Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 45 (4 milliseconds)
English
Persian
they intended to kill him
قصدکشتن اورا داشتند
Other Matches
(live off the) fat of the land
<idiom>
بهترین از هرچیز را داشتند
call of nature
<idiom>
احتیاج به دستشویی داشتند
the matter was kept private
مطلب را پوشیده نگاه داشتند
The soldiers were diggeng trenches .
سربازها داشتند سنگ می کندند
her
اورا
he was sent to england
اورا فرستادندبانگلستان
they proclaimed him sovereign
جلوس اورا
i had a great wish to see him
داشتم که اورا به بینم
out with him
اورا بیرون کنید
they intended to kill him
میخواستند اورا بکشند
He is called by this name.
اورا به این رسم می خوانند
He was not admitted to the university.
اورا به دانشگاه راه ندادند
We havent seen him for ages.
سالهاست اورا ندیده ایم
Such extravagances ruined him.
این ولخرجی ها اورا زمین زد
They consider him as an outsider .
اورا غریبه بحساب می آورند
I sent him on an errand.
اورا دنبال یک کاری فرستادم
They gave him a sound thrashing .
اورا کتک مفصلی زدند
His path was strewn with flowers .
مقدم اورا گلباران کردند
I wish I could meet ( see ) her .
کاش می توانستم اورا ببینم
I wI'll get (persuade)him to sign .
اورا حاضر بامضاء می کنم
he was ordained priest
اورا بسمت کشیش گماشتند
the instant i saw him
بمحض اینکه اورا دیدم
Leave her alone.
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
She was pretty when I saw her at close quarters .
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
Providence watches over him.
از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
I reckoned him as my friend.
اورا دوست خود حساب می کردم
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down .
اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
the police are on his track
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
they a his death to poison
مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
diver's mate
یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
The bandits stripped him of all his belongines .
دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
Everybody condemned his foolish behaviour .
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
She loves him in spite lf sll his faults .
با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
she was her putative daughter
اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
To squash someone .
تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
he should better to led than
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
that book will immortalize him
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
antigone
دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
retaining fee
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
they rejected his proposition
پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com