاملا معلق
air dry کاملا خشک
wide-awake کاملا بیدار
head over heels <idiom> کاملا ،عمیقا
fit like a glove <idiom> کاملا مناسب
wide awake کاملا بیدار
outright کاملا بیدرنگ
outrightly کاملا بیدرنگ
kaput کاملا شک ست خورده
dead center <idiom> کاملا وسط
dead as a doornail <idiom> کاملا مرده
put across <idiom> کاملا فهمیدن
to a T <idiom> کاملا،دقیقا
due درست کاملا"
chock-a-block کاملا کشیده
chock-a-block کاملا افراشته
absolute dry کاملا" خشک
four-square کاملا مربع
zonked کاملا خسته
bang on کاملا درستوصحیح
inextenso کاملا بلند
come full circle <idiom> کاملا برعکس
down to the ground ازهرحیث کاملا
perfectly elastic کاملا با کشش
dead even کاملا مساوی
fitting allowance کاملا" اندازه
evolute کاملا روییده
in all seriousness <adv.> کاملا جدی
broad a wake کاملا بیدار
quite seriously <adv.> کاملا جدی
for all the world like کاملا` شبیه
full blown کاملا افراشته
full duplex کاملا" دو رشتهای
identical کاملا" برابر
heavily armed کاملا مسلح
fully automatic کاملا" خودکار
close-ups کاملا افراشته
close-up کاملا افراشته
full duplex کاملا دو رشتهای
close up کاملا افراشته
to be absolutely determined کاملا مصمم بودن
wear out کاملا خسته کردن
he is the very moral کاملا مانند است به
widest پرت کاملا باز
through از اغاز تا انتها کاملا
full duplex channel مجرای کاملا دو رشتهای
wider پرت کاملا باز
wide پرت کاملا باز
to wreck کاملا خراب کردن
It was a complete surprise to me . کاملا" غافلگیر شدم
a whole new ball game <idiom> یک ماجرای کاملا متفاوت
well-done steak استیک کاملا پخته
birthday suit <idiom> کاملا لخت وبرهنه
another kettle of fish <idiom> کاملا متفاوت از دیگری
That's quite enough. اون کاملا کافیه.
brand new <idiom> کاملا تازه وجدید
far cry <idiom> چیزی کاملا متفاوت
In perfect condition (shape). کاملا" صحیح وسالم
in perfect trim کاملا اراسته یا اماده
to read over something چیزی را کاملا خواندن
routed کاملا شکست دادن
rout کاملا شکست دادن
absorb کاملا فرو بردن
ignoramus شخص کاملا بی سواد
perfectly inelastic supply عرضه کاملا بی کشش
perfectly elastic demand تقاضای کاملا با کشش
perfectly elastic supply عرضه کاملا با کشش
utter باعلی درجه کاملا
smashup کاملا خرد شده
uttered باعلی درجه کاملا
utters باعلی درجه کاملا
full-suspension bike دوچرخه کاملا معلق
It's all over. همه اش [کاملا] تمام شد.
computer integrated manufactureing کارخانه کاملا" اتوماتیک
perfectly inelastic demand تقاضای کاملا بی کشش
to read through something چیزی را کاملا خواندن
ignoramuses شخص کاملا بی سواد
routs کاملا شکست دادن
engrossed کاملا اشغال شده
perfects کاملا رسیده تکمیل کردن
appressed کاملا نزدیک و مجاور چیزی
all round کاملا شامل هر چیز یا هرکس
perfected کاملا رسیده تکمیل کردن
bright luster صیقل کاری کاملا" براق
unfledged پر در نیاورده کاملا رشد نکرده
perfecting کاملا درست و بدون غلط
perfecting کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected کاملا درست و بدون غلط
blasius flow جریان کاملا لایهای تئوریکی
perfect کاملا درست و بدون غلط
perfect کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects کاملا درست و بدون غلط
We know it for a fact that… برایمان کاملا" معلوم است که ...
It's Lombard Street to a China orange. <idiom> کاملا مسلم وقطعی است.
rub out <idiom> کاملا ویرا کردن ،کشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com