Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
hauling part
قسمت کشنده
Other Matches
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
pestilent
کشنده
mortals
کشنده
plotter
کشنده
killers
کشنده
plotters
کشنده
killer
کشنده
lethal
کشنده
murderous
کشنده
attractive
کشنده
delineator
کشنده
tractive
کشنده
assassinator
کشنده
sorbent
کشنده
murderers
کشنده
murderer
کشنده
death ful
کشنده
deathy
کشنده
suicidal
کشنده
perishing
کشنده
drainer
اب کشنده
puller
کشنده
pernicious
کشنده
fatal
کشنده
tensor
کشنده
mortal
کشنده
inhalant
بو کشنده
trackers
کشنده
enticing
کشنده
alluring
کشنده
deadly
کشنده
lethiferous
کشنده
tracker
کشنده
inviting
کشنده
deadliest
کشنده
deadlier
کشنده
tensioner
کشنده
prepossessing
کشنده
death blow
ضربت کشنده
lethality
کشنده بودن
drawer
کشنده برات یا چک
howling
زوزه کشنده
drum plotter
کشنده طبله
howling
جیغ کشنده
stertorous
خرناس کشنده
nonlethal
غیر کشنده
dragman
میکشد کشنده
killer whale
وال کشنده
drawers
کشنده برات یا چک
killer whales
وال کشنده
introversive
بدرون کشنده
inhaul
به داخل کشنده
ovicidal
کشنده تخم
killings
کشنده دلربا
introvertive
بدرون کشنده
fungicidal
کشنده قارچ
it is mortal to him
کشنده اوست
pestilently
بطور کشنده
tractive effort
نیروی کشنده
mortally
بطور کشنده
lancinating
تیر کشنده
herbicidal
کشنده گیاهان
killing
کشنده دلربا
dead ground
اتصال به زمین کشنده
pesticide
کشنده حشره موذی
pesticides
کشنده حشره موذی
attractively
بطور کشنده یا جاذب
disinfestant
ماده کشنده حشرات
lethal
وابسته به مرگ کشنده
invitingly
بطور جالب یا کشنده
nitrogen mustard
گاز کشنده خردل
downhaul
طناب پایین کشنده
median lethal dose
دوز متوسط کشنده
ejector
پوکه کش بیرون کشنده
adducent
بداخل کشنده مقرب
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
electron withdrawing substituent
گروه استخلافی الکترون کشنده
biocid
قاطع حیات کشنده حشرات
boat falls
طناب بالا کشنده قایق
to cach one's death
دچار سرماخوردگی کشنده شدن
adductive
استشهادی بسوی محور کشنده
slaughterous
مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
raymond hook
قلاب بالا کشنده قایق
rodenticide
دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
caricaturist
کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
caricaturists
کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
counter check
چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
lanciation
سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
parts per million
قسمت در میلیون قسمت
shuttle
بمباران قسمت به قسمت
shuttle
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled
بمباران قسمت به قسمت
throttled
عبور قسمت به قسمت
shuttles
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles
بمباران قسمت به قسمت
throttling
عبور قسمت به قسمت
throttles
عبور قسمت به قسمت
throttle
عبور قسمت به قسمت
p.p.m
قسمت در یک میلیون قسمت
to sell in lots
قسمت قسمت فروختن
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
railway division
قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
cellular unit
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
skeg
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
division
قسمت
cross section of a gravity dam
قسمت
departments
قسمت
canto
قسمت
arm
قسمت
cantos
قسمت
rashers
قسمت
rasher
قسمت
in part
در یک قسمت
grist
قسمت
compartmental
قسمت قسمت
in sections
قسمت قسمت
head stall
قسمت سر
components
قسمت
department
قسمت
component
قسمت
sections
قسمت
instalment
قسمت
installments
قسمت
divisions
قسمت
feck
قسمت
piece
قسمت
pieces
قسمت
instalments
قسمت
segments
قسمت
segment
قسمت
partitions
قسمت
partition
قسمت
section
قسمت
sect
قسمت
underfoot
قسمت کف پا
internode
قسمت
kismet
قسمت
detachment
قسمت
detachments
قسمت
portion
قسمت
units
قسمت
dole
قسمت
piecemeal
قسمت به قسمت
percentages
قسمت
portions
قسمت
sects
قسمت
party
قسمت
unit
قسمت
caboodle
قسمت
it fell to my lot to go
قسمت
percentage
قسمت
snick
قسمت
data division
قسمت
ratio
قسمت
ratios
قسمت
plank
قسمت
compartment
قسمت
Corp
قسمت
compartments
قسمت
batches
قسمت
batch
قسمت
agency
قسمت
part
قسمت
agencies
قسمت
forehands
قسمت ممتاز
parcel
قسمت گره
installation property
دارایی قسمت
initials
اولین قسمت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com