Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
English
Persian
perjury
قسم دروغ گواهی دروغ
Search result with all words
perjury
سوگند شکنی گواهی دروغ
perjure
گواهی دروغ دادن
perjures
گواهی دروغ دادن
perjuring
گواهی دروغ دادن
false witness
گواهی یاشهادت دروغ
statute of fraud
قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
Other Matches
perjurer
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
rouser
دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
fib
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbing
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibs
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbed
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbing
دروغ
false accusation
دروغ
fib
دروغ
equivocation
دروغ
falsity
دروغ
fibbed
دروغ
fibster
دروغ گو
fables
دروغ
false
دروغ
fable
دروغ
perjurious
دروغ
fibs
دروغ
lie
دروغ
calumnies
دروغ
calumny
دروغ
lied
دروغ
untrue
دروغ
falsehood
دروغ
falsehoods
دروغ
lies
دروغ
falsehood
سخن دروغ
belied
دروغ گفتن
jactation
دعوی دروغ
belie
دروغ گفتن
prevaricated
دروغ گفتن
bung
ساقی دروغ
weasels
دروغ گفتن
prevaricates
دروغ گفتن
weasel
دروغ گفتن
prevaricating
دروغ گفتن
falsehoods
سخن دروغ
falsely
بطور دروغ
bunged
ساقی دروغ
belies
دروغ گفتن
bungs
ساقی دروغ
false oath
سوگند دروغ
false oath
قسم دروغ
falseness
دروغ بودن
bunging
ساقی دروغ
whiff
دروغ گفتن
fictitiousness
بخودبستگی دروغ
in reproof of lying
درنکوهش دروغ
it proved false
دروغ درامد
it proved false
دروغ بود
jack o' lantern
دروغ نور
jactitation
دعوی دروغ
lay to
دروغ گفتن
lie detector
دروغ سنج
belying
دروغ گفتن
pathometer
دروغ سنج
leasing
دروغ گویی
A pack of lies .
یک مشت دروغ
A transparent (blatant)lie.
دروغ شاخدار
white lies
دروغ سفید
white lie
دروغ سفید
fairy tales
دروغ شاخدار
fairy tales
دروغ شگفتانگیز
white lies
دروغ مصلحتآمیز
fairy tale
دروغ شاخدار
fairy tale
دروغ شگفتانگیز
to spin yarns
دروغ ساختن
lie
دروغ گفتن
lied
:دروغ گفتن
lies
:دروغ گفتن
to invent stories
دروغ ساختن
disinformation
دروغ پراکنی
to tell a lie
دروغ گفتن
fiction
وهم دروغ
pseudology
دروغ گویی
to forge a lie
دروغ بافتن
thumper
دروغ شاخدار
they suspect him of lying
دروغ باومیبرند
ruise
اخبار دروغ
fictions
وهم دروغ
tarradiddle
دروغ کوچک
taradiddle
دروغ کوچک
swearword
قسم دروغ
pseudologia fantastica
دروغ پردازی
gab
دروغ گفتن
equivocate
دروغ گفتن
to lie in one's throat
دروغ شاخدارگفتن
to give the lie to
دروغ در اوردن
prevaricate
دروغ گفتن
equivocating
دروغ گفتن
equivocates
دروغ گفتن
equivocated
دروغ گفتن
whiff
دروغ در چیزی گفتن
travellers tell fine tales
جهاندیده بسیارگوید دروغ
white lie
<idiom>
دروغ مصلحت آمیز
it sounds false
دروغ بنظر میرسد
to lie like a gasmeter
دروغ بزرگ گفتن
he tipped me the traveller
دروغ بمن گفت
lie detector
دستگاه کشف دروغ
he lied to me
بمن دروغ گفت
manswear
سوگند دروغ خوردن
to swore falsely
سوگند دروغ خوردن
white lie
دروغ مصلحت آمیز
falsism
سخن دروغ و بی مزه
to forswear oneself
سوگند دروغ خوردن
he scorns to lie
از دروغ گفتن عاردارد
A white lie .
دروغ مصلحت آمیز
to persuade oneself
به خود دروغ گفتن
perjure
قسم دروغ خوردن
forswears
سوگند دروغ خوردن
perjuring
قسم دروغ خوردن
fabulously
بشکل افسانه یا دروغ
perjures
شهادت دروغ دادن
plumper
دروغ صرف سقوط
perjures
قسم دروغ خوردن
perjures
سوگند دروغ خوردن
perjure
شهادت دروغ دادن
forswearing
سوگند دروغ خوردن
forswear
سوگند دروغ خوردن
bouncers
دروغ بزرگ وفاحش
perjuring
سوگند دروغ خوردن
perjuring
شهادت دروغ دادن
bouncer
دروغ بزرگ وفاحش
perjure
سوگند دروغ خوردن
disbelieves
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
She is a habitual liar.
روی عادت دروغ می گوید
to scruple lying
از دروغ گفتن بیم داشتن
perjured
نقص عهد کرده دروغ
forsworn
سوگند دروغ یاد کرده
one or other of you lies
یکی از شما دو تن دروغ می گوید
jactitation of marriage
دعوی دروغ نسبت به زناشویی
belying
دروغ دراوردن خیانت کردن
mythomania
جنون دروغ یا اغراق گویی
trump up
دروغ بافتن تهمت زدن
it seems to me he is lying
بنظرم میرسد دروغ میگوید
belied
دروغ دراوردن خیانت کردن
belie
دروغ دراوردن خیانت کردن
pseudologer
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
pseudologist
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
disbelieve
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
he lied to my face
توی چشم من دروغ گفت
disbelieving
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
plumper
فربه کننده دروغ محض
belies
دروغ دراوردن خیانت کردن
pseud
پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
Dont spin such yarns . Dont tell lies.
دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
pseuds
پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
polygraph
ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
polygraphs
ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
thumper
ادم یا چیز گنده دروغ بزرگ
i would sooner die than lie
مردن را به دروغ گفتن ترجیح میدهم
pseudo
پیشوند بمعنی " کاذب " و "ساختگی " و " دروغ "
now this man was lying
باید دانست که این مرد دروغ میگفت
perjurer
کسیکه در دادگاه مغایرباسوگند خود دروغ بگوید
only death does not tell lies
تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
perjured
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
suborn
به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
knight of the post
کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
fraud
پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
frauds
پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
all folls day
روز دروغ وشوخی مثل روز سیزدهم نوروز
probate
گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eyewitnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate
گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eyewitness
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
certifies
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
warranting
گواهی
warrant
گواهی
testimonies
گواهی
testimony
گواهی
mark
گواهی
warrants
گواهی
warranted
گواهی
oral evidence
گواهی
certificate
گواهی
legalization
گواهی
certificates
گواهی
reference
[testimonial]
گواهی
certification
گواهی
report
گواهی
witnesses
گواهی
attestation
گواهی
evidence
گواهی
certificate
[official document]
گواهی
witnessed
گواهی
attestation
گواهی
grade
گواهی
witnessing
گواهی
witness
گواهی
deposition
گواهی
depositions
گواهی
quality certificate
گواهی کیفیت
testified
گواهی دادن
deposing
گواهی دادن
certificate of origin
گواهی مبدا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com